امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

این اخرین بارههههههه(به قلم خودم )

#26
مرسی از همهههههههههههه ایم از  قسمت جدید سپاس فراموش نشههههههههههههههههههههههههه [/size][/color]


یادمه اپامه دیروز شمارشو به من داد . ولی فک نمی کردم انقدر بیشعور باشه که زنگ بزنه

من- اپامه ایمن شماره کیه

اپامه - شماره عمه خدا بیامرز من شمازره این شازده ارش دیگه

- امل شماره این یارو مجسمه شمارش به چه درد من می خوره اخه چه کنم شمارشو

- ممکنه بت زنگ بزنه

بعد عقل کل این یارو شمارمو از کدوم گورستونی می خواد بیاره

- برات متاسفم واقعا انقدر خنگی اخه ممکنه از اون پسر خاله به ظاهر محترمش اون یارو پیام دیگه

- اوکی گرفتم

چه قدر گذشته تو زندگی ادم نقش داره از اون گذشته کذایی ده سال یش گرفته که تا الا داغونش هستم تا همین دیروز که اپامه شماره این یارو داد .یه ذره مردد موندم و بعد موبایلمو جواب دادم

من- سلام شما؟
ارش - ببخشید رزا خانوم م خواستم بگم که

- ببخشید شما

- ارش هستم

- شما چرا دست از سر من بر نمی دارید اخه اهههههههه کچلم کردین اخه من مگه چه گناهی کردم این از دیروز که کوفتم کردین این از امروز

- ببخشید

- شما بگیرین یکیو بکشین با یه ببخشید ساده همه چی سرو تهش هم میاد هاننننن جواب منو بدین

بعد بدون اینکه بذارم چیزی بگه زود تلفنو قطع کردم . چه قدر حالم از این دنیا به هم می خورد از ادماش . ادماش هه نه نه از ادماش نمی تونستم .
تو این دنیا چه قدر کسایی بودن که به من نارو زدن پشتمو خالی کردن باعث نارا حتیم شدن اشکمو دو اوردن اما نه نمی تونستم از ادماش متنفر بشم هیچ وقت چون چون خودم خودمن جز ادماش بودم متاسفانه جزادماش بودم چه قدر ننگ بود ادم بودن . چه قدر مثل یک لکه ننگ م موند درست مثل همون شاید بیشتر ولی کمتر نه مگه همه ی ما ادم نیسشتیم مگه تو قران گفته نشده که همهی ما نمی دانم الیم و ولیم مگه مادر اصلی هممون حوا نبو پس چرا انقدر چرا واقعا چرا انقدر با عث رنجش هم میشیم به هم نارو میزنیم خیلی راحت دل همو می شکنیم واقعا چرا چرا یکی جواب منو نمی ده

دلیلش چی می تونه باشه اما من جوابشو می دم اره می دم .
بعله دلیلش می دونین دلیلش چیه می دونین دلیلش بخل تنگ نظری دلیلش حسادته حسادت بدجور ریشه ادمی خک می کنه بد جورررررر .
.

یادمه یه دوستی داشتم که از خواهر برام نزدیک تر بود . خیلی بهش اعتماد داشتم برای همین بیشتر راز هاو می دونست .
هه خاک تو سرمن کنن که انقدر زود بهش اتمینان داشتم و باهاش راحت بودم یه روز ما با یکی دیگه دوست شدیم من بین اون دوتا فرق قائل نبودم به هیچ مقدار به هیچ مقدار ولی اون به ن دوستم حسادت می کرد سر همون حسادت با من هر کرد بعد

بعد از خدا بی خبر تمام راز هامو لو داد اونم چند تا راز پیش من داشت ولی من خیلی انسانیت به خرج دادم کهبه هیچ وجه من ال وجوع حاضر نشدم لوش بدم .
نه نه نه نمی گم من خوبم خودم از صد تا بد بدترم ولی می خوام بگم اگه اون انسان بود اگه از انسانیت چیزی حالیش می شد هیچ وقت اون کارو نمی کرد ادم فروشی نمی کرد خدا میدونه چه چیزایی پش سرم دروغ و درست می گفت .
گاهی چیزایی می گفت که روحمم از اون خبر نداشت .
ای خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا چرا دوره ی اخ زمان نمی شه همین که ادما شدن مثل لکه ننگ بس نیست باید بدتر بشه خدا یا خودت اعلمی می دونی ما چیکاره ایم .
ساعتو نگاه کردم نهونیم بود . این سردرد کذایی هم دوباره افتاده بود به جونم دیگه برام عادی بود عادت کرده بودم .
گوشیمو برداشتم به اپامه زنگ زدم .
اپامه - الو رزا چیزی شده

من- مرز درد بی درمون تو سلام کردن بلد نیستی بعدشم مگه باید چیزی بشه که من به توی خیر ندیده زنگ بزنم .
- سر صبحی شروع کردی خره حالیت نیست سر صبح من گرفتم خوابیدم . اخه ادم نا حخسابی چی بهت بگم .
- اخ شرمنده بیدار شدی ببخشد نمی دونستم خوابی

- پ ن پ

- اپامه جون کارت دارم میشه ساعت یازده بیای جای همیشگی . ( جای همیشگی یه کافی شاپ بود که همیشه اونجا قرار می ذاشنتیم به همین دلیل بهش می کفتیم جای همیشگی )

- باشه بای

- ببین راستی این در به اون در که روم اب ریختی اون روز

- خاک تو سر عقده ایت کنم خوبی حاجتت هم به من افتاده نگرنه چی میگفتیییییییی بای

- بای

گوشیمو قطع کردم به سمت کمدم رفتم یه مانتو مشکی با شلوار جین مشکی با شال مشکی با کیف مشکی انتخاب کردم و گذاشتم .یه رز کالباسی به خط چش مشکی هم کشیدم .
مامان - کجا این وقت صبح

