امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

فصل دوازدهم رمان عشق،شادی،دیوانگی.جلد دوم فصل امید(عکس جدید شخصیتا+کاور رمان)

#41
فصل دوازدهم
سرنخ
-پاشو
-هوممممم
-هوم؟؟؟؟
-ادرین باز گیر دادی؟؟دیشب ک نزاشتی بخوابم
-مرییییییی
-جانم...
-چخبر؟؟؟؟؟25r30
-دیوونه
پتورو کشید روش و اونوری شد
-پاشو گشنمه
-پانمیشم خستم
-مرجااان
-داد نزن پا نمیشم
-میرماااا
سریع پتورو زد کنار مظلومانه گفت:
-کـــجا
-یچیزی کوف کنم
-کوفت نه...بخوری.برو
باز پتورو کشید رو صورتش
-از دست تو دیوونه نشم صلوات
با پرروییه تمام داد زد:
-الـــــهم صلـــی الی محمـــد و آل محمـــد
-و عجل فرجهم :‎‎|‎
-دیوونه
رفتم از اتاق بیرون در یخچالو وا کردم بلند گفتم:
-زن گرفتیم مثلا...گشنـــــمه
بلند گف:
-فقط امروز خوابم میااااااد
ی چی برداشتم...گذاشتم رو میز...چایی برداشتم...گذاشتم رومیز...هی گذاشتم رو میز نشستم ب خوردن.وسط خوردن داد زدم:
-اااای بابا حداقل بیاباهم بخوریم از گلوم پایین نمیره(نظر نویسنده:زر نزن مث خرس داری میخوریSmile )
خوردم رفتم جلو تلوزیون خوابم برد...
-پاشووووو
-مرد نیسم پاشم
-پاشووووو
-تو بخواب
-پاشووووو
-مری چرا ریپ میزنی؟
-پاشووو...جانم؟؟؟
-هیچ
-خو پاشو...
-تو پاشدی ک من پاشم؟؟؟
-نه..ولی بخشش از بزرگانه
-چ راه حلاییم داریا
-بعله...ما خاصیم
-شماخاص من اسوپاس...یا حتی زاپاس
-ببخشید
-چرا؟
-خو خوابم میومد
-منم خوابم میاد
-تو نزاشتی من بخوابمابعد خودت خوابت میاد؟
-خو من بیدار موندن ک نزارم بخوابی...هردوتامون خسته ایم
-حرفت کاملا منطقی بود ولی پاشو
-تو بخواب خو
-اخه کار داریم...
-چکار؟؟؟
-امروز خاستگار میاد برا ادرینا خانوم بعدشما خوابی...
چشام یهو باز شد...پریدم گفتم:
-چـــــــی؟؟؟؟؟
-ار پی جی...
-اصن حوصله شوخی ندارم...
-منم ندارم
-نگووووو
-میـــگم
پاشدم تلفنو برداشتم زنگ زدم ب مامانم و داد زدم:
-الووووووو ماماااااااان
مرجان گف:
-عززم اروم...عززم اروم
مامانم:سلام
-سلاااام...مامااااااان این زن من چی میگه
-چی میگه؟؟؟
-خاستگاری ادرینا داستانش چیه؟؟؟
-داستان زیبای خفته
-ماماااااااااان
-مرررض...ب تو چ...اون مگه سر تو چیزی گف؟؟؟
-من فرق داشتم
-چ فرقی
-مامااان واقعا عجیب نبود رسیدن من ب مری؟؟؟تو بیس دیقع مخشو زدم
مرجان اونور هی میخندید
-فرق نداره
-کی هس حالا؟
-میفهمی
-بگووووووووو
-خدافظی
تلفنو قط کرد ک مرجان پرید از پشت بغلم کرد گف:
-دیوونتم
-مرض
-چراااا؟؟؟؟
-نگفتی بم
-چیو؟
-ادرینارو
-گفتم ک
-نمیدونی کیه؟؟؟
-نه واقعا(:
-جون عمت...کی میاد
-العان ساعت پنجه(:ساعت هشت
-وقت دارم...باشگا برم..برم تا جایی بیام خونه بریم
-تو سه ساعت این کارارو میکنی؟
-باشگاه2ساعت...سلمونی25دیقه.بیام ی دوشم بگیرم و بریم35دیقه
-واو
-چرا واو؟؟؟
-چ دقیق بود
-ما خاصیم اخه...مخصوصا من
-اره تو...منم برم ارایشگاه؟؟؟
-عروسی نی خاستگاریه...شما ام ک همینجوریت ارایشگاه رفتس
پرید روم بوسم کرد گف:
-برو دیرت میشه
-برم؟؟؟
-خودت گفتی میخوای بری
-راس میگی
پاشدم لباسامو پوشیدم...ی تی شرت سفید...کت اسپرت.شلوار مشکی کتون و داشتم میرفتم ک داد زد:
-خوش تیییییپ
-باباته25r30
-نظر لطفته
-جونننم
با ی ظرف غذا اومد جلو...ظرفو ازش گرفتم و گفتم:
-اخ دستت درد نکنه...
-قربونت...آدریـــن؟؟
-جان
-عاشقتم
-من بیشتر
رو نوک پا بلند شد و اومدتوبغلم...یزره بوسیدیم همو ک گفتم:
-دیرم شد...برم؟؟
-شب زود بیا بریم
-چشمممممم
-خدافظ اقایی
-خدافظ خانومی
رفتم سوار ماشین شدم و راه افتادم سمت باشگاه...
رفتم تو بچه ها بودن...واسادیم تمرین. که دانیال داد زد:
-چرا افت کردی؟؟؟
-چون زن گرفتم
-انقدر بده؟؟؟
-نه باوعالیه...پارسا کجاس؟؟؟
-خب پ منم بیام متاهل شم...نیومده
-زنگ بزن بگو دیو/ث شوهر دختر عمت میگه پاشو بیا وگرنه میگه ب هستی طلاقت بده
