24-10-2015، 17:23
باغ وحش شیشهای تصویرگر زندگی یک خانوادهی کوچکِ 3نفره است. این نمایشنامه به روایت پسرِ خانواده، یعنی تام، که در اصل نمادی از خودِ تنسی ویلیامز است، میباشد.
تنسی ویلیامز(1983-1911)، نمایشنامهنویس و شاعر مشهوری است که در اکثر آثار خود به زندگی مردم آمریکا اشاره کرده است. او پس از سالها گمنامی با انتشار نمایشنامهی باغ وحش شیشهای که بیش از پیش بازتاب دهندهی خانوادهی خود او بود به شهرت رسید. این نمایشنامه در بستری وسیعتر نمایشدهندهی زندگی خانوادههای آمریکایی در سال 1930 که اوج بحران اقتصادی آمریکا بوده است می باشد. مربوط به سالهایی که تزلزل نهاد خانواده، فقر، ترس و اضطراب و پناه به رویاهایی که رخت بر بستهاند در میان مردم مشهود بوده است. با توجه به این مقدمه ابتدا خلاصهای کوتاه از این نمایشنامه ارائه میدهیم و سپس شخصیتهای درگیر در این نمایش را به شکلی عمیقتر به تصویر میکشیم.
باغ وحش شیشهای تصویرگر زندگی یک خانوادهی کوچکِ 3نفره است که به روایت پسرِ خانواده، یعنی تام، که در اصل نمادی از خودِ تنسی ویلیامز است، بیان شده است. نمایشنامه بویِ خاطراتی را میدهد که تام برای ما نقل میکند. خاطراتی که به نظر میرسد قدری چاشنی تخیلاتِ شاعرانهی تام را هم گرفته باشد. پدر خانواده سالهاست که به بهانهی ماجراجویی خانه را ترک کرده است. قاب عکس پدر همراه با لبخندی که بوی یک ابدیت به خود گرفته است همواره روی دیوار آویخته است.
تام، شاعری است که در یک انبار کفش کار میکند. او هم چون پدرش سودای فرار از زندگی عادی و روزمره را در سر میپروراند. فرار از تاریکیِ حقیقتی که آزارش میدهد. او تا یک مدتی مرتب برای تماشای فیلمهای سینمایی تا پاسی از شب را در سینما به سر میبرد اما با گذر زمان هیچ یک از فیلمها شوقِ فرار از چهارچوبهای دست و پاگیر اطرافش را تسکین نمیدهد. او مردمی را مذمت میکند که به واسطهی شوقی که به حرکت کردن دارند به سینما میروند تا حرکتِ تصاویری از بازیگران را تماشا کنند و در خیالات خودشان تصور کنند که در جای آنها هستند.
آمندا، مادر تام و لورا، بیش دیگر شخصیتها از حقیقت تلخ زندگی محقرشان فرار میکند. گریزگاه او گذشتهای است که همانطور که در جای جای نمایش به آن اشاره میکند مربوط میشود به زمانی که دختری جوان بود و خواستگاران زیادی داشت. گذشتهای که پر از گلهای نرگسی بود که با ذوق و شوق هر بستهای را در گلدانی جمع کرده بود. خاطراتی که زندگی خالی از هرنوع رنگ و بویی را رنگارنگ و معطر میکرد.
لورا، دختر خانواده، به دلیل نقصی که در یکی از پاهایش دارد بسیار درونگراست و تنها در دنیای شیشهای خود زندگی میکند. لورا برای فرار از حقیقتِ تنهاییای که دارد به ساختن حیوانات شیشهای علاقه نشان میدهد. حیواناتِ شیشهای که از نگاه او زنده هستند و احساس دارند. یکی از این حیواناتِ شیشهای، جانور افسانهی تک شاخی است که نمادی از خودِ لورا است و تصوری که از خودش دارد.
آمندا در واکنش به واقعیت تلخ زندگی خود و تنهایی و فقری که پس از تنها گذاشتن همسرش آزارش میدهد به گذشتههای دور خود که یادآور عطر نرگس و جوانی است پناه میبرد. لورا، در برابر انزوا و معلولیت جسمیاش به ساختن حیوانات شیشهای مشغول میشود. تام نیز ابتدا به خوردن مشروب، تماشای فیلمهای سینمایی و دنیای شاعرگونهی خود و در نهایت با گریختن از خانه و پناه بردن به تنِ خمیدهی راه ازتلخیها میگریزد.
آمندا از آنجایی که از تنهاییِ لورا و اینکه مردی در زندگی او نیست واهمه دارد از تام درخواست میکند که اگر یکی از دوستانش در محل کار مورد خوبی است او را یک شب به صرف شام در خانهشان دعوت کند تا لورا را ببیند. تام هم جیم، یکی از مردان به ظاهر موفق و ایدهآل که دوست دوران دبیرستانش بود را معرفی میکند. تام به جیم نمیگوید که هدف اصلی از مهمانی گرفتن چه بوده است. با آمدن جیم همه چیز دگرگون میشود. گویا پیش از این جیم قصد ازدواج با دختری دیگر را داشته است اما تام بی خبر بوده است. به ظاهر جیم برای مدتِ کوتاهی با امیدوار کردنِ لورا، آمندا و تام و درنهایت رها کردن آنها در حقیقتِ تلخِ ناامیدی هم چون طوفانی همه چیز را دگرگون میکند. نمایش در حالی به پایان میرسد که تام هم، هم چون پدرش خانه را رها میکند و خودش را به دست فراز و فرودهای راهی بی مقصد میسپارد.
باغ وحش شیشهای یک نمایشنامهی درام مدرن است. یکی از مشخصههای این نوع نمایشنامه این است که تک تک شخصیتها به صورت انفرادی و جدای از بسطری که در آن قرار گرفتهاند هویتی مستقل دارند. ویلیامز با دادن جزئیترین توصیفات و حرکات شخصیتهای اصلی نمایشِ خود، سعی در القای این مهم دارد که هریک به صورت جداگانه از روانشناسی و ویژگیهای اخلاقی خاص خود برخوردار هستند. تماشاگر و خواننده لازم است که با تمام وجود احساس کند که شاهد برشی از زندگی واقعی است نه اینکه نقشبازی کردن هم چون یک لباس گشاد به تنِ بازیگران زار بزند. در این نمایشنامه تام، لورا، آمندا، جیم و پدرِ خانواده که در سراسر نمایش تنها عکسش وجود دارد هریک به صورت جداگانه از جهات متفاوتی قابل بررسی هستند. هریک نسبت به حقیقت تلخ موجود به شکلی خاصِ خود واکنش نشان میدهند.
آمندا در واکنش به واقعیت تلخ زندگی خود و تنهایی و فقری که پس از تنها گذاشتن همسرش آزارش میدهد به گذشتههای دور خود که یادآور عطر نرگس و جوانی است پناه میبرد. لورا، در برابر انزوا و معلولیت جسمیاش به ساختن حیوانات شیشهای مشغول میشود. تام نیز ابتدا به خوردن مشروب، تماشای فیلمهای سینمایی و دنیای شاعرگونهی خود و در نهایت با گریختن از خانه و پناه بردن به تنِ خمیدهی راه ازتلخیها میگریزد. راه ورود به خانه از مسیر پلههای مخصوصِ فرار در مواقع حریق گذر میکند. گویی این خانه که نمادی از تمام خانههای یکسان در آمریکایِ آن زمان است به این شکل از تلخی رکود و شکسته شدنِ بلورِ رویاها میگریزد.
منابع
حسین, ن. (1369, دی). نقد نمایش، باغ وحش شیشه ای. نمایش , 34-30.
Thomas R., A., & Johnson, G. (2006). Perrine's Lieterature, Structure, Sound, and Sense, Drama. Thomson Wadsworth.
تنسی ویلیامز(1983-1911)، نمایشنامهنویس و شاعر مشهوری است که در اکثر آثار خود به زندگی مردم آمریکا اشاره کرده است. او پس از سالها گمنامی با انتشار نمایشنامهی باغ وحش شیشهای که بیش از پیش بازتاب دهندهی خانوادهی خود او بود به شهرت رسید. این نمایشنامه در بستری وسیعتر نمایشدهندهی زندگی خانوادههای آمریکایی در سال 1930 که اوج بحران اقتصادی آمریکا بوده است می باشد. مربوط به سالهایی که تزلزل نهاد خانواده، فقر، ترس و اضطراب و پناه به رویاهایی که رخت بر بستهاند در میان مردم مشهود بوده است. با توجه به این مقدمه ابتدا خلاصهای کوتاه از این نمایشنامه ارائه میدهیم و سپس شخصیتهای درگیر در این نمایش را به شکلی عمیقتر به تصویر میکشیم.
باغ وحش شیشهای تصویرگر زندگی یک خانوادهی کوچکِ 3نفره است که به روایت پسرِ خانواده، یعنی تام، که در اصل نمادی از خودِ تنسی ویلیامز است، بیان شده است. نمایشنامه بویِ خاطراتی را میدهد که تام برای ما نقل میکند. خاطراتی که به نظر میرسد قدری چاشنی تخیلاتِ شاعرانهی تام را هم گرفته باشد. پدر خانواده سالهاست که به بهانهی ماجراجویی خانه را ترک کرده است. قاب عکس پدر همراه با لبخندی که بوی یک ابدیت به خود گرفته است همواره روی دیوار آویخته است.
تام، شاعری است که در یک انبار کفش کار میکند. او هم چون پدرش سودای فرار از زندگی عادی و روزمره را در سر میپروراند. فرار از تاریکیِ حقیقتی که آزارش میدهد. او تا یک مدتی مرتب برای تماشای فیلمهای سینمایی تا پاسی از شب را در سینما به سر میبرد اما با گذر زمان هیچ یک از فیلمها شوقِ فرار از چهارچوبهای دست و پاگیر اطرافش را تسکین نمیدهد. او مردمی را مذمت میکند که به واسطهی شوقی که به حرکت کردن دارند به سینما میروند تا حرکتِ تصاویری از بازیگران را تماشا کنند و در خیالات خودشان تصور کنند که در جای آنها هستند.
