امتیاز موضوع:
  • 5 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بگو همش دروغه(به قلم خودم)

#21
شرمنده از دوستان عزیز با بت تاخیر به وجود امده
از زبان ارش
هعی خدااااااااااااااااااااااااااااا
از زمونت ناراحت از همچی از بچگی شانس نداشتم و هیچ وقت نخواهم داشت هیچ وقت
همیشه حتی از وقتی خیی کوچیک بودم هیچکس نبود به حرفم گوش کنه حتی یه کلمشو هیچ کس بود که مورد ازار اذیت من نشه خدایی هیچ کس نبود هدا جونم خودت میدونی خودت به خدایی خودت به بزرگی خودت غیر از این بود
همیشه حق همه را رعایت کردم خودت دیدی نذاشتم حق هیچ بنی بشری به گردنم باشه همیشه به همه کمک کردم
ولی ولی
خدا جونم خدای خوبم به حق چهارده معصومت به بزری پنج تنت تا به حال شد مرگ من شد کسی حقمو زیر پانذاره
تا به حال شد حض رضای خودت هیچ کس وقتی تو بدترین شرایط بودم دستمو بگیره لا اقل یه تعرف بزنه کمک نمی خوای نه
نشد هیچ وقت هیچوقت
خدایا گله ندارم حرف اضافه ندارم ولی
ولی خدایا فقط یه چیزی ازت می خوام فقط یه چیز یه چیز چیز زیادی نیس
فقط یه ذره به من صبر بده شاید تحمل مشکلاتم سختی هایی که کشیدم برام اسون تر بشه شاید شاید
همیشه همیشه یادمه یادمه یادمه حتی
حتی مامانمم هیچ وقت باهام خوب نبود
هع اگه تا همین جاشم رسیدم واسه حمت خودم بود واسه تمام تلاش هایی که کرده بودم
هع یاد اون شبا به خیر یادش به خیر تمام اون شبایی که قرص میخوردم خوابم نبره تمام اون شبایی که خودمو تو اتاق حبص کرده بودم که فقط بونم درس بخونم یاد تمام اون نیش و کنایه هایی که بهم می انداختن به خیر ............ هع
همه یاد خاطرات خوششون می کنن ما هم که چون روی خوش زندگیو هیچ وقت ندیدیم یاد خاطراتمون می کنیمدخاطراتی که یه روی خوش ندارن و نداشتنو نخواهند داشت ..............
ولی خوب به کوری چش همه دشمنام به کوری چش همه کسایی که نذاشتن اب خوش از گلوم پایین بره لا وضعیتم بهتره برای خودم به جایی رسیدم به هر طریقش به هر طورش به هر سختیش هعییی
دلم گرفته دلم بد گرفته گیتارمو ز کار ساحل برداشتمو زدم زیر خوندن 
شعر ای خدا از هایده (بچه ها شعرشو بخونید خیلی قشنگه من خودم عاشق این شعرم خیلی هم در حال حاضر به حال این ارش جونمون میخوره )

ای خـــــدا! ای خــــــدا! ای خــــــدا!

همــــه چـــــــی واسم غریبــــــــــه

همه چـــــــــی رنگ فریبــــــــــــــــه

ای امیـــــــــــــــد نـــــــــــــــاامیدان!

برسون هر چـــــــی نسیبــــــــــــه!

ای خـــــدا! ای خــــــدا! ای خــــــدا!

دیگــــــــه نیست صبرو قــــــــــراری،

آخ چه روزو روزگـــــــــــــــــــــ ـــــاری!

مگـــــــــــــــــه ما رو دوست نداری؟

ای خدا کجای کـــــــــــــــــــــــا ری؟!

ای خـــــدا! ای خــــــدا! ای خــــــدا!

ای خــــدا قســـــــــم بــــــه عشقُ

به همین حــــــــــــــال پریشــــــون!

به وفـــــــــــــــــای عـــــــــــــاشقونُ

به صفـــــــــــــــــای چشم گریــــون!

دیگـــــــــــه طاقتم تمومـــــــــــــــــه!

دیگــــــــــــــــه فرصتـــــــــی نمونده،

واســــــــــــــــه عشق و عبـــــــادت

ای خدا قســـــــم بـــــــــــــــــه رازم

کــــــــــــــــــــــــ ــه ازت نبوده پنهون!

به تموم اشک چشمــــــــــــــــــــام ،

به همین شـــــــــــــام غریبــــــــون!

دیگــــــــــــــــــه طاقتم تمومــــــــــه!

دیگـــــــــــــــــــــه فرصتی نمـــــونده،

واســـــــه عشق و عبــــــــــــــــــادت

روزگــــــــــــــــــارم ون خـــــــزون شد!

عشقمون فدای عشق دیگرون شد!