یهو همه ترکیدن
باز گفتم:
-ب مولااا
رفتیم رخت کن ک دیدم نگاها رو منه...بعد میره رو دانیال گفتم:
-چتونه
علی گف:
-هییییییچ....فقط منو تو افت کردیم...دانیالم زن بگیره افت میکنه؟؟؟
-ب احتمال زیاد
-خب پس زن نگیر دانیال
دانیال:
-زررر نزن علی...تو و ادرین ک دارید صفا میکنین
گفتم:
-مرگ...من رفتم بکس.امشب ب فنا میریم
علی:چرا؟؟؟
-برا ادریناخاستگار میخواد بیاد....
دانیال:
-خوبه ک
-خوبه ک؟؟؟من هنونمیدونم یارو کی هس...چ خریه.اصن ببینم در پیته نصفش میکنم در جا تا ش بشع
یهوهمه خندیدن ک علی گف:
-داماد بدبخت...
من اومدم بیرون ک صدا خنده ها بلند تر شد...
رفتم طرف سلمونی...نشستیم موارو خوشگل کردیم...رفتیم خونه:
مرجان:سلاااااااااام عشقممممم
-سلام خانومم...چ خوشگل شدی(:
-شما بیشتر
پرید بغلم بوسش کردم گفتم:
-من برم ی دوش بگیرم زود میام...
-تنها؟؟؟
-زشته عزیزم...خانواده نشسته
-چشم.زود بیا
-فقط موام خیس بخوره اومدم
-باوش(:
رفتم،اومدم...یهو دیدیم بدبختیمون شروع شد
مرجان:چی بپوشیم
-نیمیدونم
-میخوای نریم'؟؟؟
-نریم
-کوفت...برو کت شلوار بپوش بریم
-اسپرت یا مجلسی؟؟؟
-اسپرت
-ابیه یا قرمزه
-مشکیه
-شلوار لی یا کتون؟؟؟
-کتون قهوه ای تیره ه...سوالی نداری؟؟
-نع
-منم مانتو عه ک گرفتی برامو میپوشم
-کودوم؟؟؟
-مشکیه دیگع
-اهاااان....کودوم'؟؟؟
-اون که نگین داره استینش چین داره
-واااای ...منو میخوای بکشی؟؟
-عاشقتم
حاظر شدیم...تیپامون ک ست شد با هم زدیم بیرون..گفتم:
-مری سوییچ
-دیوونه پنجاه مترم فاصله نی
-بده میخوام با ماشین بریم ماشینو ک گذاشتیم تو بغل ماشین بابا و مامان و ادرینا سرجمع خیلی گرون میشه...یارو میاد میبینه در میره
-دیوونه...بفرما
نشست تو ماشینو رفتیم.در پارکینگو زدم ماشینو گذاشتم بقل ماشین بابام...رفتیم تو
-ادریناااااااااااااااااااا
مرجان:ادرین اروووووم
-چرا؟
-کر شدم
-اخ ببخشید خانومی
ادرینا:مرض ...نمیبینی کار دارم
-کیه پسره...
-حوصله توضیح ندارم خودت صب کن میفهمی
نشستیم..بعد20دیقه زنگ زدن
ادرینا:خودشووووونــــــن...خودشونن.خودشونن..وااااااای چ خاکی بریزم سرم..اومدن
سرمو تکون دادم
رفتم درو وا کردم ک ی پسر پشت ب من داشت با مامانش حرف میزد.مشخصاتش:قد بلند هم قد من بود تقریبا،هیکل ورزشکاری،موای مرتب،با کت و شلوار مشکی شیک...
برگشت رو ب منو گفت:
-یا ابلفضل العباس (علیه سلام).....سلام ادرین
کفم برید...هنگ کردم...واقعا دهنم وا موند.
-د...دانی؟؟؟
-من شرمندم
-واااااا
مامانش گفت:
-دعوت نمیکنین تو ؟؟؟
-ببخشید مخم یهو ریپ زد...بفرماید تو
همه اومدن جلو در جز ادرینا
مرجان بغل دستم بود...
دانیالو بغل کردم ک گف:
-آدرین تورو جون مرجان بلاهایی ک گفتی سر داماد در میاری سر من در نیار
مرجان ترکید
-نه داش ولی بستگی ب خودت داره...شاخ شی شکستی..ادم باشی میشی داماد خوب داداش خوب...رفیق بهتر
بیس دیقع گذشتو همه چی روشن شد...140تا سکه و اینا...مرجان اومد بغلم زیر لب گف:
140-تا سکه....بعله
-عزیزم تو ک اینجوری نبودی
-نقشمو خوب بازی کردم؟؟؟
-جونم؟؟؟
-همین 140تا سکه...فیلم بود..خواسم ادا عروس بدارو درارم...
-نفس منی شما
-آدرین
-جونم
-اینم عروس شدSad
-چرا ناراحتی؟؟؟
-خو بعد بچه دار میشع دوران خوشگذرونیمون تموم میشه
-نترس...ادرینا عقایدش مث منه دوس نداره زود بچه دار شه
-جدی؟؟؟
-اوهوم
سرتونو درد نیارم یکم بریم جلو تر...شب عروسی ادرینا...شده بود کپ عروسی ما...فقط ایندفه سه تایی نزدیم پشت هم..چارتایی زدیم...و دانیال داماد کمی با شدت زد ک یکم سپرش قور شد...
شب عالی ای بود..ادرینا خوشحال...همه خوشحال... باز کلی کرم ریختیم با علیو پارسا
نمیدونم چرا بابای مری گیر داد ک اون دوسشم بیاد...همون ک من نمدونم چرا پسرش باباشو کشتم انگا ..ادبیاتمم افقی تو حلقش

