خوب از طرفداریتون واقعا ممنونممممممممممممممممم اینم از پست امشب به دلیل طرفداریتون امشب بیشتر می ذارمممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
رسیده بودیم داشتم از ماشین پیاده می شدم که صدای جیغ شقایق بلند شد
من - مرضضضضض چه خبرته
شقایق - رزا شیرین شیرین چشاشو بسته
من - شاید خوابه دو تا بزن تو صورتش ببینم
شقایق اروم زد تو صورت شیرین و گفت شیرین جون قربونت پاشو چشاتو باز کن
یهو شیرین چشاشو باز کرد گفتم بیا ببین داشت خودشو لوس می کر این شیرینیس که من می بینم من و تو کفن می کنه خودش هیچش نمی شه بیا الاسریح و سالم نشسته
شیرین - ببخشید بچه ها دیشب دیر خوابیدم الا خوابم برد
اپامه - خب کسر خوابتون جبران شد انشاالله یا بازم می خوای بخوابی بگم یکی از این ا کولت کنه راحت بخوابی اخه عاقل اگه خوابت میاد اخه چی بگم بت نمی تونستی دیشب یه ذره زود تر بخوابی
شیرین بچه ها شرمنده دیگه خوابم نمیاد
من - شیرین شیرین خود شیرین شیرین ش کرده اوهوی شیر ین ناز شیرین شرین ش کرده شرمنده بقیشو یادم نمیا د
شقایق - میگم نمی خوایین بریم بیرون بابا اون بنده خدا ها منتظرمونن
من - اوخ دیدی چی شد یادم رفت یه ذره داره از نگاه بازی شما ها کم میشه شرمنده میگم می خوایین ما بریم شما همین پایین انقدر به هم نگاه کنین تا حالتون از هم بهم بخوره چه طوره هاننننننن
اپامه - اخ رزا زدی به هدف این کسر نگاهشونم جبران میشه
شیرین - بابا این شقی راس میگه گناه دارن بریم
شقایق - باز این گفت شقی ای خدا مرگ بده به من من از دست اینا را حت شممممممم
یهو یکی زد به شیشه ماشین برگشتم دیدم اسده
شیشه رو دادم پایین
اسد- شما خانوما نمی خواین قدم رنجه کنین
من - چی شده اریا دلش واسه این مجسمه تنگ شده
اسد - نه بابا پامون شکست تا قدم رنجه کنین علف زیر پامون سبز شد
اپامه - باسه شما بفرمایین بذارین یه ذره از کسر خواب این شیرین جان کم شه
شیرین - ببخشین من خوابم برده بود الا میاییم
----------------------------------------------------------------------------------------------
رفتیم بالای کوه یه جا یه چیزی پهن کردیم نشستیم من و اپامه کنار هم نشسته بودم ای از دست غذیه این یارو سریش هم دقیق رو به روی من ای خدا چه حکمتی که امروز من هی باید این اینه دق رو ببینم و اینم دقیق روبه روی من نشسته باشه اخر سر من اگه امروز خود کشی نکردم اون وقتتتتتتتتتتتت البته بازم همش زل زده بود به من اه سیریش رو به اپامه کردم
من- پیس پیس اپامه
اپامه - چیه
- ببین میشه اخر سر من یکی بزنم در گوش این اه حالمو بهم زد همش مثل این دختر ندیده ها زل زده به من داره منو ور انداز میکنه ای خدا من انقدر عجیبم که این این طوری همش منو نگاه می کنه
- چی بگم والا حالا حالا حالا ها باید اینو تحمل کنیم
- چرا
- چون ایشون پسر خاله ی محترمه .........
فوری پریدم وسط حرفشو گفتم به ظاهزر محترم اخه این سیریش کجاش محترمه
- خوب همین به ظاهر محترم پسر خاله ی این پیامه از این ترم که چند روز دیگه شروع میشه این هم کلاسی جدیده
- خدا به داد برسه
- ولی خدایی حق داره اخه اشغال من موندم تو کثافت این همه قیافه و برو رو از کجا اوردی اهههههه
- چته بابا ایش خوش کل ندیده حالا چشم نزنی
دو تا زدم تو کلش بعد گفتم بخوره به تخته
شقایق - چ پچج پچ می کنین شما دو نفر
من - بابا هیچی چرا حالا امروز همه بند کردن به من بعد مگه ما میگیم چرا تو این اریا اریا اری جون انقدر نگاه بازی می کنین بابا ناسلامتی چی بگم اخه
شیرین - رزا هیچی نگو نرود میخ اهنین بر سنگ هر چی بگیم نه چش این درویش میشه نه اون از رو میره بیاز قبلا فقط این اریا زل میزد به شقایق حالا این شقایق هم برا خودش یه پا هیز شده همش اینم به اون نگاه می کنه
اپامه- خدا به داد مون برسهههههههه
یه ذره دیگه با بچه ها بگو بخند کردیم وقتی همه سرشون گرم شد به ارش یاهمون یا قی که همش زل زده بود به من بنده خدا اشاره کردم که یعنی بیا کارت دارم اونم از خدا خواسته زود بلند شد اومد دنبالم .
رفتیم یه جای نه چندان دور ولی نزدیک هم نه که اون اول گفت
- ببین رزا جون راستش من .......
فوری پریدم وسط حرفش این یهو چرا انقدر پسر خاله میشه گفتم
- ببینین اقا ارش اولا رزا جون نه و رزا دوما ببینی من نمی دونم چرا انقدر شما به من زل میز نین و چی شده ولی اینتو می دونم که اصلا خوشم نمیاد کسی همش منو دید بزنه بعد شما دارین اغبو منو جلو دوستام میبرین
و بعد بدون اینکه منتظر باشم حرفی بزنه یا حرفی بزنم برگشتم پیش بچه ها چند دیقه بعد هم اونم برگشت ولی یه جای دیگه نشست و نگاهشم تا اخر پایین بود خوش حال شدم که خودش فهمید .
موقع رفتن شد همه سوار شدیم وقتی شقایق و شیرینو رسوندم و داشتیم با اپامه میرفتینم طرفای خونشون که اونو برسونم گفت
- رزا ببین نمی دونم دقیقا چی شده لطفا خودت بگو
سرمو پایین انداختم و یه قطه اشک از چشمام اومد پایین
دوباره گفت - دوباره یاد اون افتادی می دونم برات سخته اما خیلی وقته سال هاست از اون ماجرا میگذره بیش از ده ساله شک نداشته باش اونم کم کم فراموشت کرده چیزی نگفتم
دوباره گفت
باشه گریه کن شاید اروم شی ولی به خاظر قولی که به اونم دادی قول بده فکر بد به کلت نزنه و دیگه اون کارو تکرار نکنی
- تو فکر می کنی بچه که داری یاد اوریم می کنی که خود کشی نکنم
- نه نه نه ناراحت نشو ولی ادمیه دیگه کلا گفتم
رسیدیم دم در خونشون اپامه رو پیاده کردم رفت خوممم برگشتم خونه .
عجیب بودبا اونکه پنج شنبه نبود ولی زهرا خانوم اومده بود خونه رو تمیز کنه بهش سلام کردم و رفتم اتاقم دیگه هیچی نفهمیدم فقط افتادم و تختمو خوابیدم بد حور سرم درد می کرد
---------------------------------------------------------------------------------------------
با صدای در اتاقم بیدار شدم مامان بود اروم اومد کنارم رو تخت نشست و گفت ببین حواست هست امروز
اینم از این ولییییییییی سپاس یالدتون نرهههههههه
رسیده بودیم داشتم از ماشین پیاده می شدم که صدای جیغ شقایق بلند شد
من - مرضضضضض چه خبرته
شقایق - رزا شیرین شیرین چشاشو بسته
من - شاید خوابه دو تا بزن تو صورتش ببینم
شقایق اروم زد تو صورت شیرین و گفت شیرین جون قربونت پاشو چشاتو باز کن
یهو شیرین چشاشو باز کرد گفتم بیا ببین داشت خودشو لوس می کر این شیرینیس که من می بینم من و تو کفن می کنه خودش هیچش نمی شه بیا الاسریح و سالم نشسته
شیرین - ببخشید بچه ها دیشب دیر خوابیدم الا خوابم برد
اپامه - خب کسر خوابتون جبران شد انشاالله یا بازم می خوای بخوابی بگم یکی از این ا کولت کنه راحت بخوابی اخه عاقل اگه خوابت میاد اخه چی بگم بت نمی تونستی دیشب یه ذره زود تر بخوابی
شیرین بچه ها شرمنده دیگه خوابم نمیاد
من - شیرین شیرین خود شیرین شیرین ش کرده اوهوی شیر ین ناز شیرین شرین ش کرده شرمنده بقیشو یادم نمیا د
شقایق - میگم نمی خوایین بریم بیرون بابا اون بنده خدا ها منتظرمونن
من - اوخ دیدی چی شد یادم رفت یه ذره داره از نگاه بازی شما ها کم میشه شرمنده میگم می خوایین ما بریم شما همین پایین انقدر به هم نگاه کنین تا حالتون از هم بهم بخوره چه طوره هاننننننن
اپامه - اخ رزا زدی به هدف این کسر نگاهشونم جبران میشه
شیرین - بابا این شقی راس میگه گناه دارن بریم
شقایق - باز این گفت شقی ای خدا مرگ بده به من من از دست اینا را حت شممممممم
یهو یکی زد به شیشه ماشین برگشتم دیدم اسده
شیشه رو دادم پایین
اسد- شما خانوما نمی خواین قدم رنجه کنین
من - چی شده اریا دلش واسه این مجسمه تنگ شده
اسد - نه بابا پامون شکست تا قدم رنجه کنین علف زیر پامون سبز شد
اپامه - باسه شما بفرمایین بذارین یه ذره از کسر خواب این شیرین جان کم شه
شیرین - ببخشین من خوابم برده بود الا میاییم
----------------------------------------------------------------------------------------------
رفتیم بالای کوه یه جا یه چیزی پهن کردیم نشستیم من و اپامه کنار هم نشسته بودم ای از دست غذیه این یارو سریش هم دقیق رو به روی من ای خدا چه حکمتی که امروز من هی باید این اینه دق رو ببینم و اینم دقیق روبه روی من نشسته باشه اخر سر من اگه امروز خود کشی نکردم اون وقتتتتتتتتتتتت البته بازم همش زل زده بود به من اه سیریش رو به اپامه کردم
من- پیس پیس اپامه
اپامه - چیه
- ببین میشه اخر سر من یکی بزنم در گوش این اه حالمو بهم زد همش مثل این دختر ندیده ها زل زده به من داره منو ور انداز میکنه ای خدا من انقدر عجیبم که این این طوری همش منو نگاه می کنه
- چی بگم والا حالا حالا حالا ها باید اینو تحمل کنیم
- چرا
- چون ایشون پسر خاله ی محترمه .........
