25-06-2014، 17:20
(( پریسا ))
با صدای آهنگ پلنگ صورتی بیدار شدم .. دستمو بردم بردمو گوشیمو خاموش کردم .. تو دلم صد تا فحش ب سازنده ی این آهنگ دادمو بعدشم رو به گوشیم گفتم :
- د آخه لامصب خاموشت میکنم میگی چرا خاموشم میکنی روشنتم میکنم نمیزاری نیم ساعت بخوابم ! تف تو این اخلاق گندت !
گوشیمو پرت کردم تو دیوار .. همچین محکم پرت کردم دلم براش سوخت ! البته حقش بود اما دلم واس اون پنج میلیونی که بابتش داده بودم سوخت ! اما ب جهنم ب ی دقیقه خواب هم می ارزه !
-وای وای دیرم شد .. ای خاک تو سرت خاک که مثل خرس میخوابی .. خاک !
سریع رفتم در کمد لباسامو باز کردم .. یه لباس آستین حلقه ای سورمه برداشتم و ی شلوار برمودایی سورمه ای .. از روشم ی مانتوی سورمه ای جذب پوشیدم با ی شلوار لی دم پا !
رفتم جلو آیینه که موهامو شونه کنم از دیدن قیافه ی خودم یه جیغ بنفش کشیدم و نیم متر پریدم هوا .. چشام خون افتاده بود و زیر چشمامم ب اندازه ی یه گودال صد متری فرو رفته بود .. صورتمم که مثل جن دیده ها رنگی به رو نداشت ..
- اینم نتیجه ی رفتن خواب زمستونی .. دختر تو چقد میخوابی ک این شکلی میشی آخه ..
یکمم با صورتم ور رفتمو از خونه زدم بیرون .. نباید دیر میرسیدم .. نباید ..
(( حسین ))
اههههههه ؛ این دختره چرا این ماس ماسکشو خاموش کرده .. از وقتی این گوشیو گرفته همش خاموش بوده .. معلوم نی واس چی خریدتش اصلا ..
کش و قوسی به بدنم دادم .. بعدم داد زدم :
- د آخه هیشکیم ازت خبر نداره ..
بعدم خودم رفتم به فکر ! چه حرفی زدما ! معلومه که همه ازش خبر دارن .. یه درصدم امکان نداره که پارسا ازش خبر نداشته باشه ..
سریع شماره ی پارسا رو گرفتم .. بعد دو بوق جواب داد :
- اه حسین ساعت 11 زنگ زدی برا چی ؟ نمیگی این بشر میخواد بخوابه ؟
- اگ خواب بودی با دو تا بوق جواب نمیدادی ضایع
-بنال
-این خواهر خلت کجاس ؟
-دوس دختر توئه من باس ازش خبر داشته باشم ؟
-تو خبر نداشته باشی کی خبر داشته باشه ؟
- تو !
- ور الکی نزن فک میکنی کی ازش خبر داشته باشه ؟
-خب ..
-خب کی ؟
-راستش ..
-بنال دیگه ..
-میترسم عصبانی شی ..
-نه بگو ..
-فربد ..
بدنم داغ کرد و آمپرم زد بالا .. خودمم حس کردم رگای گردنم متورم شده ..از عصبانیت نعره ای کشیدم و محکم کلمو کوبوندم به فرمون ! دیوونه شده بودم اما حق داشتم خب ! اون پسره ی لاشی ..
-الو حسین
-ببند
-خو گفتم عصبانی میشی
-جهنم ، شمارشو بده ..
-نمیتونم
-{فریادی کشیدم}چرا ؟
-پوزه ات رو ببند ، این چه طرز حرف زدنه ؟
-زر زیادی نزن اون چیزیو که خواستم بم بده ..
-شمارشو ندارم اما ..
-اما چی لعنتی ؟
-آدرس خونشو دارم ..
چه بهتر ..
-خب منتظرم آدرسشو بشنوم ..
-یادداشت کن .. سعادت آباد ؛...
چ خونه ای داره لامصب .. پارتی هم که گرفته .. خدا میدونه یعنی الان پریسا هم اون توئه ؟
نفس عمیقی کشیدم .. زنگ رو زدم و ...