تو کل مجلس همه تو کف مرجان بودن...حتی در عرض بیست ثانیه ای که حلقشو داد من ک بره دشوری دونفر خواستگاری کردن ازش برا پسراشون .. منم ک غیرتییی قرمز شده بودم..دانیال منو ب رقص واداشت...دیدم پسرا همه تو نخ مرین...رفتم بغلش:
-مرجان من دعوام میشه ها
-چرا؟؟؟
-پسرا بد نگا میکنن بت...
-من ک چیزیم نی...لباسامم ک تو تالار عوض کردم.الان مث همیشم
-اخه همیشتم خوشگله توله...چ برسه شب عروسی خواهر شوورت
علی و پارسا هی منو اروم میکردن...دست مرجانو گرفتم رفتم طرف اکیپ خودمون ک علی گف:
-ادرین...دادا اون کیه انقد بد نگاتون میکنه روتون قفله
پارسا و هستیم تایید کردن...مونا ام داشت شیرینی میخورد سرشو تکون داد...
-پسر دوست بابا جواده...یکم خل وضه
هستی ک تو بغل جواد بود گف:
-این دخترا اینجا چرا اینجورین...همه چشما رو ماهاس
من:تقصیر اونا نی...ما پسرا خوبیم...من ک یدونم...پارسا ک زین مالیک دومه..علیم ک اقای موقشنگ خودمونه چش رنگیه عوضی...
مرجان:چش چرون شدیااا
-بزار حرفم تموم ش....ولی...ما ها فقط برا هم خوبیم..نه برا هیچ کس دیگه ای
پارسا:احسنتتتتتتتت...تبارک الله فی خالقن خالقین...
ترکیدیم...
من:منظورت فتبارک الله احسن الخالقینه؟؟؟
مونا با دهن پر:ناز نفست
ترکیدیم ما باز.
مامانم صدام کرد ک گفتم:
-الان میام
رفتم پیشش گفتم:
-جووونم مامان
-ادرین عروسی ابجیته یکم با اون باش
-اون بیاد با ما
-مرض
بابا عماد ب جمعمون اضافه شد و گفت:
-بچه؟
-جونم بابا؟
-اون پسره دوست جواد...زدیش قبلا؟؟؟
-نه ب خدا...
-بد نگات میکنه...
-میدونم
-عههه
- اره...من برم پیش مرجان تنهاس
مامانم:حواست ب عروسم باشه ندزدنش
-سه بار امرو ازش خاستگاری کردن.خخخ
-اوا خاک ب سرم..چ با افتخارم میگه
-مرجان قسم داد دعوا نکنم
-اهان
رفتم طرف اکیپمون ک دیدم بحث واقعا جدی شده...
علی:ادرین این پسره مورد داره
مرجان:بیخیال...مهسا نیومده
-دلم براش میسوزه
پارسا:چرا؟؟؟
-نمیدونم کی میخواد بگیرتش با این اخلاقش.
کلی خندیدیم...
مرجان پرید بغلم بوسیدمش کردم که پارسا گفت:
-اوووووووو چ لااااااو
اونا ام خانوماشونو بوسیدن...دیدم پسره نگا میکنه باز
مهمونا داشتن میرفتن ک رسید ب همون پسره ک رو مخ بود...دس دادم ک گف:
-دادا من هواسم بهت هستااا...هواست ب خودت باشه
یهو دلم ریخت...پیشونیم خیس شد...
دستمو ول کردو رفت...چن ثانیه بی حرکت وایسادم که مرجان اومد بغلم بازومو گرفتو گف:چیزی شده آقامون؟؟
-نه عزیزم...همه چی عالیه
-بریم تو؟؟
-بریم...
رفتیم تو واسادیم حرفیدنو بعد کلی گریه ادرینا گفتم:
-خونه کجا گرفتین مگه؟
دانیال:خونه رو ب روییه خونه شما
ترکیدیم از خنده ک علی گف:
-چ داستانی داریم ما با این محل
تو اوج خنده گفتم:
-جوری شده ک دیگه نیاز ب تلگرام نیس...سرمونو از پنجره میاریم بیرون اختلات میکنیم با هم....دیگه نیازی ب سله رحمم نی
اقا جر خوردم از خنده خودم
مونا:
- من داد میزنم مرجااااااان گوجه بندا اینور خیابون...هستییییی شب قرمه داریم بیاید پیش ما
اقا ما ترکیدیم...نااابود شدیم
شب تو تلگرام پسررو ب علی گفتم که گفت:
-ادرین...قضیه بو داره.حواستو جمع کن
-حواسم جمعه
-برو بکپ
-همچنین
-کار نداری؟
-خدافظ
-خداااففففف
بغل تخت نشسته بودم دراز کشیدم دستمو انداختم دور گردن مرجان که گف:
-سرت زیاد تو گوشیه ها :/
-علی بود
-خواب نداره ساعت سه صبح؟؟
-مگه ما داریم؟
-راس میگیااااا
-بخوابیم چش قشنگ؟؟؟
-آورع...شب بخیر نفسم
-خانوم طلا...شب بخیر خالی؟؟؟همین؟؟؟
-الهی فدا اقامون شم منننن
پاشد اومد کلی بوسید منو اخرم تو بغلم خوابش برد...

