14-12-2020، 23:38
(آخرین ویرایش در این ارسال: 14-12-2020، 23:46، توسط Soorya 1385.)
سلام دوستان من میخام رمان بنویسم رمانی ک از جنس واقعیت زندگی تلخ و غمنگیز یـ زن داستان واقیعه و تو واقعیت اتفاق افتاده اینایی ک میخام بنویسم هیچ کدوم از ذهن خودم نیست یـ واقعیت تلخ
ممنون میشم همراهیم کنید
اون فردی ک من میخام داستان زندگیش رو براتون بنویسم ارزوش بود زندگیش نوشته شه به صورت رمان
ممنون میشم همراهیم کنید
خلاصه :خورشید دختری ۱۷ساله در سال ۱۳۵۸زمانی ک جنگ تموم میشه تازه ساسالهای تباهی اون شروع میشه من خلاصه نویس خوبی نیستم ببخشید
از زبان خورشید
همه چیز از زمانی شروع میشه ک من بزرگ میشم و خواستگار های زیادی داستم دختر زیبایی بودم
بچه کوچک خوانواده بودم و یـک برادر کوچک تر از خودم دارم
ممنون میشم همراهیم کنید
اون فردی ک من میخام داستان زندگیش رو براتون بنویسم ارزوش بود زندگیش نوشته شه به صورت رمان
ممنون میشم همراهیم کنید
خلاصه :خورشید دختری ۱۷ساله در سال ۱۳۵۸زمانی ک جنگ تموم میشه تازه ساسالهای تباهی اون شروع میشه من خلاصه نویس خوبی نیستم ببخشید
از زبان خورشید
همه چیز از زمانی شروع میشه ک من بزرگ میشم و خواستگار های زیادی داستم دختر زیبایی بودم
بچه کوچک خوانواده بودم و یـک برادر کوچک تر از خودم دارم