_تا بعدش ؛ سپاس بدید بزارم_
با صدای آهنگ پلنگ صورتی بیدار شدم .. دستمو بردم بردمو گوشیمو خاموش کردم .. تو دلم صد تا فحش ب سازنده ی این آهنگ دادمو بعدشم رو به گوشیم گفتم :
- د آخه لامصب خاموشت میکنم میگی چرا خاموشم میکنی روشنتم میکنم نمیزاری نیم ساعت بخوابم ! تف تو این اخلاق گندت !
گوشیمو پرت کردم تو دیوار .. همچین محکم پرت کردم دلم براش سوخت ! البته حقش بود اما دلم واس اون پنج میلیونی که بابتش داده بودم سوخت ! اما ب جهنم ب ی دقیقه خواب هم می ارزه !
-وای وای دیرم شد .. ای خاک تو سرت خاک که مثل خرس میخوابی .. خاک !
سریع رفتم در کمد لباسامو باز کردم .. یه لباس آستین حلقه ای سورمه برداشتم و ی شلوار برمودایی سورمه ای .. از روشم ی مانتوی سورمه ای جذب پوشیدم با ی شلوار لی دم پا !
رفتم جلو آیینه که موهامو شونه کنم از دیدن قیافه ی خودم یه جیغ بنفش کشیدم و نیم متر پریدم هوا .. چشام خون افتاده بود و زیر چشمامم ب اندازه ی یه گودال صد متری فرو رفته بود .. صورتمم که مثل جن دیده ها رنگی به رو نداشت ..
- اینم نتیجه ی رفتن خواب زمستونی .. دختر تو چقد میخوابی ک این شکلی میشی آخه ..
یکمم با صورتم ور رفتمو از خونه زدم بیرون .. نباید دیر میرسیدم .. نباید ..
(( حسین ))
اههههههه ؛ این دختره چرا این ماس ماسکشو خاموش کرده .. از وقتی این گوشیو گرفته همش خاموش بوده .. معلوم نی واس چی خریدتش اصلا ..
کش و قوسی به بدنم دادم .. بعدم داد زدم :
- د آخه هیشکیم ازت خبر نداره ..
بعدم خودم رفتم به فکر ! چه حرفی زدما ! معلومه که همه ازش خبر دارن .. یه درصدم امکان نداره که پارسا ازش خبر نداشته باشه ..
سریع شماره ی پارسا رو گرفتم .. بعد دو بوق جواب داد :
- اه حسین ساعت 11 زنگ زدی برا چی ؟ نمیگی این بشر میخواد بخوابه ؟
- اگ خواب بودی با دو تا بوق جواب نمیدادی ضایع
-بنال
-این خواهر خلت کجاس ؟
-دوس دختر توئه من باس ازش خبر داشته باشم ؟
-تو خبر نداشته باشی کی خبر داشته باشه ؟
- تو !
- ور الکی نزن فک میکنی کی ازش خبر داشته باشه ؟
-خب ..
-خب کی ؟
-راستش ..
-بنال دیگه ..
-میترسم عصبانی شی ..
-نه بگو ..
-فربد ..
بدنم داغ کرد و آمپرم زد بالا .. خودمم حس کردم رگای گردنم متورم شده ..از عصبانیت نعره ای کشیدم و محکم کلمو کوبوندم به فرمون ! دیوونه شده بودم اما حق داشتم خب ! اون پسره ی لاشی ..
-الو حسین
-ببند
-خو گفتم عصبانی میشی
-جهنم ، شمارشو بده ..
-نمیتونم
-{فریادی کشیدم}چرا ؟
-پوزه ات رو ببند ، این چه طرز حرف زدنه ؟
-زر زیادی نزن اون چیزیو که خواستم بم بده ..
-شمارشو ندارم اما ..
-اما چی لعنتی ؟
-آدرس خونشو دارم ..
چه بهتر ..
-خب منتظرم آدرسشو بشنوم ..
-یادداشت کن .. سعادت آباد ؛...
چ خونه ای داره لامصب .. پارتی هم که گرفته .. خدا میدونه یعنی الان پریسا هم اون توئه ؟
نفس عمیقی کشیدم .. زنگ رو زدم و ...
_تا بعدش ؛ سپاس بدید بزارم_