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
فصل دوازدهم رمان عشق،شادی،دیوانگی.جلد دوم فصل امید(عکس جدید شخصیتا+کاور رمان) 5
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
فصل دوازدهم رمان عشق،شادی،دیوانگی.جلد دوم فصل امید(عکس جدید شخصیتا+کاور رمان) 5
پاسخ
آگهی
#42
شخصیتا... : حس اپلود نی

آدرین:
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://photos02.wisgoon.com/media/pin/images/o/2015/7/21/2/500x491_1437428796535827.png
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://photos02.wisgoon.com/media/pin/images/o/2015/7/21/2/500x937_1437428832754226.png
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
فصل دوازدهم رمان عشق،شادی،دیوانگی.جلد دوم فصل امید(عکس جدید شخصیتا+کاور رمان) 5
پاسخ
#43
جالب بود
پاسخ
#44
خیلییی قشنگه لطفا باقیشو زودتر بزار
پاسخ
#45
ی خبر بدم بتون....

فصل جدید شاد نیس(:
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
فصل دوازدهم رمان عشق،شادی،دیوانگی.جلد دوم فصل امید(عکس جدید شخصیتا+کاور رمان) 5
پاسخ
#46
بقیش Confused
 هر کجا باشی مهم نیست ........
مهم نیست که کی باشی

مهم نیست که پولدار باشی یا فقیر
مهم نیست که رده بالا باشی یا رده پایین.................
فقط این مهمه که یه قلب ودل  بخشنده ومهربان داششته باشی.................



پاسخ
#47
بقیش Confused ConfusedConfusedConfused
Confused
 هر کجا باشی مهم نیست ........
مهم نیست که کی باشی

مهم نیست که پولدار باشی یا فقیر
مهم نیست که رده بالا باشی یا رده پایین.................
فقط این مهمه که یه قلب ودل  بخشنده ومهربان داششته باشی.................



پاسخ
#48
(19-04-2016، 9:41)_ƬӇЄ Ɗ▲ƦƘ_ نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
ی خبر بدم بتون....

فصل جدید شاد نیس(:


N crying
پاسخ
#49
چن فصله؟؟؟
پاسخ
#50
عالیییییییی
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان