یع روز با شروین تو یع کافه قرار داشتم
بعد از کافه اومدیم بیرون
من سوار ماشین شروین شدم
شروین رو بع من کرد وبهم گفت
ستاره خیلییییییییییییییییی دوست دارم
با من ازدواج میکنی؟؟
بعد یع حلقه اورد
یعنی واقعا داشتم از خوشحالی میمیرد
همین طوری همش گریع میکردم
گریع ی شوق بود
خلاصه من قبول کردم
یعنی واقعا شروین میشه شوهرممم
من واقعا نمی تونستم باور کنم
فردای اونروز شروین اینا با خانوادشون اومدن خواستگاری ....
اگع دوست دارید بازم بنویسم
روی سپاس کلیک کنید
چطور بود؟؟
بعد از کافه اومدیم بیرون
من سوار ماشین شروین شدم
شروین رو بع من کرد وبهم گفت
ستاره خیلییییییییییییییییی دوست دارم
با من ازدواج میکنی؟؟
بعد یع حلقه اورد
یعنی واقعا داشتم از خوشحالی میمیرد
همین طوری همش گریع میکردم
گریع ی شوق بود
خلاصه من قبول کردم
یعنی واقعا شروین میشه شوهرممم
من واقعا نمی تونستم باور کنم
فردای اونروز شروین اینا با خانوادشون اومدن خواستگاری ....
اگع دوست دارید بازم بنویسم
روی سپاس کلیک کنید
چطور بود؟؟