امتیاز موضوع:
  • 5 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بگو همش دروغه(به قلم خودم)

#27
خوب بریم که رفتیم



من- سلام شما؟
-سلام عشقم

من- ببخشید شما؟
-سبحانم

ناگهان حس کردم قلبم تالاچی افتاده تو دهنم نمیدونستم چی بگم اخه این شسمارمو از کجا اورده بود

سبحان- چی شد خوبی ؟چرا حرف نمیزنی ؟
من- ببخشید کاری داشتین؟
-هع مگ باید حتما کاری داشته باشم که بهت زنگ بزنم ؟
-چه میدونم
-من تازه پیدات کردم حالاحالا ها ول کنت نیستم

یه ذره دیگه حرف زدیم وبعد قطع کردم اوففففففف مخم داشت میترکید این همه اتفاق تو یه روز حس میکردم خیلی خسته ام پس بدونه هیچ حرفی خودمو رو تخت اتاقم انداختمو خوابیدم هنوز چشام گرم نشده بود که صدای زنگ گوشیم بلند شد .اههههههههههههه اصلا به مانیومده مث ادم بگیریسم بخوابیم ایشششششششششش نگاه کردم دیدم ارشه خیر ندیده ی از خدا بی خبر بش یاد ندادنکه این موقع شب مردم خوابن بعله منظور از ای موقع شب ساعت هشته خخخخخ بعله فرق نداره کلا

من- سلام

ارش -سلام ببخشید مزاحم شدم خواب بودین ؟
پ ن پ مرض دار صدام این طور خواب الوده خروس بی محل ایشششششش چه زبونی هم میریزه خوب خواب بودم دیگه اصلا به تو چه به روی خودم نیاوردم و گفتم
- نه کاری داشتین؟
-به هرحال ببخشید مزاحم شدم می خواستم فردا ببینمتون کارتون داشتم میشه یه جا قرار بذاریم

جاننننننننننننننننننننن این چایی نخورده چه زود پسر خل میشه ایششش پرررو زنگ زده مارو از خواب بیدار کرده حالا میگه میشه فردا ببینمتم اصلا این دیبلاق با من چیکار داره دارم سر خودم غیرتی میشما ایششششش بازم به روی خودم نیاوردمو گفتم

- حتما فقط ساعت چندو کجا ؟
یهو بچه جو گیر شد از لحن صدای مزخرفش معلوم بود نه بابا بچم دیگه صداش قشنگهع این طوری هم نگیم خخخخخخخخ

- واسه من فرق نداره

-ساعت ده صبح کافی شاپ .........چه طوره ؟
جان ساعت ده صبح مگه خود ازاری مزمن دارم با این هنون برم کافی شاپ این خدایی تو اون کلش عقل داره ؟ منکه شک دارم بازم به روی خودم نیاورد

من- شرمنده ساعت ده صبح زوده به نظر من یازده بهتره .
-هرطور شما بگین

- خوب دیگه کاری ندارین

-نه ببخشید مزاحم شدم . بای

-خداحافظ

وبعد گوشیو قطع کردم حالا بعد از خواب بیدار کردن من بنده خدا دیلاقث میگه ببخشید اوففففففف چه بایی هم گف بییییییی ...... اصلا وللش بهتره خون خودمو کثیف نکنم .
کلابا به لطف این دیلاق خوابم پرید رفتم تو سالن


اززبان ارش

واییییییی خیلی خوشحال شده بودم دیگه فک می کردم همه چی ردیفه اما هعییییی اشتباه می کردم هعییییی

اون شب بعد از اینکه با رزا قرار گذاشتم دیگه رو پا بند نبودم خوب چه میدونستم منکهکف دستمو بو نکرده بودم .
چه زود باوری بودم

فردا فرارسید و زمان برام دیر میگذشت خوب دوست داشتم زودتر ساعت یازده شه .از ساعت دع تو افی شاپ منتظر بودم تو عال خودم تو خیال های خوش خودم غرق بودمو چشام به روی حقیقت بسته بود کور شده بودم




خوب فعلا بستونه تااینکه فردا چی میشه و چه بلایی س ارش میاد باید تا قسمت بعد منتظر باشید فعلا
پاسخ
 سپاس شده توسط ຖēŞค๑໓ ، پری خانم ، lord_amirreza ، سایه22 ، *!hasti!*


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: بگو همش دروغه(به قلم خودم) - saba 3 - 15-08-2014، 21:00

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
  یه رمان عاشقانه ..... به قلم خودم ...
  رمان سال های تنهایی (فوق عاشقانه) به قلم: خودم
Star رمان دموکراسی عشق (اسرار آمیز ، عاشقانه) به قلم: خودم
  وب ناول *نفرین زیبا*عاشقانه و طنز(ترجمه خودم)خیلی قشنگه از دستش ندید/
Shocked رمان فوق‌العاده سرناک «دنبالم بیا» نوشته‌ی خودم
Heart رمان عاشقانه و طنز عشق سوری (به قلم خودم)
  رمان بسیار زیبای {••♡دانه برف (زیبای تنها)...♡••} به قلم خودم☆

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 7 مهمان