مــــــــا کـــــــــــه هستیـم و نمردیم،

پس چـرا عشقُ به دیگرون سپردیم؟

ما که با زمونه ساختیم

بدو خوبشو شناختیم

ای خدا برنده باشی
ما که زندگی رو باختیم
ای خدا ای خدا ای خدا

از رقتار های اون روز سبحان و رزا فهمیدم یسه چیزی بینشن هست
ادم فضولی نیستم وی یه قسم از حرفاشونو شنیدم
خوب چیکار کنم داشتم رد میشدم شنیدم
حالا نمیشنیدم گاگول که نیستم از اون طرضنگاه اون دو تا باهمو اون نگاهی که یه سری سبحان مچمو در حال نگاه کردن به رزا گرفتو اینا احت میشدفهمید
راحت
راحت تر از اب خوردن
هعی مل که خدایی همه چیزه زندگیمونو باختیم اینم یکی از باختامون
از زبان رزا
برشتم ببینم کیه دیدم سبحانه
من- چیه کارم داشتی
سبحان - په نه په خواستم حالتو بپرس خوب کار داشتم حتما دیه
مرگ من روی این بشرو م بینید رو که نه سنگ پا قزوین
برای اینکه حالشو بگیرم برگشتمو به راحم ادا مه دادم هر چی هم که صدا  کرد به روی خودم نیا وردم
که یهو .................
- ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااادیوونه ی روانیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی​ییییییییییییییییییی
پاسخ
 سپاس شده توسط Roxanna ، سایه22 ، lord_amirreza ، ຖēŞค๑໓ ، *!hasti!* ، پری خانم
آگهی
#22
از همتون ممنونمممممممممممممم که هوامو دارینننننننننننننننننننننن



واقعا از همتون ممنونممممممممممممممممممم



ایول به همتونننننننننننننننننننننننننننننننننن


خوب بریم سراغ ادا مههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه


یهو دیدم سبحان مث جن جلو ظاه شد چرا دروغ بگم حرکتش خیلی غیر منتظره و سریع بود فقط از ترس چشامو بستمو گفتم

-ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااادیوون​ه ی روانیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی​ییییییییییییییییییییییییییی
سبحان - مگه جن دیدی

- تو چی از جون من مس خوای سیریش هان چی می وای هر کاری کردی چن سال قبل برات بس نبود ها چی می خوای جوایب منو بده ...... مگه با تو نیستم مامانت بت یاد نداده که وقتی کسی از ت سوال میپرسه جواب بدی هاننننننننننننننن باتو ام چرا جواب نمیدی . چرا دس از سرم بر نمیداری .......... مگه با تو نیستم .............. د یه چیزی بگوووو

- باشه باشه ........ باشه اروم باش خونسردیتو حفظ کن داد نزن رنگت پریده باهم حرف میزنیم یه سری چیزا رو باید بدونی باید بدونی باید بریم تو حیاط باهات صحبت می کنم اینجا جای مناسبی نیس بریم اونجا تا بقیه کلاساشونت تموم شه اون چیزا رو بهت بگم بیا بریم .
مونده بودم چی بگم تنها حسی که اون لحظه داشتم حسی بود که قابل وصف نبود نمیدونم نه خوشحال بودم نا نراحت نه ازش عصبانی بودمو نه ......
تو درگیری حسم بودم که یهو دستمو گرفتو با هم به حیاط دانشاه رفتیم .
رو یه نیمکت نشستیم از محیط دانشگاه خوشم میومد حیاط سر بزو قشنگی داشت که واقعا خستگی کلاسو اون حالو هوای درسیو از ادم دور میکرد .
یه نفس عمیق کشیدم .بوی خوش و بسیار خوب محیط سربز حیاطو از تمام وجودم استشمام کردمو از بوی خوبش لذت برد مست تماشای محیط بسیار سبزو بوی خوب اونجا بودم و از لای پلکای نیمه بازم که از ژرفی دستپخت نور خورشید نیمه بسته بود داشتم حیاطو تماشا می کردم حق با سبحان بود واقعا حالم بهتر شده بود حس می کردم واقعا اروم شدم و دوست نداشتم هیچ وقت این ارا مشو از دست بدم

هعی کاش این ارا مش پابرجا بود برای همیشه

کاش

سبحان - اوهوم اوهوم فکر کنم ظاهرا اومدیم اینجا صحبت کنیم

بدون اینکه حتی نیم نگاهی بهش بکنم همون طور که به منظره ی روبه روم خیره شده بودم گفتم

حرف بزنیم نه شما عرضی داشتین خوالستین عرض کنین

این عرضو ا رو حرس گفتم می خواستم حرسمو سر این یه کلمه خالی کنم تا بفهمه حرفاش برام مهم نیست و دل خوش نکنه به اینکه حرفاش کار ساز واقع بشه

انگار متوجه منظورم شد و با صدایی که واقعا ضایه بود داره بغضش قای می کنه گفت

- رزا چرا با من اینطوری رفتار میکنی ؟
من- نه نه خوشم اومدا تو چه قدر خودتو بالا میگیری یه لحظه فکر کن به اون عقل فشار بیار ببین اصلا من چرا باید با تو اینطور ی ون طوری یا هر طوری رفتار کنم اصلا ببین تو در حدی هستی که من بخوام اصلا با تو رفتاری کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نفس عمیقی کشید ولی دیگه نتونست تحمل کنه بلور های شفاف اشک از چشماش خارج شد سزشو خم کرد

وای خدا من چرا نمی تونم بد باشم

ذاب وجدان گرفتم دلم براش سوخت

از تو کیفم یه دستمال برداشتمو بهش دادم و گفتم

- مگه نمی خاستی با هام حرف بزنی خوب بگو ولی قبلش اشکاتو پاک کن

یه نگاه تشکر امیزی بهم انداخت که دلمو واقعا لرزوند خدایی تا به حال نشده بود یه پسر جلوم گریه کنه اونم به خاطر من ا دلم کباب شد

اصلا مرگ بر این دل لا مصب بی صاحب شدم که دم به ساعت واسههر ننه قمری می سزه والا

اصلا تحمل دیدن اشک هیچ کسو نداشتم حالا می رخواست هر کی باشه حتی خونی ترین دشمنمم می خواد باشه باشه

شروع کرد به صحبت و گفت

- میدونم اشتباه کردم هیچ وقت نخوستم حستو درک کنم اما به جون خودت که و دنیا از همه واسم عزیز تری را بطه منو  ایلسا نمایشی بود .
با تعجب بهش نگاه کرد این چی میگفت