آمندا، مادر تام و لورا، بیش دیگر شخصیتها از حقیقت تلخ زندگی محقرشان فرار میکند. گریزگاه او گذشتهای است که همانطور که در جای جای نمایش به آن اشاره میکند مربوط میشود به زمانی که دختری جوان بود و خواستگاران زیادی داشت. گذشتهای که پر از گلهای نرگسی بود که با ذوق و شوق هر بستهای را در گلدانی جمع کرده بود. خاطراتی که زندگی خالی از هرنوع رنگ و بویی را رنگارنگ و معطر میکرد.
لورا، دختر خانواده، به دلیل نقصی که در یکی از پاهایش دارد بسیار درونگراست و تنها در دنیای شیشهای خود زندگی میکند. لورا برای فرار از حقیقتِ تنهاییای که دارد به ساختن حیوانات شیشهای علاقه نشان میدهد. حیواناتِ شیشهای که از نگاه او زنده هستند و احساس دارند. یکی از این حیواناتِ شیشهای، جانور افسانهی تک شاخی است که نمادی از خودِ لورا است و تصوری که از خودش دارد.
آمندا در واکنش به واقعیت تلخ زندگی خود و تنهایی و فقری که پس از تنها گذاشتن همسرش آزارش میدهد به گذشتههای دور خود که یادآور عطر نرگس و جوانی است پناه میبرد. لورا، در برابر انزوا و معلولیت جسمیاش به ساختن حیوانات شیشهای مشغول میشود. تام نیز ابتدا به خوردن مشروب، تماشای فیلمهای سینمایی و دنیای شاعرگونهی خود و در نهایت با گریختن از خانه و پناه بردن به تنِ خمیدهی راه ازتلخیها میگریزد.
آمندا از آنجایی که از تنهاییِ لورا و اینکه مردی در زندگی او نیست واهمه دارد از تام درخواست میکند که اگر یکی از دوستانش در محل کار مورد خوبی است او را یک شب به صرف شام در خانهشان دعوت کند تا لورا را ببیند. تام هم جیم، یکی از مردان به ظاهر موفق و ایدهآل که دوست دوران دبیرستانش بود را معرفی میکند. تام به جیم نمیگوید که هدف اصلی از مهمانی گرفتن چه بوده است. با آمدن جیم همه چیز دگرگون میشود. گویا پیش از این جیم قصد ازدواج با دختری دیگر را داشته است اما تام بی خبر بوده است. به ظاهر جیم برای مدتِ کوتاهی با امیدوار کردنِ لورا، آمندا و تام و درنهایت رها کردن آنها در حقیقتِ تلخِ ناامیدی هم چون طوفانی همه چیز را دگرگون میکند. نمایش در حالی به پایان میرسد که تام هم، هم چون پدرش خانه را رها میکند و خودش را به دست فراز و فرودهای راهی بی مقصد میسپارد.
باغ وحش شیشهای یک نمایشنامهی درام مدرن است. یکی از مشخصههای این نوع نمایشنامه این است که تک تک شخصیتها به صورت انفرادی و جدای از بسطری که در آن قرار گرفتهاند هویتی مستقل دارند. ویلیامز با دادن جزئیترین توصیفات و حرکات شخصیتهای اصلی نمایشِ خود، سعی در القای این مهم دارد که هریک به صورت جداگانه از روانشناسی و ویژگیهای اخلاقی خاص خود برخوردار هستند. تماشاگر و خواننده لازم است که با تمام وجود احساس کند که شاهد برشی از زندگی واقعی است نه اینکه نقشبازی کردن هم چون یک لباس گشاد به تنِ بازیگران زار بزند. در این نمایشنامه تام، لورا، آمندا، جیم و پدرِ خانواده که در سراسر نمایش تنها عکسش وجود دارد هریک به صورت جداگانه از جهات متفاوتی قابل بررسی هستند. هریک نسبت به حقیقت تلخ موجود به شکلی خاصِ خود واکنش نشان میدهند.
آمندا در واکنش به واقعیت تلخ زندگی خود و تنهایی و فقری که پس از تنها گذاشتن همسرش آزارش میدهد به گذشتههای دور خود که یادآور عطر نرگس و جوانی است پناه میبرد. لورا، در برابر انزوا و معلولیت جسمیاش به ساختن حیوانات شیشهای مشغول میشود. تام نیز ابتدا به خوردن مشروب، تماشای فیلمهای سینمایی و دنیای شاعرگونهی خود و در نهایت با گریختن از خانه و پناه بردن به تنِ خمیدهی راه ازتلخیها میگریزد. راه ورود به خانه از مسیر پلههای مخصوصِ فرار در مواقع حریق گذر میکند. گویی این خانه که نمادی از تمام خانههای یکسان در آمریکایِ آن زمان است به این شکل از تلخی رکود و شکسته شدنِ بلورِ رویاها میگریزد.
منابع
حسین, ن. (1369, دی). نقد نمایش، باغ وحش شیشه ای. نمایش , 34-30.
Thomas R., A., & Johnson, G. (2006). Perrine's Lieterature, Structure, Sound, and Sense, Drama. Thomson Wadsworth.