ارسالها: 1,681
موضوعها: 111
تاریخ عضویت: Jun 2014
سپاس ها 10084
سپاس شده 9085 بار در 4137 ارسال
حالت من: هیچ کدام
30-08-2014، 19:57
(آخرین ویرایش در این ارسال: 30-08-2014، 20:01، توسط saba 3.)
توجه توجه طرفداران گلو گلاب من توجه خواهشا
من تو پست قبل که اولین قسمت فصل دوم بود یه مطلب مهمو جا انداختم و همون طور اگه دقت کنین از اونجایی که نوشتم فصل دوم پست بعدش که میشد پست قبلی را زدم ویزرایش شد پس هرچیو که تو پست قبل یا در فقسمت اول پست دو خوندین فراموش کنین
ارسالها: 1,681
موضوعها: 111
تاریخ عضویت: Jun 2014
سپاس ها 10084
سپاس شده 9085 بار در 4137 ارسال
حالت من: هیچ کدام
پس فصل دوم (دوستان این اولین قسمت فصل دوم هستش توجه داشتده باشبین )
بله هیچ خوشی موندگاری نداره هیچ خوشی یه روز که سردردم بدتر از هرروز شده بود .دقیقا بیشتر تا سه سال بود که این سردرد لعنتی ولکنم نبود رفتم پیش دکتر و برای چن روز بعد بهم نوبت دادو ازم چند تا ازمایش خواست .هعی بعد از چن روز معلوم شد تومر دارم یه تومر بدخیم اگه زودتر پیگیری می کردم میشد یه کاری کردولی به خاطر اینکه دیر متوجه شدم دیگه کاری از دست کسی بر نمی امد و تا حدود دو ماه دیگه رفتنی بود .
رفتنی هع چه کلمه ی غریبیه .یادش به خیر وقتی میگفتن فلانی رفتنی شد (یعنی مرد از دنیا رفت ) می گفتیم راحت شد .
هع راحت شد اما هر چقد که دنیا بد باشه دلکندن ازش بد سخته .بد سخت
میدونی چرا ؟چون ما ها به تمام بدیاش عادت کردیم و دیگه برامون عادی عادی شده عادی .
انقد عادی که حتی سخت ترین مشکلاتم برامون سحل سحل .
انقده سحل که حتی تو بدترین شرایط وقتی بدترین خبرو بهمون میدن فقط میخندیم و میگیم هلع .بیخی .وللش
اره دیگه همینه چی میشه گفت ؟
چی میشه گفت ؟
چه حسی میتونین داشته باشین وقتی بهتون میگن دو ماه دیگه بیشتر وقت ندارین متاسفانه
هع متاسفانه مگه اصلا مردم من واسه کسیم فرقی داره ؟
والا واسه هیشکی فرق نداره و چه باشم و چه نباشم دنیا میچرخه .
دیگه اینکعه کی رفتم خونه و با چه مکافاتی رفتم بماند هر یک متر به یک متر نزدیک بود تصادف کنم .
هع تیکه های ملتم که بماند .کلا من نمیفهمم چرا مردم اینطورین از هر فرصتی واسه تیکه انداختن استفاده میکنن.نمیدونم یعنی اینا با خودشون فک می کنن اگه تیکه نندازن دیگران فک می کنن که اونا لالنو حرف زدن بلد نیستن .والاو
خوب ولی اون موقع حتی حواسم به اطرافمم نبود دیگه وقت به اینکه ببینم کی حرف زدن بلده کی نیس ونداشتم
بعله
جونم براتون بگه که دیگه روزو شب و هفته و ماه حوصله خودممم نداشتم و...........
خوب تا فردا ادامه رو میذارم
راستی روز دخترم به همه ی دخترای گل از جمله خودم مبارککککککککککککککککک
اوه اوه اوه اوه چه بی ذوق دخترا روزتون مبارک چه خوشکین شما ها اهاااا
بزنو بکوبه
خوب کی شعرمیخونه ؟چی مسیخونه ؟اصلا واسه چی میخونه
به افتخار این روز ی اهنگ شاد رو پرو فایلم گذاشتم خعلی خوشکله بگوشین حتما همتونو دوس دارم بایییییییییی
ارسالها: 1,681
موضوعها: 111
تاریخ عضویت: Jun 2014
سپاس ها 10084
سپاس شده 9085 بار در 4137 ارسال
حالت من: هیچ کدام
31-08-2014، 12:04
(آخرین ویرایش در این ارسال: 07-09-2014، 21:40، توسط saba 3.)
یه ذره بی هوا واسه خودم توخیابون چرخ زدم بعدش نمیدونم چه جوری کی یهو سراز جلوی خونه در آوردم .
