بگو همش دروغه(به قلم خودم) - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39) +---- انجمن: داستان و رمان (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=67) +---- موضوع: بگو همش دروغه(به قلم خودم) (/showthread.php?tid=128999) |
بگو همش دروغه(به قلم خودم) - saba 3 - 30-06-2014 بچه ها همون طور که می دونین من همون saba3 هستم و این همون رمانه و به دلیل مشکلاتی ادامه رمان در اینجا گذاشته میشه کسایی که نخوندن اونو نگران نباشن چون از اول دارم میذارم -اههههههههههههههههه رزا پاشو دیگه مثل خرس خوابیدی یه نگاه به ساعت بنداز زیبای خفته نمی خوای افتخاربدی بیدار شیییییی اههههههه بیشعور اون چشاتو باز کن دیگهههههههههه - ماپامه اینجاچه غلظی می کنی ولم کن بذار بخوابم اه اول صبحی گیر دادی - ببین اب میریزم روتا پاشو منو اذیت نکن افرین - گیر دادیاااااااااااااااااا من نخوام بیدار شم کیو باید ببینممممممم یهو اپامه یه لیوان اب سرد ریخت رو صورتم از جا پریدم که برم بگیرمش طلافیشو سرش درز بیارم ولی اون زودتر دستمو خوند و از جا دررفت . ا اتاقم اومدم بیرون پریدم که بگیرمش که یهو حس کردم به چیزی بر خورد کردم سرمو بلند کرد دیدم به مامان خوردم و مامانم دارم می خنده مامان - وایییییی اپامه جون چه راه خوبی واسه بیدار کردن بهم یاددادی دستت درد نکنه اپامه- خواهش خاله جون قابل نداشت ( اپامه دختر خاله ی من نبود ولی از روی صمیمیتی که با هم داشتیم من به مامان اون خاله می گفتم اونم به مامان من خاله می گفت ) من-تو اول صبحی اینجا چه غلطی می کنیییییییییییییییییییییییییییی اپامه - دستت درد نکنه تشکرته خاله می بینییییییییی واقعا که ببینم رزا جووووووووووون خیر سر مگه قرار نبود امروز با چه ها بریم کوه من- وای راس میگی حواسم نبود اههههههههه و سایلم هم اماده نکردم وایییییییییی الا اماده میشم شرمنده مامان - تو لازم نکرده من دیگه تورو شناختم خودم دیروز وسایلتو جمع کردم تو برو اماده شوووووووو من- واییییییییییییی مامان جون فدات شم پیش مرکت شه رزا الهییییی غمتو نبینه مرسیییییییییییییی مامان برو اماده شو دیگه رفتم با حوله صورتمو خشک کردم و موهامو سشوار کشیدم تا خشک شه بعد پاشدم و یه مانتوی سبز پسته ای با شلوار جین ابی با یه شال مشکی حریر گذاشتم تو اینه به چشمای سبز رنگم نگاه کردم یه کمی سایه هم رنگ چشمام زدم یه رز قرمز هم زدم دیگه یه چیگری شده بودم واسه خودم رفتم سالن مامان - بیا اینم کیفت بذار من - مامان جون مرسیییییییییییی مامان - خواهش می کنم من - اپامه جون با ماشین من بریم اپامه - باشه بابا اههههههه با اون را نندگی مزخرفت من - اپامهههههههههههه با مامان خدا حافظی کردیم با اپامه رفتیم دنبال بچه ها خب دنبال همه رفتیم یه جا نزدیکی کوه با یه سری دیگه قرار داشتیم که اونا خودشون میومدن گوشیم شروع کرد به زنگ زدن میترا-رزا نمی خوای اون وا مونده رو جواب بدی کلم رفت من- اخه میترا یه بیشعوری نمی خواد اون وامونده رو بذاره بیخ گوشم جواب بدم این اپامه که کر شده الحمدالله اپامه - فکرکردم خیر سرت نمی خوای جواب بدی که چیزی به من نگفتی ایششش صدای زنگش قطع شد من - لطف کن الا که فهمیدی ببین کدوم خیر ندیده ای بود زنگ بزن بهش گوشی روبذار بیخ گوشم جواب بدم اپامه شماره رو گرفت و گوشی رو گذاشت کنارگوشم اریا-معلومه کجایین چرا جواب نمی دین اون گوشیو شقایق خوبه چرا گوشیش خاموشه - اولا سلام دوما بقیه دیگه اصلا ادم نبودیم نه دستتون درد نکنه واقعا - شرمنده سلام ببخشید فشار عصبی بود نگران شدم - اشکال نداره نزدیکیم - اها اها دیدمتون به اپامه گفتم گوشیمو قطع کنه بعد همون جا نگه داشتم .اخه بچه ها نگران بودن . اریا اومد جلو گفت خوبین نگران شدیم همتون اومدین بعد یه چشمک واسه شقایق زد من - اریا خجالت بکش الا توفقط شقایق رو دیدی دیگه خب تعداد ما که همچین زیاد نیس چشاتو وا کن بشمار بعد تعدادمون هم انقدر زیاد نبود که نتونی همه رو بشماری اسدو پویا و یه نفر دیگه که نمی شناختم زدن زیر خنده اپامه می گفت که این سری یه نفر دیگه هم میاد من - تو دیگه به چی می خندی عدس با تو ام عدسی اسد- وایستا برسی بعد ضد حال بزن و اینط طوری حال بگیری سیهو دیدم اون کسی که جدید بود زل زده به من یه چش قره حسابی براش رتم بنده خدا چه قدر ضد حال خورد دلم سوخت واسش من - خوب اریا اگه از نگاه کردن به شقایق سیر شدی بگو حرکت کنیم ما جلو بریم یا شما یهو اون پسره که تازه وارد بود به حرف اومد و با ته ته پته گفت خانوما مقدم تون شما بفرمایین جلو سرورین بعله اصلا وقتی یه جا خانوم هست اصلا معلومه چه سوالیه خندم گرفته بود معلوم بود حل شده ولی مگه من لولو خرخررم وااااااااااا اسد - ببین اون اب دهنتو قورت بده اب از لب و لوچت جاری شده این خشکله هرکی میبنتش اسیرش شده به از تو بهترون رز داده تو اسکول که دیگه جای خود دارد پویا - ببین به قول همین رزا عدس عدسی با این پسر خاله من درست صحبت کن اسد - ببین اگه من درست صحبت نکنم مثلا تو جفله چه می کنی هانننننننن بگو ببینم پویا - ببین میزنم دهنت خون بیادا نکنه تو هم خاطر خواه رزا یی چشاتو درویش کن زشته اخه نا سلامتی چی بگم ادم نا حسابی من - خوبه بابا الا دعوا میشه راه بیفتیم بریم بابا ایش خاک تو مخ ندید پدیدتون واقعا براتون متاسفم خوشکل ندیده این ایشششش بعد