فوری پریدم وسط حرفشو گفتم به ظاهزر محترم اخه این سیریش کجاش محترمه
- خوب همین به ظاهر محترم پسر خاله ی این پیامه از این ترم که چند روز دیگه شروع میشه این هم کلاسی جدیده
- خدا به داد برسه
- ولی خدایی حق داره اخه اشغال من موندم تو کثافت این همه قیافه و برو رو از کجا اوردی اهههههه
- چته بابا ایش خوش کل ندیده حالا چشم نزنی
دو تا زدم تو کلش بعد گفتم بخوره به تخته
شقایق - چ پچج پچ می کنین شما دو نفر
من - بابا هیچی چرا حالا امروز همه بند کردن به من بعد مگه ما میگیم چرا تو این اریا اریا اری جون انقدر نگاه بازی می کنین بابا ناسلامتی چی بگم اخه
شیرین - رزا هیچی نگو نرود میخ اهنین بر سنگ هر چی بگیم نه چش این درویش میشه نه اون از رو میره بیاز قبلا فقط این اریا زل میزد به شقایق حالا این شقایق هم برا خودش یه پا هیز شده همش اینم به اون نگاه می کنه
اپامه- خدا به داد مون برسهههههههه
یه ذره دیگه با بچه ها بگو بخند کردیم وقتی همه سرشون گرم شد به ارش یاهمون یا قی که همش زل زده بود به من بنده خدا اشاره کردم که یعنی بیا کارت دارم اونم از خدا خواسته زود بلند شد اومد دنبالم .
رفتیم یه جای نه چندان دور ولی نزدیک هم نه که اون اول گفت
- ببین رزا جون راستش من .......
فوری پریدم وسط حرفش این یهو چرا انقدر پسر خاله میشه گفتم
- ببینین اقا ارش اولا رزا جون نه و رزا دوما ببینی من نمی دونم چرا انقدر شما به من زل میز نین و چی شده ولی اینتو می دونم که اصلا خوشم نمیاد کسی همش منو دید بزنه بعد شما دارین اغبو منو جلو دوستام میبرین
و بعد بدون اینکه منتظر باشم حرفی بزنه یا حرفی بزنم برگشتم پیش بچه ها چند دیقه بعد هم اونم برگشت ولی یه جای دیگه نشست و نگاهشم تا اخر پایین بود خوش حال شدم که خودش فهمید .
موقع رفتن شد همه سوار شدیم وقتی شقایق و شیرینو رسوندم و داشتیم با اپامه میرفتینم طرفای خونشون که اونو برسونم گفت
- رزا ببین نمی دونم دقیقا چی شده لطفا خودت بگو
سرمو پایین انداختم و یه قطه اشک از چشمام اومد پایین
دوباره گفت - دوباره یاد اون افتادی می دونم برات سخته اما خیلی وقته سال هاست از اون ماجرا میگذره بیش از ده ساله شک نداشته باش اونم کم کم فراموشت کرده چیزی نگفتم
دوباره گفت
باشه گریه کن شاید اروم شی ولی به خاظر قولی که به اونم دادی قول بده فکر بد به کلت نزنه و دیگه اون کارو تکرار نکنی
- تو فکر می کنی بچه که داری یاد اوریم می کنی که خود کشی نکنم
- نه نه نه ناراحت نشو ولی ادمیه دیگه کلا گفتم
رسیدیم دم در خونشون اپامه رو پیاده کردم رفت خوممم برگشتم خونه .
عجیب بودبا اونکه پنج شنبه نبود ولی زهرا خانوم اومده بود خونه رو تمیز کنه بهش سلام کردم و رفتم اتاقم دیگه هیچی نفهمیدم فقط افتادم و تختمو خوابیدم بد حور سرم درد می کرد
---------------------------------------------------------------------------------------------
با صدای در اتاقم بیدار شدم مامان بود اروم اومد کنارم رو تخت نشست و گفت ببین حواست هست امروز
اینم از این ولییییییییی سپاس یالدتون نرهههههههه