خوب چی میشه گفتیم اصلا خود به خودا .
واسم عجیب بود یهو کی به خونه رسیدم . کیلیدو تو قفل چرخاندم وارد شدم .
سبحان -کجا بودی نمیگی دلم هزار راه میره نگرانت میشم گوشیتوچرا خاموش کردی ?
دستمو کردم توجیبم دیدم گوشیم شارژ تموم شده بعد خودی به خودی خاموش شده
سبحان.-رزا چیزی شده ?
سرموبه نشونه نه تکون دادم
سبحان -خوب پس کجا بودی
ای بابا اینم چه گیری داده بود .
ن
من-دلم گرفته بود یه ذره رفتم دور زدم
--مطمئنی چیزی نشده
-نه مادر بزرگ امرو نهی تموم شد یانه بازم امرونهی داری
-هفتصدهزاربار اخه چراامون اذیت میکنی بدم میاد بهم نگو مادر بزرگ
-چشم مادر بزرگ
ارسالها: 1,681
موضوعها: 111
تاریخ عضویت: Jun 2014
سپاس ها 10084
سپاس شده 9085 بار در 4137 ارسال
حالت من: هیچ کدام
بچه ها صفحه ی قبل یعنی صفحه ی چهارو ویرایش کردم حتما برین بخونیننن
ارسالها: 1,681
موضوعها: 111
تاریخ عضویت: Jun 2014
سپاس ها 10084
سپاس شده 9085 بار در 4137 ارسال
حالت من: هیچ کدام
ادامههههههههههههههههههه
سبحان- ای بابااااا میگم نگو مادر بزرگ .
قییافش خیلی باحال شده بود .کلافه دستشو تو موهاش کشید و شکلک در اورد . هعی دلخوشی نداشتم منکه فرصتی نداشتم برای زندگی . پوز خندی زدمو به یکی از اتاقا رفتم تا لباسمو عوض کنم .
سبحان
نمیدونستم چشه ولی خیلی عجیب بود هیچ وقت اینطوری ندیده بودمش . هر چی زحمت میکشیدم بخنده لا مصب کمتر میخندید . هر چیم بش میگم چته میگه هیچی .
من اگه مردم بدونین قاطلم ای رزا ها من اخرسر از دست این بشریا دیوونه میشم یا سکمته ناقص میزنم فلج می اقتم یه گوشه .حالا ببینین کی گفتم .
من- ذرزا برای بار اخر میپرسم میگی چته یا نه ببین رکو پوس کنده جواب منو میدی وگرنه .......
رزا - اوخ ترسیدم وگرنه چیکار میکنتی هالننن
این جمله رو با داد گفت طوری که قلبم اومد تو دهنم نه این حتما یه چیزیش هس تا به حال هیچ وقت اینطوری حرف نزده بود .
رزا- نگفتی وگرنه چه غلطی میکنی .
این جمله یه لاخرو در حالی که ب عصبا نیت از حال خارج میشد گفت .وای این دیگه واقعا یه چیزیش هس حالا ببینین کی گفتم . اها حالا بریم سراغ اینکه تو این سظه سال چه اتفاقاتی افتاده . احسانو اپامه با هم ازدواج کردن و زندگی خوبی هم دارن . ارش با یکی از همکلاسی هاش ازدواج کرد (همین ارش اوازه خونه ها اون همه سنگ رزا رو به سینه میزد )اریاو شقایقم بهم زدن . نمیدونم ولی انگار پای نفرسومی هم در میون بود دقیق در جریان نیستم .از اریا که هیچ خبری نیس ظاهرا بعد اینکه فهمید شقایق بهش خیانت کرده از ایران رفت . شقایقم که الا با یکی دیگس سه ماه دیگه هم عروسیشه (اخی رزا به عروسی شقایق نمیرسه خخخخخ)
خوب دیگه چی اها شیرینم که با این اسد رفت یعنی ازدواج کرد .
من در عجبم اخه چه طور ممکنه اصلا کی این وروجکال عاشق هم شدن نهه به شیرین به اون ساکتی نه به اسد به این وراجی والا .
دیگکه چی هیچی سلامتی نفسی میره و میاد کلا درحال رفتو امده .
یکی نیس به من بگه الاخ جون خبر بهتر از سلامتی .
والا
بچه ها امشب کار داشتم کم گاشتم شرمنده سرزی بعد جبران میکنم قول میدمممممممم
ارسالها: 2,038
موضوعها: 640
تاریخ عضویت: Aug 2013
سپاس ها 2510
سپاس شده 13110 بار در 2372 ارسال
حالت من: هیچ کدام
خیلی خوبه میتونی نویسنده خوبی بشی