بدون اینکه مهلت بدم کسی حرف بزنه به سمت ماشینم رتم و سوار شدم اونال هم همین طور رفتن سوا شدن اپامه - رزا چی شده بود چیزی شدهبود دعوا بود ولی اون ارش خوب زیر زیرکی نگات می کرد بی یه ادم دیگه هم اجیر کردی نکپت اخه چرا انقدر تو برو رو داری اههههه شقایق - چرا نذاشتی ما بیاییم در حالی که ماشین رو روشن می کردم گفتم بابا فرصت بدین سوارشم بعدشقایق لازم نکرده این این اریا از همون جا لب لوچش اویزون بود و زل زده بود به تو میومدی که دیگه از نگاه کردن بهت سیر نمی شد بعد من باید با کیف می زدم تو گوشش بعد میمرو بعد کسی نبود دیگه زل بزنه به تو بعد تو افسردگی می گرفتی منم واسه قطل این اری ناری شما کمی انداختن زندانننننننن بعد مکثی گفتم وایییییییی نفسم در نمیاد حالا جواب اپامه جونمممم اره عنی نه باز این پویال و اسد بگو مگو شون گرفته بود بعد یه اهنگ قشنگ گذاشتم شعر شهریوری امیر تتلو خیلی این شعرشو دوس داشتممممم امشب باز رفتی زود ، اما خب عطرت موند ، با گریه منو خوابوند تو دوست داری که در ری سریع ، من یه احساسی یه ” شهریوری ” تو داری حوصلمو سر میبری ، میپیچی به پر و پای من بی دلیل تو کاری نمیکنی لب و دهنی ، فقط حرفـــــــ میزنی دوباره یاد گذشته اههه هیچ وقت یادم نمی رفت اون نگاه ها اون خنده اون علاقه اون ههههههه چی بگم ازوقتی ندیدمش چه اسم قسنگی داشت سبحان خیلی اسم قشنگیه منزه پاک مثل اسمش بود واقعا پاککککککک خیلی پاک دیگه دوره دوره ، فاصله بین ما تنهایی تو خونمونه حالا که این همه وقتی حرفات تو خونه بوده خاطراتو میندازمشون دور من دونه دونه دیگه دوره دوره ، فاصله بین ما تنهایی تو خونمونه حالا که این همه وقتی حرفات تو خونه بوده خاطراتو میندازمشون دور من دونه دونه خیلی تلاش کردم د بار برای همیشه فراموشش کنم ولی نمی تونستمممممممممممممممم نمی تونستم مگه می شد نمی شدبه خاطرش سه با ر سه بار خود کشی کردم ولی نمردم خوش بختانه هیچکی نفهمید وقتی بش کگفتم خود کشی کردم حتی بهش نگفتم چرا اونم نپرسید هیچ وقت یادم نمیره اون روزو که چه طوری بهم گفت ازت خواهش می کنم که دیگه این کارو نکن چه لجبازی بودم هرچی اون بیشتر خواهش می کرد من بیشتر لجبازی می کردم همش می گفتم که چرا نکنم مگه زندگی ارزش داره همش می گفت رزا قول بده دیگه این کارو نکن انقدر ازاون خواهش و از من لجبازی تا گفت چرا نمی فهمی واسه من مهمیییییییییی دوست دارم نمی خوام از دستت بدم حتی اون موقع هم بهش دررابطه با حسی که بش داشتم نگفتم اههههه این تویی که باعث افت منی عادته حرفــــــ مفت بزنی .تو خودتم میدونی دیگه نمیکشی باید دل از منه قفل بکنی تو دنبال دیدن بغض منی عادته همه رو بُر بزنی من حالم به هم خورده از این رابطه که خورده زمین تو دوست داری که در ری سریع.، من یه احساسی یه ” شهریوری ” تو داری حوصلمو سر میبری ، میپیچی به پر و پای من بی دلیل تو کاری نمیکنی لب و دهنی ، فقط حرفـــــــ میزنی دیگه دوره دوره ، فاصله بین ما تنهایی تو خونمونه حالا که این همه وقتی حرفات تو خونه بوده خاطراتو میندازمشون دور من دونه دونه دیگه دوره دوره ، فاصله بین ما تنهایی تو خونمونه حالا که این همه وقتی حرفات تو خونه بوده خاطراتو میندازمشون دور من دونه دونه کاش می شد اون روزا بر می گشتن خیلی سال از ااخرین باری که دیدمش می گذره خیلی سال خیلی سال خیلییییی یادمه مگه میشه از یادم بره من یه ادم شهریوری بودم دقیقا یادمه که خردادی بود واس نه خرداد واقعا خسلت خردادی هارو خوب حفط کرده بود خیلی خواست اههههههههههههههههههه چی بگم مگه میشه برگشت به اون زمان معلومه که نمی شهههههههه RE: بگو همش دروغه(به قلم خودم) - saba 3 - 30-06-2014 رسیده بودیم داشتم از ماشین پیاده می شدم که صدای جیغ شقایق بلند شد من - مرضضضضض چه خبرته شقایق - رزا شیرین شیرین چشاشو بسته من - شاید خوابه دو تا بزن تو صورتش ببینم شقایق اروم زد تو صورت شیرین و گفت شیرین جون قربونت پاشو چشاتو باز کن یهو شیرین چشاشو باز کرد گفتم بیا ببین داشت خودشو لوس می کر این شیرینیس که من می بینم من و تو کفن می کنه خودش هیچش نمی شه بیا الاسریح و سالم نشسته شیرین - ببخشید بچه ها دیشب دیر خوابیدم الا خوابم برد اپامه - خب کسر خوابتون جبران شد انشاالله یا بازم می خوای بخوابی بگم یکی از این ا کولت کنه راحت بخوابی اخه عاقل اگه خوابت میاد اخه چی بگم بت نمی تونستی دیشب یه ذره زود تر بخوابی شیرین بچه ها شرمنده دیگه خوابم نمیاد من - شیرین شیرین خود شیرین شیرین ش کرده اوهوی شیر ین ناز شیرین شرین ش کرده شرمنده بقیشو یادم نمیا د شقایق - میگم نمی خوایین بریم بیرون بابا اون بنده خدا ها منتظرمونن من - اوخ دیدی چی شد یادم رفت یه ذره داره از نگاه بازی شما ها کم میشه شرمنده میگم می خوایین ما بریم شما همین پایین انقدر به هم نگاه کنین تا حالتون از هم بهم بخوره چه طوره هاننننننن اپامه - اخ رزا زدی به هدف این کسر نگاهشونم جبران میشه شیرین - بابا این شقی راس میگه گناه دارن بریم شقایق - باز این گفت شقی ای خدا مرگ بده به من من از دست اینا را حت شممممممم یهو یکی زد به شیشه ماشین برگشتم دیدم اسده شیشه رو دادم پایین اسد- شما خانوما نمی خواین قدم رنجه کنین من - چی شده اریا دلش واسه این مجسمه تنگ شده اسد - نه بابا پامون شکست تا قدم رنجه کنین علف زیر پامون سبز شد اپامه - باسه شما بفرمایین بذارین یه ذره از کسر خواب این شیرین جان کم شه شیرین - ببخشین من خوابم برده بود الا میاییم ---------------------------------------------------------------------------------------------- رفتیم بالای کوه یه جا یه چیزی پهن کردیم نشستیم من و اپامه کنار هم نشسته بودم ای از دست غذیه این یارو سریش هم دقیق رو به روی من ای خدا چه حکمتی که امروز من هی باید این اینه دق رو ببینم و اینم دقیق روبه روی من نشسته باشه اخر سر من اگه امروز خود کشی نکردم اون وقتتتتتتتتتتتت البته بازم همش زل زده بود به من اه سیریش رو به اپامه کردم من- پیس پیس اپامه اپامه - چیه - ببین میشه اخر سر من یکی بزنم در گوش این اه حالمو بهم زد همش مثل این دختر ندیده ها زل زده به من داره منو ور انداز میکنه ای خدا من انقدر عجیبم که این این طوری همش منو نگاه می کنه - چی بگم والا حالا حالا حالا ها باید اینو تحمل کنیم - چرا - چون ایشون پسر خاله ی محترمه ......... فوری پریدم وسط حرفشو گفتم به ظاهزر محترم اخه این سیریش کجاش محترمه - خوب همین به ظاهر محترم پسر خاله ی این پیامه از این ترم که چند روز دیگه شروع میشه این هم کلاسی جدیده - خدا به داد برسه - ولی خدایی حق داره اخه اشغال من موندم تو کثافت این همه قیافه و برو رو از کجا اوردی اهههههه - چته بابا ایش خوش کل ندیده حالا چشم نزنی دو تا زدم تو کلش بعد گفتم بخوره به تخته شقایق - چ پچج پچ می کنین شما دو نفر من - بابا هیچی چرا حالا امروز همه بند کردن به من بعد مگه ما میگیم چرا تو این اریا اریا اری جون انقدر نگاه بازی می کنین بابا ناسلامتی چی بگم اخه شیرین - رزا هیچی نگو نرود میخ اهنین بر سنگ هر چی بگیم نه چش این درویش میشه نه اون از رو میره بیاز قبلا فقط این اریا زل میزد به شقایق حالا این شقایق هم برا خودش یه پا هیز شده همش اینم به اون نگاه می کنه اپامه- خدا به داد مون برسهههههههه یه ذره دیگه با بچه ها بگو بخند کردیم وقتی همه سرشون گرم شد به ارش یاهمون یا قی که همش زل زده بود به من بنده خدا اشاره کردم که یعنی بیا کارت دارم اونم از خدا خواسته زود بلند شد اومد دنبالم . رفتیم یه جای نه چندان دور ولی نزدیک هم نه که اون اول گفت - ببین رزا جون راستش من ....... فوری پریدم وسط حرفش این یهو چرا انقدر پسر خاله میشه گفتم - ببینین اقا ارش اولا رزا جون نه و رزا دوما ببینی من نمی دونم چرا انقدر شما به من زل میز نین و چی شده ولی اینتو می دونم که اصلا خوشم نمیاد کسی همش منو دید بزنه بعد شما دارین اغبو منو جلو دوستام میبرین و بعد بدون اینکه منتظر باشم حرفی بزنه یا حرفی بزنم برگشتم پیش بچه ها چند دیقه بعد هم اونم برگشت ولی یه جای دیگه نشست و نگاهشم تا اخر پایین بود خوش حال شدم که خودش فهمید . موقع رفتن شد همه سوار شدیم وقتی شقایق و شیرینو رسوندم و داشتیم با اپامه میرفتینم طرفای خونشون که اونو برسونم گفت - رزا ببین نمی دونم دقیقا چی شده لطفا خودت بگو سرمو پایین انداختم و یه قطه اشک از چشمام اومد پایین دوباره گفت - دوباره یاد اون افتادی می دونم برات سخته اما خیلی وقته سال هاست از اون ماجرا میگذره بیش از ده ساله شک نداشته باش اونم کم کم فراموشت کرده چیزی نگفتم دوباره گفت باشه گریه کن شاید اروم شی ولی به خاظر قولی که به اونم دادی قول بده فکر بد به کلت نزنه و دیگه اون کارو تکرار نکنی - تو فکر می کنی بچه که داری یاد اوریم می کنی که خود کشی نکنم - نه نه نه ناراحت نشو ولی ادمیه دیگه کلا گفتم رسیدیم دم در خونشون اپامه رو پیاده کردم رفت خوممم برگشتم خونه . عجیب بودبا اونکه پنج شنبه نبود ولی زهرا خانوم اومده بود خونه رو تمیز کنه بهش سلام کردم و رفتم اتاقم دیگه هیچی نفهمیدم فقط افتادم و تختمو خوابیدم بد حور سرم درد می کرد --------------------------------------------------------------------------------------------- با صدای در اتاقم بیدار شدم مامان بود اروم اومد کنارم رو تخت نشست و گفت ببین حواست هست امروزسصزط اینم از پست امروز دیگه امشب پست نمی ذارم بجاش الا دارم میذارم از همتون ممنونم امکان داره فردا نذارم شاید هم گذاشتم از همتون ممنونم مامان - چی شده رزا جونم باز سرت درد گرفته من- مامان سرم دوباره درد گرفته یه دونه استامینو فن میدی - رزا یادت رفته امروز فرنوش اینا دارن میان -چیییییییییییییییی - اخه مگه من بهت نگفته بودم - اخه تازه پیش فرنوش اینا بودیم چه خبرهههههه - از فرنوش بپرس بد مگه بده رفتو امد دیگه تو کاریت نباشه بگیر بخواب اگه بیدار شدی بیا - باشه چشم مامان جونم مامان رفت یه دونه استامینو فن اورد خوردم . اصلا خوابم نمی برد باز خاطرات گذشته حسرت یه دوست دارم حسرت یه معذرت خواهی هیچ وقت اخرین بارو یادم نمیره همون روزی که بعد از مدت ها رفته بودم یادش به خیر یادمه با سبحان عشقم دعوام شده بود یادمه همش می گفت چرا دیر اومدی یعنی یه مدت نبود ی فردا منتطرتم بازم بیا منم برای اینکه لجشو در بیارم همش می گفتم نه نه نه نه نه دیگه نمیام اونم می گفت میای اگه می دونستم اخرین باره که دیگه می بینمش هیچ وقت اون طوری لجشو در نمی اوردم هیچ وقت هیچ وقت............................... حالا مگه میشه کاری کرد اتفاقیه که افتاده ابیه که ریخته مگه میشه جمش کرد دیگه گذشته بر نمی گرده اون روزا بهترین روزای عمرم بود اون موقع که بهش گفتم که( بهت دروغ گفتم سنم خیلی کمتر از اونیه که بهت گفتم) باورش نمی شد وقتی سن حقیقیمو گفتم بعد از اون هررزو می گفت خیلی عاقلی گاهی واقعا فراموش میکنم که سنت خیلی کمه . یادمه اهههههههههههه چی یادمه همه چی خاطراتی که واسه دوره زمان دور خاطراتسی که هرروز دونه دونه تو ذهنم تکرار میشه یادش به خیر یاد اون روزا رامی روزا یی که دیگه بر نمی گردن هیچ وقت هیچ وقتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت -------------------------------------------------------------------------------------------- دوازده تا قرص برداشتم انداختم تو دهنم بدون اب طعم گس قرصا داشتم قورت میداد تو گلوم به هم چسبیده بودن به زور دادمشون پایین گلوم درد گرفته بود . اروم تیغ رو برداشتم به رگم نگاه کردم هر چی میکشیدم نمی برید نمی برید یهو یکی از پشت ا خنجر زد به پشتم . بیدار شدم عرق کرده بودم بالش از عرقم خیس شده بود ظربان قلبم تند شده بود . انگار قلبم می خواست بزنه بیرون .اروم چشامو بستم و دوباره خوابیدم . صبح بیدار شدم ساعت شش صبح بود یاد خواب دیشب افتادم عجیب بود یعنی معنیش چی بود چه معنی مکی تونست داشته باشه ولی یه تیکش برام اشنا بود دو بار دوبار صحنه ای بود که خودم با خودم کرده بودم همون جایی که یه مشت قرصو ریخته بودم تو حلقم متاسفانه کار ساز نبود اخه دو بار اون طوری خود کشی کرده بودم ولی متاسفانه هر دو بار زندهع مونده بودممممممم رفتم رو میزو صندلی ای که تو اتاقم بود نشستم اروم لپ تابمو گذاشتکم روبه روم و یکی از شعرای نورد علاقمو گذاشتم. شعر قلبم ارمین تو ای اف ام ه میشد ، مال من باشی دوباره / آخ اگه میشد ، تو شبام باشی ستاره
میذاشتمت رو چشام ، شاپری قصه هام / آخ اگه میشد بیای به من بگی آره
آرزومه که خوشبخت بشی با عشق جدیدت / پیوندت مبارک ، شادی با من غریبه
دیگه نگران این نباش که دل بی تو میمیره / دعام پشت سرت هست ولی دل بی تو میگیره
قلبم میمیره بی تو ، گریه ام میگیره بی تو ، سردن دستای من هردم
غم های من بیشتر میشه بی تو عشق من ، آخ اگه میشد بشی مال من
میذاشتمت رو چشم عشقم آخ اگه میشدی مال من
یعنی بازم میشه بشی مثل قدیما و
رو هم نداشته باشیم هیچ حسی بدی ما
توی مشکلاتم بکنی منو آروم
با وجودت به زندگیم بدی سر و سامون
طاقت نداشته باشی ببینی منو داغون
ناراحت شی اگه باز ببینی منو با اون
با من سر چیزای بی مورد دعوا کنی
حساب منو بازم از بقیه سوا کنی
هرجایی که رفتم ،یا هستم ، باشی
توی مشکلاتم عصای دستم باشی
یا با گفتن حرفایی که دلنشینن
نذاری که کشتیای من به گل بشینن
میدونم بهتر از همه صدامو میشنوی
خوب به تو محتاجم چرا دلمو میشکنی؟؟؟
کمکم کن که خیلی دلم تنگ واسه ،تو
بیا به زندگی من بده رنگ تازه
قلبم میمیره بی تو ، گریه ام میگیره بی تو ، سردن دستای من هردم
غم های من بیشتر میشه بی تو عشق من ، آخ اگه میشد بشی مال من
میذاشتمت رو چشم عشقم آخ اگه میشدی مال من
اگه هنوزم تو یکم دوسم داری پس ، بیا واسه تو ، تو قلب من یه جایی هست
بیا با من بمون که دیگه بی آزارم ، بیشتر از هرکسی الان به تو نیاز دارم
سرم درد می کرد اما اعصابم اروم تر شده بود دو باره این سردرد کذایی می خواستم سرمو بکوبم به دیوارررررر ای خدایا چرا منو از رو زمین بر نمی داری شاید اون طوری یه نفس راحت کشیسد اخه چرا منننننن ای خدا ببین منو منو ببین منم تو افریدی منم بندتم ب وجودیتم قصو تو منو افریدی ب اون شرم بی شرفیم تو منو افرید خدا چرا اولا می گفتم حکتی توشه ولی الا فهمیدم دارمخودمو گول میزنم اخه این چه حکتیهه چه حکمتی اشکا م شروع کرد به ریختن جلو شونو نرگرفتم اروم نشستم و اشک ریختم چونم بد جور میلرزید سرمو گذاشتم رو میز اروم اشک چیزیکه الا همدم هر لحظم بود مگه اشک نریزم چه کنم چه کنم اشکامو دوس داشتم کم کم خوابم برد .
با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم شماره ناشناس بود جواب دادم .
نه امکان نداشت این کی بود اخه این شماره ی منو از کجا اورده بود وااااااااااااا به حق چیزایه ندیده ای خدا
RE: بگو همش دروغه(به قلم خودم) - saba 3 - 01-07-2014 مرسی از همهههههههههههه ایم از قسمت جدید سپاس فراموش نشههههههههههههههههههههههههه [/size][/color] یادمه اپامه دیروز شمارشو به من داد . ولی فک نمی کردم انقدر بیشعور باشه که زنگ بزنه من- اپامه ایمن شماره کیه اپامه - شماره عمه خدا بیامرز من شمازره این شازده ارش دیگه - امل شماره این یارو مجسمه شمارش به چه درد من می خوره اخه چه کنم شمارشو - ممکنه بت زنگ بزنه بعد عقل کل این یارو شمارمو از کدوم گورستونی می خواد بیاره - برات متاسفم واقعا انقدر خنگی اخه ممکنه از اون پسر خاله به ظاهر محترمش اون یارو پیام دیگه - اوکی گرفتم چه قدر گذشته تو زندگی ادم نقش داره از اون گذشته کذایی ده سال یش گرفته که تا الا داغونش هستم تا همین دیروز که اپامه شماره این یارو داد .یه ذره مردد موندم و بعد موبایلمو جواب دادم من- سلام شما؟ ارش - ببخشید رزا خانوم م خواستم بگم که - ببخشید شما - ارش هستم - شما چرا دست از سر من بر نمی دارید اخه اهههههههه کچلم کردین اخه من مگه چه گناهی کردم این از دیروز که کوفتم کردین این از امروز - ببخشید - شما بگیرین یکیو بکشین با یه ببخشید ساده همه چی سرو تهش هم میاد هاننننن جواب منو بدین بعد بدون اینکه بذارم چیزی بگه زود تلفنو قطع کردم . چه قدر حالم از این دنیا به هم می خورد از ادماش . ادماش هه نه نه از ادماش نمی تونستم . تو این دنیا چه قدر کسایی بودن که به من نارو زدن پشتمو خالی کردن باعث نارا حتیم شدن اشکمو دو اوردن اما نه نمی تونستم از ادماش متنفر بشم هیچ وقت چون چون خودم خودمن جز ادماش بودم متاسفانه جزادماش بودم چه قدر ننگ بود ادم بودن . چه قدر مثل یک لکه ننگ م موند درست مثل همون شاید بیشتر ولی کمتر نه مگه همه ی ما ادم نیسشتیم مگه تو قران گفته نشده که همهی ما نمی دانم الیم و ولیم مگه مادر اصلی هممون حوا نبو پس چرا انقدر چرا واقعا چرا انقدر با عث رنجش هم میشیم به هم نارو میزنیم خیلی راحت دل همو می شکنیم واقعا چرا چرا یکی جواب منو نمی ده دلیلش چی می تونه باشه اما من جوابشو می دم اره می دم . بعله دلیلش می دونین دلیلش چیه می دونین دلیلش بخل تنگ نظری دلیلش حسادته حسادت بدجور ریشه ادمی خک می کنه بد جورررررر . . یادمه یه دوستی داشتم که از خواهر برام نزدیک تر بود . خیلی بهش اعتماد داشتم برای همین بیشتر راز هاو می دونست . هه خاک تو سرمن کنن که انقدر زود بهش اتمینان داشتم و باهاش راحت بودم یه روز ما با یکی دیگه دوست شدیم من بین اون دوتا فرق قائل نبودم به هیچ مقدار به هیچ مقدار ولی اون به ن دوستم حسادت می کرد سر همون حسادت با من هر کرد بعد بعد از خدا بی خبر تمام راز هامو لو داد اونم چند تا راز پیش من داشت ولی من خیلی انسانیت به خرج دادم کهبه هیچ وجه من ال وجوع حاضر نشدم لوش بدم . نه نه نه نمی گم من خوبم خودم از صد تا بد بدترم ولی می خوام بگم اگه اون انسان بود اگه از انسانیت چیزی حالیش می شد هیچ وقت اون کارو نمی کرد ادم فروشی نمی کرد خدا میدونه چه چیزایی پش سرم دروغ و درست می گفت . گاهی چیزایی می گفت که روحمم از اون خبر نداشت . ای خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا چرا دوره ی اخ زمان نمی شه همین که ادما شدن مثل لکه ننگ بس نیست باید بدتر بشه خدا یا خودت اعلمی می دونی ما چیکاره ایم . ساعتو نگاه کردم نهونیم بود . این سردرد کذایی هم دوباره افتاده بود به جونم دیگه برام عادی بود عادت کرده بودم . گوشیمو برداشتم به اپامه زنگ زدم . اپامه - الو رزا چیزی شده من- مرز درد بی درمون تو سلام کردن بلد نیستی بعدشم مگه باید چیزی بشه که من به توی خیر ندیده زنگ بزنم . - سر صبحی شروع کردی خره حالیت نیست سر صبح من گرفتم خوابیدم . اخه ادم نا حخسابی چی بهت بگم . - اخ شرمنده بیدار شدی ببخشد نمی دونستم خوابی - پ ن پ - اپامه جون کارت دارم میشه ساعت یازده بیای جای همیشگی . ( جای همیشگی یه کافی شاپ بود که همیشه اونجا قرار می ذاشنتیم به همین دلیل بهش می کفتیم جای همیشگی ) - باشه بای - ببین راستی این در به اون در که روم اب ریختی اون روز - خاک تو سر عقده ایت کنم خوبی حاجتت هم به من افتاده نگرنه چی میگفتیییییییی بای - بای گوشیمو قطع کردم به سمت کمدم رفتم یه مانتو مشکی با شلوار جین مشکی با شال مشکی با کیف مشکی انتخاب کردم و گذاشتم .یه رز کالباسی به خط چش مشکی هم کشیدم . مامان - کجا این وقت صبح - سرم گرفته دارم میرم بیرون -صبحانه نمی خوری ؟ - نه ممنون میل ندارم خدا حافظ - خدا حافظ رفتم پارکینگ سوار ماشینم شدم می خواستم تا ساعت یازده ه ذره دور بزنم یه اهنگ گذاشتم ه[/size] به انتظارم تا بیای نگو به من دیره كه من دیگه طاقت ندارم آخه به دوری تو یه نفر عادت ندارم منو ببخش اگه به تو شك میكردم اگه زنگ میزدی گوشی رو روت قطع میكردم اگه خواسته هاتو نشنیده رد میكردم یا از عشق كس دیگه تب میكردم تویی كه حق با تو بود و اینو تازه فهمیدم كه این منم كه الكی به تو فاز بد میدم و حق میدم كه ازم بدت بیاد و بخوای نپلكم دور و ورت زیاد ولی بدون كه بی تو داغون داغونم با تو زندگیم میده حال آروم آرومم نباشی حتما باید یه قرصی چیزی باشه تا شبو بتونم خودمو با اون بخوابونم اگه دیگه نداری روم هیچ میلی اگه منو نمیخوای نداره عیبی ولی اینو بدون عزیزم من هنوزم دوستت دارم خیلی اینو میدونم كه خیلی گله داری ازم داری خاطرات گریه داری ازم هركاری بكنم و هر چقدرم بهت من محبت بكنم هی بنالی ازم میدونم نداری ازم دل خوشی دل من تنگه برا تو دل تو چی برام می تپه برام تنگ میشه ؟ یا دوست داری دلم بیشتر از این تنبیه شه اگه كه نه یالا بگو پس كوشی چرا یه میس كالم ندارم از گوشیت چرا اصلا به من هیچ حسی نداری چرا سعی نمی كنی ازم حسی درآری ]اگه دیگه نداری روم هیچ میلی بدون مث تو نیستم و میخوامت خیلی[/size] اگه منو نمیخوای نداره عیبی نه من مث تو نیستم چرا بی میلی اگه دیگه داری روم هیچ میلی اگه منو نمیخوای نداره هیچ عیبی ولی اینو بدون عزیزم من هنوزم دوستت دارم خیلی چته ؟! چقدر فاصله می گیری چرا با من یه فاز تازه نمی گیری چرا وقتی می بینی پشیمونم منو نمی بخشی یكم ساده نمی گی یادته همیشه چه تو دعوا و آشتی تو سخت ترین شرایطام هوامو داشتی منو دور نمیزدی سرم غر نمیزدی با این كه لیاقت از من بهترا رو داشتی حالا تو نیستی بدم به كی تكیه با كی در میون بذارم یكی یكی مشكلاتی كه دارم و بی تو حل نمیشه بی تو مشكلاتم بیشتره و كم نمیشه پس بیا بگو منو می بخشی چرا فكر میكنی تو دلخوشیم بی نقشی وقتی میدونی چقدر بی تو روحیم خرابه دیگه دلم طاقت یه لحظه دوریتم نداره اگه دیگه نداری روم هیچ میلی این شعرو دوس داشتم خیلی یه ذره دور زدم تا ساعت یاز ده شد و به قول خودمون جای همیشگی رفتم این ا ز پست امروز یه سور پرایز دارم سپاس فراموش نشههههههههههههههههههه خب سورپرایز اینم از عکس شخصیتااااااااااا این گل سر سبد شخصیت اصلی همه کاره دلبر رزا هست اینم اپامه هست خوشکله نه ولی به پای رزا نمیرسهههههههه اینم شیرینه اینم شقایق این اسد یا همون عدسی گل سر سبد زل زل زدگان ارششششش اینم پیام خوب خوشکلن یا نه عکس هاشونم گذاشتم ولی سپاس فراموش نشه هاااااااااااااااااااااااااااا خوب خوب خوب تاحالا قبلا خونده بودین چون تو اون جلد بود ولی از اینجا به بعدو نه خوب بریم سراغ رمان سپاس فراموش نشهههههههههههههههههههههههههههه من -سلام اپامه-سلام علیک - دیر کردم - نه زیاد پنج دقیقه م به این بد قولی هلات عادت کردیم خوب بنال پیکار داشتی - هیچی نشده این یارو ساعت هشتو نیم زنگ زد - واقعا ایول فکر نمی کردم انقدر زود اوریل داره خوب چی گفت -هیچی نذاشتم حرف بزنه اول پرسیدم شما بعد که گفت کیه گفتم مزاحم نشینو از این چیزا بعد فوری قطع کردم - از بس خنگی دوتا قهوه سفارش دادیم اپامه - خوب خنگه دیگه چه خبر خنگی اگه نبودی پسره رو نمی پیچوندی پس حق اعطراض نداری -هیچ خبر - از سردرد چه خبر - سلام داره خدمتتون قهوهامونو خوردیم تلفن اپامه زنگ زد با صدای خیلی قشنگی جواب داد(اون په که شنیدم ) - سلاممممم - نه نمی تونم - به تو چه -در مشایعت یکی از دوستان - مزاحم نشو با ی فهمیدم با یکی قرار داره کاری که باهاش داشتمو گذاشتم کنار و کیفمو برداشتم و بهش گفتم خداحافظ بعد ول دوتا قهوه رو حساب کردم و رفتم سوار ماشینم شدم نمی دونستم کجا می خوام برن فقط مستقیم میرفتم نمی دونم چه قدر گذشت و چه قدره ه تو راهم یهو به خودم اومدم دیدم همه جا تاریکه نگاه کردم دیدم ساعت هشت شبه وایییییییییی وابرم نمی شد یعنی من کجا بودم وایییییییییییییییییی خدا یا چرا این طوریه اینجا باک بنزینم تقریبا داشت تمام میشد نزدیک پمپ نگه داشتم و بنزین زدم و از مامور اونجا پرسیدم اینجا کجاست گفته بود اینجا نزدیکی ماسوله تشکر کردم ابی به سروروم زدم وای وابرم نمی شد من کی تا اینجا اومدم پرسیدم چه قدر تا ماسوله مونده گفت چهار ساعت سوار ماشینم شدم تلفنم زنگ زد مامان بود انگار داشت دنیا رو سرم خراب میشد جواب ندادم فقط رفتم دو ساعت گذشت فکرکنم اشتباهی زده بودم تو جاده قدیم چون جاده یه ذره متروک بود اصلا بوی ادم ایزاد نمی کرد من اصلا ترسو نبودم ولی الا دیگه قلبم تو دهنم بود تو جاده یک نفر هم نبود به همیم دلیل نور بالا زدم تا دید بهتری به جاده داشته باشم چون خلو ط بود دوباره گوشیم زنگ زد اپامه بود جواب دادم -بعله اپامه -بله و بلا کجا مردی همه نگرانتن مامانت قش کرده ساعت یازدهه در حالی که سعی می کردم بغضمو قورت بدم همه چیو واسش تعریف کردم که کجا ام و چی شدو - اخه خره ای وقت شب وقت سیرو سفره - تورو خدا به کسی نگو تا بینم چه خاکی به سرم بریزم یه طوری ماس مالی کن کسی نفهمه به خدا یه عمر مدیونتم - باشه قسم نده والتماسمم نکن راستی همینجوریشم یه عمر مدیونم هستی - بای -بای نمی دونستم چه خاکی تو سرم کنم یهو دیدم یه ماشینی داره تعقیبم می کنه کیفمو یه جا تو ماشین قایم کردم خنجری که میشه تو کیفم بود و تو جبم گذاشتم سویچ ماشینو برداشتم و ماشینو قفل کردم و بعد فوری دویدم سمت راست جاده که تپه بود واقعا نمی دونستم چه کنم دیدم یه سایه سیاهی داره دنبالم می کنهههههههههههههه RE: بگو همش دروغه(به قلم خودم) - saba 3 - 02-07-2014 سلام خیلی بدن اونایی که سپاس نمیدن به قران اون سپاس لعنتی ارثتون نیست از شما هم قرار نیست به کسی به ارث برسه بزننین دیگه اون وامونده رو واسه طلافی می خوام این قسمت اشکتونو در بیارم تا دیگه اون سپاس وا مونده رو بزنین چه طوره هاننننننننن شوخی کردم این قسمت کلا گریه داره خیلی فقط میدویدم عرق کرده بودم از سرو روم عرق میریخت مثل بارون علاوه براون گریه هام دوباره شروع به پایین اومدن کرده بودن خیالی نبود به این اشکا عادت کرده بودم اگه نبودن شک می کردم حداقل اشکام همیشه باهام بودن تنهام نمی ذاشتن واقعا بامعرفت تراز این دنیا لعنتی و ادمای پست فترتش بودن دیگه برام جون نمونده بود فقط میدویدم اون سایه به من نزدیک ترشده بود انگار فقط دومیلی با من بیشتر فاصله نداشت می خواستم جی بکشم خودمو خالی کنم ولی اون لحظه فقط میدویدم و اشک می ریختم هیچ کاری نمی تونستم بکنم از اعماق وجودم خدا رو صدا می کردم از عمق وجودم یه دفعه حس کردم به من رسیده و شونمو گرفته محکم انقدر که دیگهتقلا و تلاش فایده نداشت واسه همین دیگه ظاقت نیاوزردم از اعماق وجودم با تمام توانم با صدایی که نزدیک بود واسه بیرون امدنش کللللل حنجم پاره بشه داد زدم جیغ کشیدم . یه دفعه یه صدایی اومد -رزا پاشو قربونت پاشو پاشو خواب می بینی داد نزن بسه خواببود پاشو پاشو قربونت چشاتو وا کن قربونت بشم اروم چشامو باز کردم دور چشام کبود شده بود چون بد جورز پلکامو فشارداده بودم از لای پلکای نیمه بست مامانو نگاه کرد و اروم بغلش کردم و محکم بغلش کردم . یک دفعه مینا خواهر کوچک ترم با یک لیوان اب وارد اتاق شد و گفت بعله تو کلا تو خواب و بیداری واسه من مشکلی بگی این ابو بخور نصفه شبی بدبخت کردی گور بابای اون هنجره وا موندت که پاره داشت می شد فکری بهحال این خواب ما بکن این گوش بدبخت ما چه گناهی کرده اخه با اون صدای اظهرو من ال شمس ت باید پردش پاره شه . فقط نگاش کردم انقدر بد جیغ زده بودم که دیگه حرف نمی تونستم بزنم تمام گلوم درد می کرد تیر میکشسید اما بدتراز اون قلب بیچارم بود که ازر بی معرفتی دنیا از کراهت از گذشته خون بود انگار یکی یه خنجر برداشته بود و محکم زد بود به قلبم نه یه بار نه دوبار نه سه بار نه هزار باز یلکه میلیار د هابار میلیارد ها و میلیارز ها بار انگار خیسی مو هام خیسی لباسام از عرق نبود و خیسی چشام هم از گریه و عرق نبود بلکه از خون بود انگار به جی اشک از چشام خون اومده بود ابو از مینا گرفتم خوردمو و دوباره رو تختم دراز کشیسدم مامان و مینا هم رفتن گیج بودم خواب و زندگیم مخلوط شده بود یعنی من کی چی یعنی من به پنجره نگاه کردم صبح بود به ساعت اتاقم نگاه کردم یازدهو نیم بود گوشیم زنگ زد به دست نگاه کردم تو دستم بود جواب دادم - بله -ظهر مار مرض کرم داری زنگ میزنی قرار میذاری بعد خود بیشعور نفهم گور به گور شدت نمیای یاد اپامه افتادم اخ باهاش توکافی شاپ قرار داشتم یعنی پاک قاط زده بودم یه نیشگون خودمو گرفتم تا از بیدار بودن خودم در اون لحظه مطمئمن بشم شدم بیدار بودم - با توام کجایی - ببخشید اپامه جون خوابم برد معذرت - ببینم دروغ نمی گی که یعنی تو بیشعور نو اینجا کاشتی خود بیشعورت گرفتی خوابیدی -ببخشید - عادت کردم به این کارات از بچگی هم همین طور می کاشتی رزا جون صدامو عوض کردمو مث بچه کوچولو ها گفتم - اجی اپامه جونم ببشخید من استباه کردم حال وللش ببشخید دیه اذیت نکن - باشه کوچولو حالا کا دارم بای - ببخشید و بای RE: بگو همش دروغه(به قلم خودم) - saba 3 - 03-07-2014 سلام خوبین ؟خوشین؟سلامتین؟خوب خدا رو شکر .وایی از طرفداریتون واقعا سپاس گذارم واقعا از همتون ممنونم ولی من بازم سپاس می خوام اوکیییییییی بریم سراغ پست این دفعه به دلیل طرفداریتون بیشتر میذارم فقط دوستان لطفا منو انقدر پیام خصوصی بارون نکنین بجاش اون سپاسو بزنیننننن واقعا شرمنده ی اپامه شده بودم یاد ویالنم افتادم خیلی وقت بود که سمتش نرفته بودم دلم واسه ویالنم تنگ شده بود رفتم از گوشه اتاقم برداشتمش یاد اهنگی افتادم که چند وقت قبل ترش خودم ساخته بودم غمگین بود خیلی یه شعری هم براش ساخته بودم که یه جیگری بود همدم دل تنگ من بود ویالن رو دستم گرفتم و شروع به نواختن و خوندن کردم (بچه ها دررابطه با این شعره نظر بدین خودم ساختمش ) رفتن من واسه همیشه بود واسه دلتنگم بود ولی در حد حرف بود وابرش سخته میدونم اما بر گشتم برگشتم اما دیگه راهی واسه برگشت نبود راهمو گم کردم خودمو گم کردم تورو گم کردم شبو روزم هفته و ماهم همش ه معنی داره معنی تنهایی دیگه ارزش نداره هیچی حتی زندگیم یه قطه اشک به یاد گذشته رو گونم چکید یهو حس کردم صدای دس زدن میاد نگاهم رفت به طرف در مامان بود داشت دست میگذره دلم واسشمی سوخت از ماجرای ده سال پیش بی خبر بود تقصیر خودم بود که پنهان کاری کرده بودم لبخند زدم - سرت خوب شد - اره بهترم مامان رفت دوباره من تنها شدم با افکار پریشونم با دل تنگم با اشک هایی که بی رحم میرختن کاری به من نداشتن که دیگه جون اینکه بخوان بیان پایین رو ندارم ولی میومدن حدا اقل از ادمای زمونه بهتر بودن از اونا بی رحم تر نبودن صدای اس ا اس گوشیم بلند شد به سمت میز اتاقم رفتم گوشیمو برداشتم ارش بود اه این پسره ی سیریش ول کن من نبود اس ام اس رو باز کردم نوشته بود بعد از رفتنت انقدر منتظر نامه هات بودم که اومدن بغض تلفن هم خوش حالم می کرد . بچه جو گیر شده چه قدر نچسب و کنه بود جوابشو ندادم تلفنم دوباره رو میزم گذاشتم و خودمم رفتم رو تختم دراز کشیدم . یاد خواب شب قبل افتادم معمولا خواب هایی ه میدیم اتفاق می افتاد خرافاتی نبودم ولی واقعا خواب هام همیشه به واقعیت میپیوست ترسم از این بود .یاد یازده سال پیش افتادم . همون شبی که خواب دیده بودم از یه تپه افتادم دقیقا یه هفته بعد تو مدرسه تو راه پله یکی از پشت هلم داد از چهار تا پله افتادم و یه مچ پام ترک برداشت . یادمه یه ماهو نیم پام تو گچ بود بعدشم تا یه حرکت می کردم پام پیچ می خورد . هه بازم خاطره و یاد گذشته یاد گذشته بازم گذشته . چرا این گذشته دست از سر ادم بر نمی داشت هه دیگه عادت کردیم با یاد گذشته زندگی کنیم و تقاص گذشته رو پس بدیم رفتم حموم اب سرد رو باز کردم .می خواستم از اون افکار پریشون خلاص شم می خواستم اب همه اون افکار پریشونو بشوره بشوره و ببره ببره به دور دورا به یه جایی که دیگه چشمم بهشون نخوره . اون دوردورا اون جایی که هیشکی نباشه هیشکی صدای افکارمو نشنوه هه بازم ههه . چه کلمه مهمی هه جدیدا شده کلام مردم همدم همه هرکی می خواد حرف ذبزنه می گه هه اه کشیدن دیگه شده کار مرد م هر چی باشه اه کشیدن با معرفت تر و بهتر از ادما . اشتباه می کردم اون افکار دس از سرم برنداشتن یه تونیک و شلوار مشکی پوشیدم . می خواستم واسه اقکار پریشونم عذا بگیرم . فکار پریشون تاریخ فوت ..... تاریخ دفن و کفن ......... مکان .......... با اومدنتون روح افکار شاد کنین . نه دس بردار نبودن . به ساعت نگاه کردم نه شب بود تلفنم شروع کرد به زنگ زدن رفتم جواب بدم شیرین بود - سلام شیرین جونم - سلام رزا می تونم یه خواهشی کنم لحن صداش لرزون بود فهمیدم اتفاقی افتاده پس گفتم - بله بفرما خواهش نکن دستور بده -رزا جون مامانم اینا رفتن بیرون شب نیستن می ترسم از تنهایی میشه بیای پیشم - باشه الا میام - بازم ببخشید مرسی منتظرتم - خواهش می کنم بای - بای شیرین دختر خوبی بود ولی یه ذره ترسو بود و کم حرف به سمت کمدم رفتم شلوار جی مشکی با یه مانتو سفیدو شال مشکی و کیف سفید براشتم و پوشیدم تو کیفم گوشیمو با سویچ ما شینمو گذاشتم به سمت میز تو الت اتاقم رفتم یه نگاه به خودم کردم زیا اهل ارایش نبودم یعنی حوصله ارایش نداشتم پس یه رز صورتی کم زنگ زدم از مامان خدا حافظی کردم و بهش گفتم میرم پیش شیرین . شوار ماشینم شدم حرکت کردم اما فکم مشغول بود همه جا تاریک بود خیابونا هم تقریبا شلوغ بود از یه راه میانبر داشتم کرکت می کردم نم دونم چی شد ولی یه دفعهههههههههه دوستان منتظر پست بعد باشیننننننننن RE: بگو همش دروغه(به قلم خودم) - MONA-GH - 03-07-2014 چرا من هر رومانی میخونم این عاغا یکی از شخصیتای رمانه ؟ -_- دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. http://uc.niksalehi.com/images/my0znvgwhwlldpf6lo8.jpg RE: بگو همش دروغه(به قلم خودم) - saba 3 - 03-07-2014 (03-07-2014، 11:09)black sun نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. این رمان ادامه ی رمان این اخرین بارههههههه هست خودم نوشتم فعلا چاپش هم نکردم RE: بگو همش دروغه(به قلم خودم) - saba 3 - 04-07-2014 سلام من اومدم با پست جدید اگه تو شکتون گذاشتم شرمنده واسه بعضیا بود که می گفتن هیجان نداره ولی این بارر یه اتفاق بد داره می افته الا می بینیدراستی از طرفداریتون واقعا ممنونممممممممممممممممم بعله خوابم داشت تعبیر می شد اما چه زودددددخدا یا دستت درد نکنه که دل منو خوندی و داری منو راحت می کنی . سرم محکم به فرمون خورد دیگه هیچی متوجه نشدم. -به هوش اومد. - وای یه معجزس . -دکترو خبر کن. یه صداهایی می شنیدم نمی دونم اخه من اینجا چیکار می کردم اینا کی بودن .چی می گن .با حالت گیجی داشتم به اطراف نگاه می کردم . نمی تونستم بلند شم.نمی تونستم درست حرف بزنم صدام در نمیومد حالم خوب نبود سرم درد می کرد . -خوبی جاییت درد نمی کنه من- اینجا کجاس -نگران نباش هفته پیش تصادف کردی اوردنت بیمارستان .ال خوبی؟جاییت درد نمی کنه . ناگهان مامانم با حالت خیلی بدی سراسیمه وارد اتاق شد اومد بالای سرم و با گریه گفت . - رزا رزا فدات شم خوبی ؟چرا با ما اینکارو می کنی .خدایا شکرت دخترمو بهم بر گردوندی . با گیجی به مامان نگاه کرد . ای خدا جون اینجا چه خبره . اینا چی میگنننننننننن.خدایا خودت عالمی یه کمکی به من بکن حداقل سردر بیارم ی شده. خدا یا یعنی چی معجزه یعنی چی ؟اینا چرا این طوری می کنن. یهو باباو مینا هم اومدن تو اتق اونا هم گریه می کردن خدا جون به من صبر بده یه عقلی بده بفهمم چی شده اخه یعنی چی چرا گریه می کنن .در حالی که سردردم بدتر شده بود با تمالم وجودم سعی کردم طوری حرف بزنم که بشنون با صدای نسبتا بلند گفتم -چی شده ؟چه خبره ؟ چرا گریه می کنین لا اقل یکی یه چی گه ما هم بفهمیم شاید ماهم گریه کردیم اههه مامان- در این حالم دس از زبون بازی برنداری ؟(باززد زیر گریههه) دوباره سعی کردم بلند شم تقریبا هم موفق شدم اما نه کامل چون یهو مبینا شونمو گرفت و نذاشت بلند شم و با حالت تحکم گفت - چه خبرته .می خوای این مامان بدبختو سکته کاملب بدی . اخه نفهم تو ساعت نه شب از راه فرعی نمی تونی مث ادم راننگی کنی ؟معلومه که نه تو کی مث ادم بودی باید همه رو سکته بدی بعد هم خیالت راحت نمیشه . باززد زیر گریه ای خدا صبر عطاکنننننن . گل بود به گل دسته اضافه شد یهو اپامه و شقایق و شیرین و اسد اومدن تو اتاق .بعله کم دنگ و فنگ داشتیم صدای گریه کم بود اینا هم اضلفه شدن . اپامه و شیرین که گریه می کردن هیچی بماند .اسد هم معلوم بود گریه کرده چون چشاش سرخ سرخ بود.شقایق دیوونه هم که بد بختم کرد هی می گفت -رزا رزی رز دردو بلات تو فرق کاسه اپامه چته جمع و جور کن خودتو اینا بفهمن هیچی ت نیسس اپامه - شقایق بمیر دردو بلاش تو کاسه فرق تو من -اهههه من دارم میمیرم شما ها دعوا تون گرفته اگه می خوایین دادو بیداد کنین بفرمایین در اونجاس یکی بگه چه خبره مامان مبینا و بابا با شما ها هم هستم چه خبره گریه نکنین اههههههه کشتین منووووووو. مامان - باشه باشه می گیم داد نزن . باززد زیر گریه .پنج دقیقه بعد هم گذشت بازم گریه . یهو یه پرستاره به دادم رسید با اخه وارد اتاق شد و گفت چه خبره بیمارستانو گذاشتین رو سرتون مریضادارن استراحت می کنن .چه خبره مینا-ببخشید من- کسی نمی خواد جواب منو بده؟ مامان - تو تصادف کردی من -اینو که مینا گفت.خوب دیگه همه چی به خیر گذشته .چرا گریه می کنین من که نمردم مینا-خفه شو احمق تو یه هفته که بی هوشی سه بار اون کلتو عمل کردن . من- خوب به هرحال حالا که خوبم . اون موقع دقیقا خبر نداشتم که چی شده چون ههههه RE: بگو همش دروغه(به قلم خودم) - hidden ninja - 04-07-2014 خیلی عالیه رشته دبیرستان یا دانشگاهت چیه RE: بگو همش دروغه(به قلم خودم) - saba 3 - 05-07-2014 (04-07-2014، 15:48)hidden ninja نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.مرسی من کلاس هفتم تموم کردم کلاس هشتمم هنوزبه دبیرستان و دانشگاه نرسیده |