- سرم گرفته دارم میرم بیرون

-صبحانه نمی خوری ؟
- نه ممنون میل ندارم خدا حافظ

- خدا حافظ
رفتم پارکینگ سوار ماشینم شدم می خواستم تا ساعت یازده ه ذره دور بزنم یه اهنگ گذاشتم
ه[/size]
به انتظارم تا بیای نگو به من دیره
كه من دیگه طاقت ندارم
آخه به دوری تو یه نفر عادت ندارم

منو ببخش اگه به تو شك میكردم
اگه زنگ میزدی گوشی رو روت قطع میكردم
اگه خواسته هاتو نشنیده رد میكردم
یا از عشق كس دیگه تب میكردم
تویی كه حق با تو بود و اینو تازه فهمیدم
كه این منم كه الكی به تو فاز بد میدم
و حق میدم كه ازم بدت بیاد و
بخوای نپلكم دور و ورت زیاد
ولی بدون كه بی تو داغون داغونم
با تو زندگیم میده حال آروم آرومم
نباشی حتما باید یه قرصی چیزی باشه
تا شبو بتونم خودمو با اون بخوابونم

اگه دیگه نداری روم هیچ میلی اگه منو نمیخوای نداره عیبی
ولی اینو بدون عزیزم من هنوزم دوستت دارم خیلی

اینو میدونم كه خیلی گله داری ازم
داری خاطرات گریه داری ازم
هركاری بكنم و هر چقدرم بهت من محبت بكنم هی بنالی ازم
میدونم نداری ازم دل خوشی
دل من تنگه برا تو دل تو چی
برام می تپه برام تنگ میشه ؟
یا دوست داری دلم بیشتر از این تنبیه شه
اگه كه نه یالا بگو پس كوشی
چرا یه میس كالم ندارم از گوشیت
چرا اصلا به من هیچ حسی نداری
چرا سعی نمی كنی ازم حسی درآری

]اگه دیگه نداری روم هیچ میلی بدون مث تو نیستم و میخوامت خیلی[/size]
اگه منو نمیخوای نداره عیبی نه من مث تو نیستم چرا بی میلی
اگه دیگه داری روم هیچ میلی اگه منو نمیخوای نداره هیچ عیبی
ولی اینو بدون عزیزم من هنوزم دوستت دارم خیلی

چته ؟! چقدر فاصله می گیری
چرا با من یه فاز تازه نمی گیری
چرا وقتی می بینی پشیمونم
منو نمی بخشی یكم ساده نمی گی
یادته همیشه چه تو دعوا و آشتی
تو سخت ترین شرایطام هوامو داشتی
منو دور نمیزدی سرم غر نمیزدی
با این كه لیاقت از من بهترا رو داشتی
حالا تو نیستی بدم به كی تكیه
با كی در میون بذارم یكی یكی
مشكلاتی كه دارم و بی تو حل نمیشه
بی تو مشكلاتم بیشتره و كم نمیشه
پس بیا بگو منو می بخشی
چرا فكر میكنی تو دلخوشیم بی نقشی
وقتی میدونی چقدر بی تو روحیم خرابه
دیگه دلم طاقت یه لحظه دوریتم نداره

اگه دیگه نداری روم هیچ میلی

این شعرو دوس داشتم خیلی یه ذره دور زدم تا ساعت یاز ده شد و به قول خودمون جای همیشگی رفتم
این ا ز پست امروز یه سور پرایز دارم سپاس فراموش نشههههههههههههههههههه

خب سورپرایز اینم از عکس شخصیتااااااااااا
این اخرین بارههههههه(به قلم خودم )
این گل سر سبد شخصیت اصلی همه کاره دلبر رزا هست

این اخرین بارههههههه(به قلم خودم )
اینم اپامه هست خوشکله نه ولی به پای رزا نمیرسهههههههه
این اخرین بارههههههه(به قلم خودم )
اینم شیرینه

این اخرین بارههههههه(به قلم خودم )
اینم شقایق
این اخرین بارههههههه(به قلم خودم )
این اسد یا همون عدسی 
این اخرین بارههههههه(به قلم خودم )
گل سر سبد زل زل زدگان ارششششش
این اخرین بارههههههه(به قلم خودم )
اینم پیام

خوب خوشکلن یا نه عکس هاشونم گذاشتم ولی سپاس فراموش نشه هااااااااااااااااااااااااااااا
پاسخ
 سپاس شده توسط مارال 2 ، BlAcK dAy ، Dɪʀᴇᴄᴛɪᴏɴᴇʀ~Gɪʀʟ ، پری خانم


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: این اخرین بارههههههه(به قلم خودم ) - saba3 - 28-06-2014، 16:44

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
  یه رمان عاشقانه ..... به قلم خودم ...
  رمان سال های تنهایی (فوق عاشقانه) به قلم: خودم
Star رمان دموکراسی عشق (اسرار آمیز ، عاشقانه) به قلم: خودم
  وب ناول *نفرین زیبا*عاشقانه و طنز(ترجمه خودم)خیلی قشنگه از دستش ندید/
Shocked رمان فوق‌العاده سرناک «دنبالم بیا» نوشته‌ی خودم
Heart رمان عاشقانه و طنز عشق سوری (به قلم خودم)
  رمان بسیار زیبای {••♡دانه برف (زیبای تنها)...♡••} به قلم خودم☆

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 6 مهمان