 دوباره شروع کرد به صحبت

 میدون خیلی اذیت شدی ولی اون موقع ها من فقط یه کلمه می خواستم ازت بشنوم خودت میدونی اره خودت میدونی

اه بلندی کشید پس اونم منو دوست داشت میدونستم خوب ضایه بود
دوباره شوع به حرف زدن کرد اخ بمیرم گریشم بند نیومده بود هنوز فیخ فیخ می کرد

ولی تو طوری با من رفتار می کردی که هیچ وقت نمی تونستم بهت بگ ه بار که میرفتم بهت بگم خودت می فهمیدی و بحثو عوض می کردی اگرم موفق میشدم که بگم تو خودت به یه طور سرد می گفتی (نه )نه گفتنت یه کلمه بود ولی خدایی هر سری دا غونم می کرد یه کلمه بئد ولی بیچارم می کرد تو دختر خیلی خوبی بودی یعنی هستی خیلی مهربونی خیلی مث ماانا میمونی بار ها بهت گفتم مث سنگ صبور میمونی وقتی ادم نارا حته همیشه پیش ادمیو تا اخرین کلمه حرفشو گوش میدو سعی می کنی ارومش کنی من عاشق همین رفتارات شده بودم

اه بلندی کشید

گفتم - پس لیسا چییییی ؟
سبحان - ایلسا کیو چنده هی می گی ایلسا ایلسا اون فقط یه بهونه بود

سرش پایی انداختو گفت

- می خواستم تور اذیت کنم ........ ببخشید میدونم خیلی اذی شدی ولی منم به اندا زه ی کافی تقاص پس دادم ندادم ؟
راس می گفت

سبحان - منو میبخشی یا برم سر به کوهو بیابون بذارم ؟
لبخندی زدم و گفتم

- چرا نبخشمت

برقی از خوشحالی تو چشماش هویدا شد و لبخند ی زد که زیبایی صورتش صد برابر کرده بود

یهو سر کله بقیه هم پیدا شد

اسد - معلومه شما ها کجایین ؟ سه ساعته داریم دنبالتون می گردیم .
پویا - شما ارشو ندیدین

من - نه

پویا -همه جارو گشتم هیچ خبری ازش نیس هر چی هم بهش زنگ میزنم جواب نمیده

نمیدنم چی شده ولی حس خوبی نسبت به گم شدن ارش ن داشتم
پاسخ
 سپاس شده توسط lord_amirreza ، ຖēŞค๑໓ ، سایه22 ، پری خانم ، *!hasti!*
#23
ادامه............


خلاصه هر چی به این شازده ارش زنگ زدیم جواب نداد اخرم اون گوشی بی صاحابو خاموش کرد مگه دستم بش برسه اصلا این بچه خود در گیری داره معلوم نیس یهو چش میشه این پویا هم اخر  واسه ارش اس داد که کجایی هر جا هستی اس بده زود

یعنی دقیق این نبودا حالا یه چیزی تو این مایه ها بعد از بچه ها خدا حاظی کردیم .
رفتم سوار ماشینم شد اصلا حوصله نداشتم برم خونه پیش ماان اینا خوب راستش یه خونه گرفته بودم با تمام پولی که از دوران بچگیم جم کرده بودم که هیچ کس از وجود اون خونه خبر نداشت یعنی به هیچ کس نگفته بودم اصلا که یه خونهه گرفتم هر وقت دلم می گرفت میرفتم اونجا

محیطشو خیلی مناسب دیزاین کرده بودم یاد مه وقتی از اون کسی که اونجا داشتم می خردیم ازم پرسید که چه کاغذ دیواری بزنه منم گفته بودم ک همه رو رنگ کنه همه دیوارارو بنفش پررنگ کنه غیر از اتاق کوچیکه اونو سبز کنه . خونه قشنگی بود یه باغ کوچیک هم داشت که خیلی قشگ بود توش انواع گلارو کاشته بودم چند تا درختم کاشته بودم که محیط حیاطشو زیبا تر کرده بود

تو سالنش که تقریبا کوچک بود یه دس مبل سفید گذاشته بودم که یه ذره با دیوارا تضاد رنگ داشته باشه

تو اتاقا که اون اتاقه که بزرگ بود یه الکن خیلی بزرگ داشت که جون میدا تو بهار بری تو بالکنش توش یه کاناچه ی سیاه رنگ گذاشته بودم رو به روی بالکنش

اتا قکوچیکه هم پنجره ی بزرگ داشت تو ش یه دو نه مبل دو نفره گذاشته بودم به رنگ سبز که به دیوارای سبز رنگشم می خورد

کلا خونه خیلی قشنگی بود و پنجره های خیلی بزرگ و زیادی هم داشت

خوبیش این بود که قط خدم توش بود هیچ کس نبود توش اروم اروم بود

یه ذره گنگ بودم نسبت به حرفایی که سبحان بهم گفته بود یه ذره که نه خیلی گنگ بودم حس عجیبی داشتم اخه دقیقا صدو هشتاد درجه برعکس اون یزی بود که فکر می کردم یعنی اون همه مدت من در رابطه با هاش اشتبه می کردم

گم شدن این ارشم شده بود قوز بالا قوز حس وبی داشتم حس می کرد به قضیه من و سبحان مربوط باشه .
هع اشتباهم نمی کردم





اززبان ارش



همیشه خوندن شعر ای خدا و نواختن نت هاش ارومم می کرد و این سری هم ارومم کرده بود ولی نه خیلی یعن خیلی هم مو ثر واقع نشده بود این سری .
تقدیر منه دیگه هر کسی تقدیری داره خوب اینم تقدیر من بود با تقدیر هم که نمیشه جنگید میشه ؟
معلومه که نمیشه.
گوشیم و از کنار ماسه ای کنارم برداشتم

اوهههههههههههههههههههههههههه چعه خبره پویا خودشو کشته بود انقدر زنگ زده بود اوففففففففف 30 بار دیگه هم زنگ زده بود خدا رو شکر بعد ده بار تماسش خاموش کردم گوشیمو اها یه پیام م داده

خوب بهش زنگ زدم بعد دو تا بوق نخورده جواب داد اوههههه از پویا بعیده

پویا - کجایی کثافتتتتتتتتتتتتتت سه ساعته منو بد بخت کردی

خیلی داد میزد هیچ وقت این طوری عصبانی ندیده بودمش

پویا - با تو ام کر شدیییییی من که میدونم چه مرگته بگو لا اقل کجا مردی بیا م پیشت خدا رو شاهد میگیر اگه تا دو دیقه دیگه حرف نزنی به محظ اینکه دستم بت برسه خفت کردم

من- کجا باید باشم جای همیشگی جایی که هر وقت نرا حتم اونجام

- اها گرفتم همونجا بمون تا بیام

 قطع کرد بعد یه ساعت اومد

پویا - هعییییییی خدا میگن عاشقی بد دردیه راس میگن واقعا این دردو به هیچکی نده خدا خوب این پسر هاله م هم کی بزن پس کلش بقلکه ادم شه

-
پویا - لالی میگم درس متوجه شدم تو عاشق رزا شدی

من- اگه میدونی بیکاری میپرسی اره اره ارههههههههههههههههههههه راحت شدی ارههههههههههههههههههههههههه
- باشه بابا اروم باش حتما فهمیدی که اونم عاشق سبحانه یعنی سبحانم عاشق اونه

-تو از کجا میدونی

- خوب زایس از نگاه بازیاشون

-
پویا - غصه نخور واسه عشقت بجنگ

-
- ده چرا لال مونی گرفتی بازم می خوای تسلیم شی پاشو قوی باش

دیدم بدم نمیگه

اززبان رزا

سری قبل که اومده بودم زنگ زده بودم خورشید برام سه تا شیشه مشروب اورده بود یعنی همیشه تو خونه ای که کسی از وجودش خبر نداشت چند تا شیشه داشتم و هر وقت اعصابم سر جاش نبود یه ذره می خوردم

الا میدونستم که یه ذره پاسخگو نیس یه دو نه از اون شیشه هارو برداشتمو به سمت اتاق بزرگه رفتم و کل شیشه رو سر کشیدم


خوب فعلا بستونه
پاسخ
 سپاس شده توسط ຖēŞค๑໓ ، lord_amirreza ، پری خانم ، سایه22 ، *!hasti!*
#24
هعی خوبه میگم سپاس بدن ای خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا خوب بریم ادامه شما ها که سپاس دادن بلد نیستین ایسشششششششششششش


گلوم می سوخت هعییییییییییییییی



گفه بودم این سری درصد الکلش زیاد باشه خورشیدم نامردی نکرده بود از زور سوختن گلوم اشک تو چشام جمع شده بود یه لحظه دس بردار شدم زدم زیر گریه بعد پنج دقیقه دو باره شیشه رو گرفتمو شروع کردم به سر کشیدن

نمیدونم کی خوابم برد که با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم ساعت چهار بعد از ظهر بود حتی نهازر هم نخورده بودم ولی اصلا هیچی میل نداشتم

از بس مشروب خورده بودم به همراه حرص تا خرخره پر بودم هعیییییییییییییییییییی

جواب دادم ولی اصلا تعادل نداشتم خیلی سعی می کردم نخندم که یه موقع کسی که پشت خطه خبری از مست بودنم نبره با اینکه دو ساعت بود که از خوردن مشروب میگذشت ولی از بس خورده بودمو درصدش زیاد بود که اصلااا تو حال ودم نبودم

شقایق بود که زنگ زده بود

من- بعله سلام شقایق جون خوبی

شقایق در حالی که گریه میکردگفت -نه نه نه اصبا خوب نیستم اجی تورو خدا کمکم کن

من- چی شده شقایق جونم ا روم باش 
-رزا زدم یکیو ناکار کردم چیکار کنم

بیچاره خیلی ترسیده بود باید ادرس اینجا بهش میدادم و دادم

بعد یه نیم ساعت صدای زنگ ایفون اومد رفتم از تو ماشیم ریموت بر داشتمو در حیاطو زدم تا بازشه ماشینشو بیاره تو

بابغض پرید تو بغلم

شقایق - رزا رزا جون اکه مرده باشع چه خاکی تو سرم کنم

من- انشاالله ه نمرده خوب تو پتویی ملافه ای چیزی گذاشتیش

- اره

-خوب درماشینو باز کن یه ورشو من میگیرم یه ورشو تو با هم ببریم تو باشه 
باشه

دس به کار شدیم بد جورم زده بود ولی به نظ نمیرسید که سرش شکسته باشه

به بدبختی بردیمش تو و روی زمین گذاشتیمش

شقایق - رزا رزا جون زنده میمونه

- هع زدی ناکارش کردی ولی زنده میمونه یه سری وسایل میخواد ندارم الا اینجا باید برم بخرم تو اینجا باش تا بیام

 شقایق - نه نه تو بمون من میرم

- اخه بااین سرو وضع
- میترسم به هوش بیاد

- اوههههههه لولو که نیس داروخونه هم همین بغله زود میام

بدون ایه مناظر تاییدش باشم راه افتاد رفتم سریع هر ی لازم بود خریدمو بر گشت به سمت شپز خونه رفتم هنوز یه ذره سرم گیج میرفت اما د حدی نبود که نتونم کاریو انجام بدم د تا گیلاس شراب ریختم به طرف سالن رفتم سینی مشروبو رو میز گذاشتمو کنار شقایق رویه مبل سه نفره نشستم بیچاره بد جور هنوزم تو شک بود ترسیده بود هنوز میلرزید اصلا متوجه من نشد بیچاره کلا شقایق ادم مظلومی بود که هر چی میشد صداش در نمیومد نمیدونم چه طوری فقط زده بود اینطوری نا کار کرده بد اون بنده خدا رو

اروم صداش زدم - شقایق جونم

شقایق یهو پرید

- چی شده

من- هیچی عزیزم اینو بخور اروم شی

یکی از گیلاسای شرابو دادم به با ترس بهم نگاه کرد

من - چیه مگه روح دیدی نتس چیز بدی نیس البته اگه بعدش اونقدر فشار روحی نداشته باشه یه ذره گلورو میسوزئنه ولی بد ارومت می کنه ک ریختم بیا بخور اروم شی

یه ذره با تردید نگام کردو بعد گیلاسو گرفتو خورد .
منم گیلاس خودمو خوردم

من- خوب نگفتی چی شد ه زدی ناکارش کردی

- یهو پرید ترسیدم با قفل فرمون زدم تو سرش

بعد انگار تازه متوجه جایی که بود شده باشه پرسید اینجا کجاس

همه چیو براش تعریف کردم و ازش خواستم به هیچ کس نگه دستش هنوز یملرزید 
اروم با پنب الکلی ونو از صورت اون کسی که زده بود پاک کردمو زخمی که بر اثر قفل فرمون به سرشو ایجاد شده بود رو تمیز کردمو با باند شستم کمک کم داشت به هوش میومد با اب یه قرص چرک خش کنم دادم بخوره بیچاره بد ناکار شده بود خدارو شکر سرش نشکسته بود

خوردو تشکر کردو بعد پرسید که کجاس

منم همه چیزو براش تعریف کردم

بعد انگار چیزی یادش اومده باشه گفت.............
پاسخ
 سپاس شده توسط ຖēŞค๑໓ ، سایه22 ، پری خانم ، lord_amirreza ، *!hasti!*
#25
 چی گفت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 


 زود بزار که من طاقت ندارم.

 زئدیبزار ببینیم اون بنده خدایی که شقایق ناکارش کرده چی گفت؟؟؟؟؟؟؟؟
پاسخ
 سپاس شده توسط saba 3
#26
خوب اینم ادمههههههههههههه


اون پسره که بعدا فهمیدم اسمش ایدین گفت

- هععععععععععع چه ساده ای بودم من تو تمام اون سال ها یی که ببودم فک می کردم تو بهم خیانت نمی کنیو هنوز دوسم داری

بعد یهو با عصبانیت بلند شدو رو به شقایق تقریبا با داد گفت

- عوضیییییییییییییییی اون کثافتی که داشتی باش لاف میزدی کی بودددد(ببخشید کلا این ایدین بد دهنه اشکال از من نیس خخخخ)
بیچاره شقایق فقط سرش پایین بودو اشک میریخت برای دفاع ازش رو به ایدین با داد گفتم
-با توام یه نظر بنداز کجایی اینجا ما ابرو داریم اگه چیزی از ابرو سرت نمیشه مشکل خودته فک کردی کیی که همین طور داری داد میزنی هان باتوام

من نمیدونم ماجرا چیه ولی ......
ایدین زود پرید وسط حرفمو با داد گفت

- خفه شو .......اگه ازچیزی خبر نداری پس فضولی نکن

این چی گفت الا الا این بیشرف چی گفت میدونستم که بد قرمز شدم پس با لحن عبیو داد گفتم

- هوووووو حیا قورت دادی زورو دادی تو صدا فک کردی کی هستی با توام هانننننننن چیه به چه جرئتی تویی که ح رو از ب تشخیص نمیدی سر من داد میزنی ........ چیه لال شدی با توام هانننننن از خونه من گمشو برو بیرون تا به صدو ده زنگ نزدم گمشو عوضی هع مردتیکه فک کرده کی هست ...مگه با تو نیستم گمشو برو تا زنگ نزدم به صدو ده

-اهههههه اگه زنگ بزنی پای شقایق جونتم گیره چون اون زده سر منو ناکار کرده

- هعععععععععععع دستش طلا جوری زده که مختم از کار افتاده

-تو نمیخوای خفه شی نه بزنم تو دهنت

بعد اروم اومد جلو روبه رو ایستادو دستشو به نشونه تحدید که میزنم بالا اورد منم از فرصت استفاده کردمو تمام زورمو تو دستم جمع کردمو محکم زدم تو دهنش بعد دا دزدم

-توچه غلطی الا خواستی بکنییییییی هان چه غلطیییییییییی
شقایق بیچاره همین طو ذار میزد نا گهان داد زد

- بسههههههههههههههههه
ایدین - بریم سر اصل کار اون پسره کی بود
شقایق - اون پسری که تو میگی دو هفته دیگه مراسم عقدمونه

ایدین - تو غلط می کنی
من- اختیار دارین اونو که شما می کنین
ایدین- بر خرمگس معرکه لعنت باز گفتن خاک انداز

من- اههههههه نگفتن که تو این وسط چیکار می کنی

بعد با یه حالت گیجی سرمو خاروندم ایدین دیگه کاردش میزدی خونش در نمیومد

شقایق هم گریه می کرد

ایدین رو یکی از مبلا نشستوبودو دستشو تو موهای پرپشت مشکیش فرو برده بودو اروم گریه می کرد
ایدین- شقایق تو چیکار کردی

شقایق - فک می کردم رفت برنگردی

ایدین دو باره جوگیر می شود خخخخخخخخخخخچه لفظ قل هم گفتما

ایدین- که مثلا رفته بودم بر نگردم جواب من این بود تو باید بهم خانت می کردی به هر حال جواب من ین نبود چرا اخه چرا خدایا چه گناهی کردم که این تابانشه

من- دیگه کاریه که شده شماهم زیاد به خودتون فشار نیارین ممکنه سرتون خوریزی کنه
ایدین - خونریزی کنه به جهنممممممممممم
شقایقگفت

- منو ببخش

و بعددر خونه رو باز کردو رفت ایدین هم تو همون حال بود

من- ببخشید من باید برم جایی کار دارم شما نمی خواین تشریف ببرین شتونو کم کنین

ایدین - ببخشید

و بعد از خونه خارج شد وای چه اتفاقی اصلا به شقایق نمی خورد واییییییی اگه اسد بفهمه چی بشه خخخخخخخ
ملافه ی خونیو انداختم دورو لباسم که یه ذره خونی شده بودو گذاشتم بعدا بشورم و لباسامو پوشیدمو درارو قفل کردم و رفتم سوار ماشینم شدم 
واقعا چه دنیای قریبی داریم ما ادما واقعا بیچاره ایدین ه ذره دلم براش سوخت چه حسی داره الا اون واقعا از شقایق بعید بود ولی شاید اونم یه سری دلالی داشت برای خودش نمیشد زود قضاوت کرد .
اهنگ مورد علاقمو گاشتم

شعر زمین مال ما نیست از تتلو
ترانه و شعر آهنگ زمین مال ما نیست امیر تتلو
بنویس پرنده ها مال ما نیستن دریا مال ما نیست زمین مال ما نیست حتی من مال تو نیستم
زمین مال ما نیست فضا مال ما نیست جدا میشن حتی برگا از درختا پای پاییز
ابرا مال ما نیستن تاج و تختا چه ساده ریختن
حتی شاه زیر آسه به اشتباه خویشتن
پرنده ها مال ما نیستن آسمون به اون بزرگی هست
اما فرق مال ما نیست دنیا پر میوست
لازمه یه وقتا هوا خوری لازمه جدا شدن توافقی
لازمه فقط یه وقتا هوا خوری لازمه جدا شدنه توافقی
تکست آهنگ زمین مال ما نیست امیر تتلو
خداوند روحرو به بدن حتی واسه حشرات موزی فرصت زندگی هست
دریا مال ما نیست ماهیا آزادن این ساخته های دست مان که پایه های بازارن
کوها سر پان چونکه دورن از شعار ریزش
توفان تو راهه مردمانه بی عشق
لازمه یه وقتا هوا خوری لازمه جدا شدن توافقی
لازمه فقط یه وقتا هوا خوری لازمه جدا شدنه توافقی
کشاورز تو صورت شکارچی اه دید مجنون شد به عشق زمین آخر راه دید
عشق پا برجاست حتی تو مشتری و ناهید میشه تو صورت آدم یک ماه دید

خوب چی میشه گفت به خونه رسیدم ماشینمو تو پارکینگ پارک کردم و تا رفتم کلیدو تو قفل بچرخونم در باز شد مامان درو باز کرده بود
مامان - نمیگی ادم نگران یشه گوشیتو چرا جواب نمیدی

من- کسی بهم زنگ نزده

-گوشی مبارکو نگاه کن

گوشیمو از تو کیفم در اوردم حق با مامان بود بیست تا میس کال داشتم گوشیمو از حالت سایلنت

-ببخشید گوشیم رو سایلنتبود 
-کجابودی

- با شقایق رفته بودیم بیرون

رفتم تو اتاقم یه هو دیدم گوشیم زنگ میزنه یه شماره یه ناشناس افتاده بود یعنی کی میتونه باشه .............

-
پاسخ
 سپاس شده توسط ຖēŞค๑໓ ، سایه22 ، lord_amirreza ، پری خانم ، *!hasti!*
#27
خوب بریم که رفتیم



من- سلام شما؟
-سلام عشقم

من- ببخشید شما؟
-سبحانم

ناگهان حس کردم قلبم تالاچی افتاده تو دهنم نمیدونستم چی بگم اخه این شسمارمو از کجا اورده بود

سبحان- چی شد خوبی ؟چرا حرف نمیزنی ؟
من- ببخشید کاری داشتین؟
-هع مگ باید حتما کاری داشته باشم که بهت زنگ بزنم ؟
-چه میدونم
-من تازه پیدات کردم حالاحالا ها ول کنت نیستم

یه ذره دیگه حرف زدیم وبعد قطع کردم اوففففففف مخم داشت میترکید این همه اتفاق تو یه روز حس میکردم خیلی خسته ام پس بدونه هیچ حرفی خودمو رو تخت اتاقم انداختمو خوابیدم هنوز چشام گرم نشده بود که صدای زنگ گوشیم بلند شد .اههههههههههههه اصلا به مانیومده مث ادم بگیریسم بخوابیم ایشششششششششش نگاه کردم دیدم ارشه خیر ندیده ی از خدا بی خبر بش یاد ندادنکه این موقع شب مردم خوابن بعله منظور از ای موقع شب ساعت هشته خخخخخ بعله فرق نداره کلا

من- سلام

ارش -سلام ببخشید مزاحم شدم خواب بودین ؟
پ ن پ مرض دار صدام این طور خواب الوده خروس بی محل ایشششششش چه زبونی هم میریزه خوب خواب بودم دیگه اصلا به تو چه به روی خودم نیاوردم و گفتم
- نه کاری داشتین؟
-به هرحال ببخشید مزاحم شدم می خواستم فردا ببینمتون کارتون داشتم میشه یه جا قرار بذاریم

جاننننننننننننننننننننن این چایی نخورده چه زود پسر خل میشه ایششش پرررو زنگ زده مارو از خواب بیدار کرده حالا میگه میشه فردا ببینمتم اصلا این دیبلاق با من چیکار داره دارم سر خودم غیرتی میشما ایششششش بازم به روی خودم نیاوردمو گفتم

- حتما فقط ساعت چندو کجا ؟
یهو بچه جو گیر شد از لحن صدای مزخرفش معلوم بود نه بابا بچم دیگه صداش قشنگهع این طوری هم نگیم خخخخخخخخ

- واسه من فرق نداره

-ساعت ده صبح کافی شاپ .........چه طوره ؟
جان ساعت ده صبح مگه خود ازاری مزمن دارم با این هنون برم کافی شاپ این خدایی تو اون کلش عقل داره ؟ منکه شک دارم بازم به روی خودم نیاورد

من- شرمنده ساعت ده صبح زوده به نظر من یازده بهتره .
-هرطور شما بگین

- خوب دیگه کاری ندارین

-نه ببخشید مزاحم شدم . بای

-خداحافظ

وبعد گوشیو قطع کردم حالا بعد از خواب بیدار کردن من بنده خدا دیلاقث میگه ببخشید اوففففففف چه بایی هم گف بییییییی ...... اصلا وللش بهتره خون خودمو کثیف نکنم .
کلابا به لطف این دیلاق خوابم پرید رفتم تو سالن


اززبان ارش

واییییییی خیلی خوشحال شده بودم دیگه فک می کردم همه چی ردیفه اما هعییییی اشتباه می کردم هعییییی

اون شب بعد از اینکه با رزا قرار گذاشتم دیگه رو پا بند نبودم خوب چه میدونستم منکهکف دستمو بو نکرده بودم .
چه زود باوری بودم

فردا فرارسید و زمان برام دیر میگذشت خوب دوست داشتم زودتر ساعت یازده شه .از ساعت دع تو افی شاپ منتظر بودم تو عال خودم تو خیال های خوش خودم غرق بودمو چشام به روی حقیقت بسته بود کور شده بودم




خوب فعلا بستونه تااینکه فردا چی میشه و چه بلایی س ارش میاد باید تا قسمت بعد منتظر باشید فعلا
پاسخ
 سپاس شده توسط ຖēŞค๑໓ ، پری خانم ، lord_amirreza ، سایه22 ، *!hasti!*
#28
چرا دعوام می کنین اینم ادامه بابت تاخیر به وجود امده شرمنده کسالت داشتم خوب بریم سراغ ادامه یک دو سه حالا بیخیال غصه چی میگم من بریم ادامه


حیف حیف کاش هیچی بیخی بیخی دیگه نه حسرت و اهو ناله فایده داره نه کاش اش ماش بیرون باش هععععععععع
منتظرش شدم تا ساعت یازده اومد صداش کردم برگشت به سمتم وایییی قلبم ریخت هعیییییی

رو صندلی رو به رو نشست

رزا - سلام دیر کردم ؟
من- نه درواقع من زود اومدم

لحظی ای سکوت شد بینمون نه من چیزی میگفتم نه اون تا رزا گفت

رزا- خوب فکر کنم چیزی می خواستین به من بگین ؟
-راستش ............
ناگهان یکی پرید وسط حرفم به پشت سرم نگاه کردم .سبحا ن بود همون دوست اسد با اخم های تو هم رفته داشت نگاهم میکرد صورتشم سرخ سرخ بود ظاهرا شکم درست بود یعنی واقعا ظاهرا چی میگم

من- راستش ..........
ناگهان رزا پرید وسط حرفم و یه سری جزوه از تو کیفش دراوردو گفت

-اا.........سلام سبحان خوبی راستش .......راستش قرار بود یه سری جزوه رو به ارش جان بدم بعد قرار شد بیام اینجا

سبحان - اههههههههههه ..........نه بابا .......تو فک کردی من خرم نمیفهمم ........که چرا اون روز یهو این اقا غیب شدن ....... رزا تو من خنگ فررض کردی یا فک کردی بچم
سبحان بدجور عصبانی شده بود یهو دیدم رزا هم به هعمون اندازه امپرش زده بالا 0(بلندشد)و گفت

رزا - ببین من مث تو دو دوزه بازی بلد نیستم فقط اومده بودم اینو بدم به ارش حالا میخوای باولر کن می خوای نکن به من ربطی نداره یعنی اصلا حتی یه ذره هم برای من مهم نیس(سبحان اومد جلوش وایستاد ظاهرا دست رزا رو خونده بود که رزا میخواد بره ) حالا راتو بکش کنار میخوام برم

سبحان کنار نرفت همونجا ایستاد 


اززبان سبحان


رزا -مگه باتو نیستم کری میگم گمشو کنارررررررر
من- نچ نمیرم

اون لحظه نمیتونستم حرفای رزا رو باور کنم واسم سخت بود تو دفکر بودم که یهو با کمابل ناباوری دیدم رزا یکی زد تو پهلوم درد تو دنم پیچید چه زوری داره این ووی ناخواسته رفت کنار رزا هم رفت بیرون
پاسخ
 سپاس شده توسط پری خانم ، ຖēŞค๑໓ ، lord_amirreza ، سایه22 ، *!hasti!*
#29
اونروز با احسان قرار داشتیم طبق معمول احسان دیر کرده بود یهو یکیو دیدم شبیه رزا و یکی هم رو به روش نشسته و البته متاسفانه حدثم بد درست بود اون شخص شبیه رزا نبود یلکه خود رزا بود.
نمیدونم ولی بعدش که رزا رفت بد جور حالم گرف احساس کردم اشتباه کردم و رزا راسش می گفت . ووی چرا من انقدر زود جو گیر شدم اهههه چه اشتباهی کردم .
حالا خوبه خودمم میدونم و قبول دارم که زود جو گیر میشم . خخخخخخخخخخ.
دیگه معطل نکردم زود زدم از کافه بیرون ولی با بد اذاب وجدانی هاااااا
بد .
اززبان رزا
با عصبانیت زدم بیرون اشکام مث سیل جاری شده بودن و لامصب ها به هیچ طریقی هم اصلا بند نمیومدن هعیییی دلم بد پر بودو حالا بد گرفته پس خوب چه جایی رفتم معلومه . دو باره رفتم سراغ شراب اههههه چه قد هم این سری خورشید درصدشو بالا برده بود داشتم از تلخیش میمردم ولی ول کن نبودم اشکامم که سمجتر از خودم بند نمیمدن لا مضهبا
هعیییییییییییییییییییی

یهو به خودم اومدم دیدم ساعت سه بعد از ظهره یا خدا چه جور حالا بر گردم خونه . خودت اخر عاقبتمو به خیر کن خدا جون اوهههههه اونم با این وضع.
پاسخ
 سپاس شده توسط ຖēŞค๑໓ ، پری خانم ، lord_amirreza ، سایه22 ، *!hasti!*
#30
ادامه ههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه




ظهر شده بود سرم بدجور درد میکرد بد جور یه طوری که ی خواستم سر مو بکوبم به دیوار تلفنم زنگ میزد جواب دادم

- الو سلام

-سلام رزا خوبی ؟
صدای سبحان بود .
سبحان - رزا صدامو داری ؟خوبی ؟
- اره اره مرسی من خوبم تو خوبی

- می خواستم ببینمت ؟
-باشه کجا ؟کی ؟
- پارک ..........  یه ساعت دیگه .چه طوره ؟
- اممممممممم خوبه منتظرتم

- بای

-بای

یه مانتو کرم رنگو یه شلوار پارچه ای قهوه ای پوشیدم یه شال قهوه ای سم کردمو یه کیف قهوه ای برداشتم کفش های قهوه ای پاشنه بلندمم پوشیدم و زدم بیرون .
تو پاک رو یه نیمکت نشسته بودو منتظر من بود .رفتم دستمو گذاشتم رو لبه های همون نیمکت دیدم بد تو فکره چون وقتی صداش کردم متوجه نشد خیلی بلند گفتم

من- پخخ
یهو انگار برق گرفته بالشتش بلند جیغ کشیدو سه مت پرید هوا . منم از فرصت استفاده کردمو زدم زیر خنده .

سبحان - دس انداختن من انقدر مزه داره

بازم خندیدم

- سبحان - اصلا هم باحال نبود

قیافش شده بود مث لبو

من- اونوفت میگین دخترا تروسن و جیغ بنفش میکشن و بازم خندیدم

سبحان - فک کنم واسه یه چیز دیه اومده بودیم پارک گفتم

- اره خوب بگووووووووووووووو
سبحان - خوب خیلی رک میگم میرم سر اصل مطلب ببین ..................
همون طور داشتم نگاش می کردم یهو ساکت شد .

من - خوب

خیلی سریع و تند گفت - تا اخرش باهاتم فقط بگو بعله .
بعد به من گاه کرد





------------------------------------




بچه ها یه خبر خوش فصل یک تموم شد ماجرا هم تقریبا از فصل دو شروع میشه فصل دو هم کوتاه تر از فصل یکه که یه بخشی از فصل دو الا میذارم و ادامه این داستانو در فصل دو تو همین تایپیک میذارم پس تایپیک جدیدی باز نمیشه .




-------------------------------


سه سال از اون روز می گذشت و همه چی عالی بود عالی زندگی خوبیو با سبحان داشتم و رو یایی و اما همه چی همون طور خوب نموند هیعععععععععععع






ادامه دارد رو از فردا تو همین جا میذارم منتظر باشید
پاسخ
 سپاس شده توسط ຖēŞค๑໓ ، سایه22 ، پری خانم ، lord_amirreza ، afousa ، *!hasti!*


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
  یه رمان عاشقانه ..... به قلم خودم ...
  رمان سال های تنهایی (فوق عاشقانه) به قلم: خودم
Star رمان دموکراسی عشق (اسرار آمیز ، عاشقانه) به قلم: خودم
  وب ناول *نفرین زیبا*عاشقانه و طنز(ترجمه خودم)خیلی قشنگه از دستش ندید/
Shocked رمان فوق‌العاده سرناک «دنبالم بیا» نوشته‌ی خودم
Heart رمان عاشقانه و طنز عشق سوری (به قلم خودم)
  رمان بسیار زیبای {••♡دانه برف (زیبای تنها)...♡••} به قلم خودم☆

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان