01-12-2020، 17:21
# MEHRAAD(مهراد)
سایه زنگ زد و گفت که برای اینکه بفهمه امیر چشه میخواد شام بریم پایین تا بفهمیم . منم ب بچه ها گفتم که شام قراره دخترا درست کنن ماهم بریم پایین . امیر عکس العمل خاصی نشون نداد . بقیه هم قبول کردن .
ساعت 8:30
رفتیم پایین پیش دخترا . بوی قرمه سبزی تو خونه پیچیده بود . سایه و سارا اومدن پیشمون بهمون سلام کردن بقیه تو اشپز خونه بودن از همونجا سلام کردن . سامی رف سمت در اشپز خونه .
سامی : عشقم میای پیشم؟
هیچ جوابی نشنیدیم . امیر وقتی دید سامی عشقم عشقم راه انداخته نفسشو با حرص بیرون داد و چشم قرره رفت . فک کنم باز حسودی کرده ک خودش سینگله همه رل دارن . سارا نشسته بود پیش علی باهم حرف میزدن . میدونستم علی هنوز یه حسایی ب سایه داره ولی بیخیال بودم . چون داشت فراموش میکرد و میدونستم سارا رو دوص داره . امیر انگار مشکلی با سارا و علی نداشت . فک کنم حدس سایه غلطه . امیر از رل زدن سارا و علی ناراحت نیست . سامی دوباره مهتابو صدا زد .
سامی : مهتابم بیا عشقم خسته میشی .
مهتاب جواب نداد ولی اومد پیشمون . رفت پیش سامی نشست . سامی دستشو گرفت . امیر خیره شده بود به دستشون . انگار یه غمی تو چشمای مهتاب و امیر بود . ولی هرچی تو چشمای مهتاب بود عشق نبود . شاید عذاب . شاید هرچیز دیگه ای .
#MAHTAB( مهتاب)
دیگ حالم نزدیک بود بهم بخوره . بلند شدم رفتم سمت اتاق . میخواستم گریه کنم . عذاب وجدان داشتم . امیر گناهی نداشت فقط ما بهش عذاب میدادیم . وقتی چشمای خرماییشو میدیدم ک اونطوری با بغض نگامون میکنه میخواستم سامی و بکشم خودمم خفه کنم ک چرا اونشب شراب خوردم ک الان باعث شه سوژه دست سامی بشم . اتاقامون تو یه راه رو بود . اول راه رو دستشویی بود تا اخر راه رو اتاق بود . یعنی در اتاقا بود . من جلو در اتاقم نشستم . یهو دیدم صدا اومد . امیر بود . کنارم وایساده بود . خیلی نکاهش غم داشت در حدی ک منم بغضم گرفت . نمیخواستم اونجا باشم . نمیخواستم اون وضعشو ببینم . رفتم تو اتاقم . درو خواستم ببیندم ک اونم اومد تو . واسه اینکه چشاشو نبینم سرمو انداختم پایین .
-چیکار داری؟
+هه .. من چیکار دارم ؟؟؟!!!! تو برا چی انقد منو عذاب میدی؟؟؟ چرا جلو من دست سامی و میگیری؟ مگه من چیکار کردم که باید اینطوری عذاب بکشم؟ من چیکارت کردم؟ خودتو بزار جای من . میدونی چقد سخته عشقت جلوت به یکی دیگه بگه عشقم؟؟ میدونی چقد سخته که عشقت جلوت دست یکی دیگه رو بگیره؟؟ اصن به حال من فکر کردی؟ نه فکر نکردی . امیر چی میگه این وسط .. خودمون باهمیم ک*ون ل*ق امیر . هه . تقصیر تو نیست . تقصیر منه ک عاشق تو شدم . یادم رفته بود ادما فقط بلدن دل بشکنن .
اشکم داشت در میومد . خلی دلم واسش سوخت . با یه بغضی تعریف میکرد که اشکم درومده بود . دلم هم برا اون هم برا خودم ک شده بودم ابزیچه ک این پسر مهربونو برنجونم میسوخت . همش تقصیر سامی بود . کاش میتونستم همه چیو ب امیر بگم . کاش همین الان میتونستم بگم و این عذاب وجدان لعنتی تموم بشهههه .
داشتم نگاش میکردم که یهو خروس بی وقت اومدو مارو تو اون وضع دید .
سامی : عشقم اینجایی ؟؟ دنبالت بودم ....
یهو اومد دستشو پشتم حلقه کرد . امیر یه اخم غلیظی کرد ک گفتم الان منو سامیو همینجا کفن میکنه . لامصب چشمای وقتی قرمز میشه و اخم میکنه چ جذاب میشه . خاک تو سرم الان موقع این فکرا نیس .
-میخوام برم پیش بچه ها .
دست سامی رو از پشت برداشتم و خواستم برم ک یه دست سرد ک انگار میلرزید دستمو گرفت . خواستم برگردم ببینم کیه . امیر بود . لبشو اورد سمت گوشم ک در گوشم یچیزی بم بگع .
با یه صدای دو رگه از اونا ک ادم براش ضعف میرع گفت : لازم نیس از من خجالت بکشی با اقاتون راحت باش ....
با این حرفش منو با خاک یکسان کردو رفتتتتت ....
سامی وقتی حالو روز منو دید گفت : ببین کی عاشق شده ...
-خفع شو . من عاشق کسی نیستم . نه عاشق تو . ن امیر . هیچکس . این بازی کثیفم بزودی تمومش میکنم .
سامی پوزخند مزخرفی زدو بهم گفت : ب همین خیال باش کوشولو .
چشم قره ای بهش رفتمو رفتم پیش بچه ها نشستم . سایه خیلی تو خودش بود . یکم عصبی بود . مهراد کجاس . مهراد نیست . لابد چون جفتش نیست اینطوری زانو غم بغل گرفته .
#SAYE(سایه)
یک ربع پیش ...
مهتاب رفت دستشویی . امیرم پشت سرش رفت . خدا به خیر کنه . تو همین فکرو خیالا بودم که گوشی مهراد زنگ خورد .
مهراد وقتی اسم رو گوشی رو دید هول شد . بلند شد که بره بیرون . حرف بزنه . حس فضولیم تحریک شد . خواستم پاشم برم بیرون ببینم چی میگه اصن با کیه .
مهراد : بفرمایید ...
+.....
مهراد : به من چه..
+.......
مهراد : برام مهم نیست . چون خیلی دوستش دارم .
+........
مهراد : هه . کجایی ؟
+.....
مهراد : دارم میام صبر کن .
بعد خداحافظی گوشی رو قطع کرد . رفتم جلو پرسیدم : کی صبر کنه ؟
مهراد با دیدن من یکم هول کرد به تته پته افتاد .
مهراد : مهم نیست .
-کی هس ک مهم نیس .
+سایه عشقم شروع نکن .
-تو جوابمو بده .
+عشقم من میرم کار دارم فعلا .
-باوش راحت باش . خدافصصصصصص.
+سایه این حرفت از صدتا فهش بد تره . تورو خدا اذیت نکن بزا ب کارم برسم میام دیگه .
-میشه بگی چیکار داری ؟
+نچ
-کوفتو نچ . باید بگی .
+نمیخوام .
-باش خدافص . مزاحمتون نمیشم ب کارتون برسییییدددد . خدافصصصصص.
دیگه نزاشتم جوابمو بده و سریع رفتم تو خونه . رو مبل نشستم و رفتم تو فکر . فکر اینکه کجا گمو گور شده . یکم که تو فکر بودم دیدم امیر رفت سمت در که بره خونه . نکنه با مهتاب دعوا کردع باز . هعیییی خدا خودت صبرررررر بدههه .
یکم که گذشت مهتابم اومد .
-این چرا برج زهر مار شد ؟
+کی؟
-عمه محترمت .
+خو کی؟
-امیر دیگه .
+بیا تو اتاق تعریف کنم .
بلند شدیم رفتیم تو اتاق . همه چیزو واسم تعریف کرد . امیر بیچاره . سامی عجب ادمیه . ادم ازش میترسه با این کاراش . البته من ک نمیترسم چون با من تا حالا اینطوری نبوده لابد بدجور امیر داغونش کرده ک الان اینطوری شده .
-نمیدونم چی بگم . امیر رفت بالا . میری پیشش؟
+دیگگ چیییییی. چاقو میگیرع گردنمو میزنه .
-برو بابا هیچکس عشقشو نمیکشه .
+من حاظرم با چاقویی که اون بهم میزنه بمیرم .
-پففففف . دوتا شاسکول . یه اوصکل که از عشق یار پریشان شده . یه اوصکلم اینجا ور دل ما عرر میزنه . هعی روزگار .
+نظرت چیه با سارا بحرفیم همه چیو بهش بگیم .
-اره اون رفیق امیره . البته الان که با علی دوست شده زیاد باهم نیستن ولی حالا بهش بگیم .
+چی بگیم حالا .
-همه چیو . از عشق بی اندازت به اقا امیر . (زارت) تا عشق بی اندازش ب تو . (بازم زارت )
+امشب دیگه نگیم فردا بگیم . اگه به اون بگیم باید به نگارم بگیم .
-پففففففف . نگار ندوص .
+به من چه .
-یه لحظه رفتم تو فکر مهراد . ضد حال بدی خوردم .
+چتع چرا یهو مچاله شدی .
-مهراد ...
پرید وسط حرفمو گفت : راستی کفترای عاشق چرا امشب تو حلق همدیگه نبودین ؟
-چون ... مهراد نیست . یه خری براش زنگ زد . این خرم رفت . هعییییییی .
+هنننننننن . چیییییییییی؟؟؟؟؟ کی براش زنگ زد ؟
-نمیدونم . هرکی بود .... ولش .
بغضم گرفت یهو . این بغض لعنتی از کجا پیداش شد دیگه . نه گریه نمیکنم . گریه نو . گریه نووووو .
+سایه ؟ چته ؟
-هیچی سرم در میکنه به بچه ها بگو حالم خوب نیس خوابیدم . شب بخیر .
+خفشو بگو بینم چته .
-نچ
+پس یچیت هست . بگو ببینم زوددد .
-نوموخوام .
+بگووووووو .
-شب بخیررررر .
+بوووگووو .
-خودافصصصص .
+اصن ب درک . خواب جن ببینی . خواب ببینی تسخیر شدی .
خودمو زدم به نشنیدم و خوابیدم . خوابمم نمیبرم . گوشی رو گرفتم و رفتم تو فاز اهنگ ....
هی دل غافل اون که نمیکنه یادت .... تا بستی به عشقش خوده تو ریخت پر و بالت
من دیگه بعد تو نموند عشقی تو سینم ..... حیف که زبون بسته دلم هیچی نمیگم
کار دادی دستم با چشات پای تو گیرم ..... هرجا برم اون دوتا چشمات زندگیمن
هرچی کم داری روی چشمم .... تنها نزاری دلُ عشقم
چیزی توی قلبت نمونه .... بزاری بری بی من
هرچی کم داری روی چشمم .... تنها نزاری دلُ عشقم
چیزی توی قلبت نمونه ... بزاری بری بی من
هرجا گرفت دلت به من یه زنگ بزن عزیز من ..... من که دلم پر میکشه برگردی تو کنارِ من
من دیگه بعد تو نموند عشقی تو سینم ..... حیف که زبون بسته دلم هیچی نمیگم
کار دادی دستم با چشات پای تو گیرم ..... هرجا برم اون دوتا چشمات زندگیمن
هرچی کم داری روی چشمم .... تنها نزاری دلُ عشقم
چیزی توی قلبت نمونه .... بزاری بری بی من
هرچی کم داری روی چشمم .... تنها نزاری دلُ عشقم
چیزی توی قلبت نمونه ... بزاری بری بی من (مهریار . زبون بسته )
سایه زنگ زد و گفت که برای اینکه بفهمه امیر چشه میخواد شام بریم پایین تا بفهمیم . منم ب بچه ها گفتم که شام قراره دخترا درست کنن ماهم بریم پایین . امیر عکس العمل خاصی نشون نداد . بقیه هم قبول کردن .
ساعت 8:30
رفتیم پایین پیش دخترا . بوی قرمه سبزی تو خونه پیچیده بود . سایه و سارا اومدن پیشمون بهمون سلام کردن بقیه تو اشپز خونه بودن از همونجا سلام کردن . سامی رف سمت در اشپز خونه .
سامی : عشقم میای پیشم؟
هیچ جوابی نشنیدیم . امیر وقتی دید سامی عشقم عشقم راه انداخته نفسشو با حرص بیرون داد و چشم قرره رفت . فک کنم باز حسودی کرده ک خودش سینگله همه رل دارن . سارا نشسته بود پیش علی باهم حرف میزدن . میدونستم علی هنوز یه حسایی ب سایه داره ولی بیخیال بودم . چون داشت فراموش میکرد و میدونستم سارا رو دوص داره . امیر انگار مشکلی با سارا و علی نداشت . فک کنم حدس سایه غلطه . امیر از رل زدن سارا و علی ناراحت نیست . سامی دوباره مهتابو صدا زد .
سامی : مهتابم بیا عشقم خسته میشی .
مهتاب جواب نداد ولی اومد پیشمون . رفت پیش سامی نشست . سامی دستشو گرفت . امیر خیره شده بود به دستشون . انگار یه غمی تو چشمای مهتاب و امیر بود . ولی هرچی تو چشمای مهتاب بود عشق نبود . شاید عذاب . شاید هرچیز دیگه ای .
#MAHTAB( مهتاب)
دیگ حالم نزدیک بود بهم بخوره . بلند شدم رفتم سمت اتاق . میخواستم گریه کنم . عذاب وجدان داشتم . امیر گناهی نداشت فقط ما بهش عذاب میدادیم . وقتی چشمای خرماییشو میدیدم ک اونطوری با بغض نگامون میکنه میخواستم سامی و بکشم خودمم خفه کنم ک چرا اونشب شراب خوردم ک الان باعث شه سوژه دست سامی بشم . اتاقامون تو یه راه رو بود . اول راه رو دستشویی بود تا اخر راه رو اتاق بود . یعنی در اتاقا بود . من جلو در اتاقم نشستم . یهو دیدم صدا اومد . امیر بود . کنارم وایساده بود . خیلی نکاهش غم داشت در حدی ک منم بغضم گرفت . نمیخواستم اونجا باشم . نمیخواستم اون وضعشو ببینم . رفتم تو اتاقم . درو خواستم ببیندم ک اونم اومد تو . واسه اینکه چشاشو نبینم سرمو انداختم پایین .
-چیکار داری؟
+هه .. من چیکار دارم ؟؟؟!!!! تو برا چی انقد منو عذاب میدی؟؟؟ چرا جلو من دست سامی و میگیری؟ مگه من چیکار کردم که باید اینطوری عذاب بکشم؟ من چیکارت کردم؟ خودتو بزار جای من . میدونی چقد سخته عشقت جلوت به یکی دیگه بگه عشقم؟؟ میدونی چقد سخته که عشقت جلوت دست یکی دیگه رو بگیره؟؟ اصن به حال من فکر کردی؟ نه فکر نکردی . امیر چی میگه این وسط .. خودمون باهمیم ک*ون ل*ق امیر . هه . تقصیر تو نیست . تقصیر منه ک عاشق تو شدم . یادم رفته بود ادما فقط بلدن دل بشکنن .
اشکم داشت در میومد . خلی دلم واسش سوخت . با یه بغضی تعریف میکرد که اشکم درومده بود . دلم هم برا اون هم برا خودم ک شده بودم ابزیچه ک این پسر مهربونو برنجونم میسوخت . همش تقصیر سامی بود . کاش میتونستم همه چیو ب امیر بگم . کاش همین الان میتونستم بگم و این عذاب وجدان لعنتی تموم بشهههه .
داشتم نگاش میکردم که یهو خروس بی وقت اومدو مارو تو اون وضع دید .
سامی : عشقم اینجایی ؟؟ دنبالت بودم ....
یهو اومد دستشو پشتم حلقه کرد . امیر یه اخم غلیظی کرد ک گفتم الان منو سامیو همینجا کفن میکنه . لامصب چشمای وقتی قرمز میشه و اخم میکنه چ جذاب میشه . خاک تو سرم الان موقع این فکرا نیس .
-میخوام برم پیش بچه ها .
دست سامی رو از پشت برداشتم و خواستم برم ک یه دست سرد ک انگار میلرزید دستمو گرفت . خواستم برگردم ببینم کیه . امیر بود . لبشو اورد سمت گوشم ک در گوشم یچیزی بم بگع .
با یه صدای دو رگه از اونا ک ادم براش ضعف میرع گفت : لازم نیس از من خجالت بکشی با اقاتون راحت باش ....
با این حرفش منو با خاک یکسان کردو رفتتتتت ....
سامی وقتی حالو روز منو دید گفت : ببین کی عاشق شده ...
-خفع شو . من عاشق کسی نیستم . نه عاشق تو . ن امیر . هیچکس . این بازی کثیفم بزودی تمومش میکنم .
سامی پوزخند مزخرفی زدو بهم گفت : ب همین خیال باش کوشولو .
چشم قره ای بهش رفتمو رفتم پیش بچه ها نشستم . سایه خیلی تو خودش بود . یکم عصبی بود . مهراد کجاس . مهراد نیست . لابد چون جفتش نیست اینطوری زانو غم بغل گرفته .
#SAYE(سایه)
یک ربع پیش ...
مهتاب رفت دستشویی . امیرم پشت سرش رفت . خدا به خیر کنه . تو همین فکرو خیالا بودم که گوشی مهراد زنگ خورد .
مهراد وقتی اسم رو گوشی رو دید هول شد . بلند شد که بره بیرون . حرف بزنه . حس فضولیم تحریک شد . خواستم پاشم برم بیرون ببینم چی میگه اصن با کیه .
مهراد : بفرمایید ...
+.....
مهراد : به من چه..
+.......
مهراد : برام مهم نیست . چون خیلی دوستش دارم .
+........
مهراد : هه . کجایی ؟
+.....
مهراد : دارم میام صبر کن .
بعد خداحافظی گوشی رو قطع کرد . رفتم جلو پرسیدم : کی صبر کنه ؟
مهراد با دیدن من یکم هول کرد به تته پته افتاد .
مهراد : مهم نیست .
-کی هس ک مهم نیس .
+سایه عشقم شروع نکن .
-تو جوابمو بده .
+عشقم من میرم کار دارم فعلا .
-باوش راحت باش . خدافصصصصصص.
+سایه این حرفت از صدتا فهش بد تره . تورو خدا اذیت نکن بزا ب کارم برسم میام دیگه .
-میشه بگی چیکار داری ؟
+نچ
-کوفتو نچ . باید بگی .
+نمیخوام .
-باش خدافص . مزاحمتون نمیشم ب کارتون برسییییدددد . خدافصصصصص.
دیگه نزاشتم جوابمو بده و سریع رفتم تو خونه . رو مبل نشستم و رفتم تو فکر . فکر اینکه کجا گمو گور شده . یکم که تو فکر بودم دیدم امیر رفت سمت در که بره خونه . نکنه با مهتاب دعوا کردع باز . هعیییی خدا خودت صبرررررر بدههه .
یکم که گذشت مهتابم اومد .
-این چرا برج زهر مار شد ؟
+کی؟
-عمه محترمت .
+خو کی؟
-امیر دیگه .
+بیا تو اتاق تعریف کنم .
بلند شدیم رفتیم تو اتاق . همه چیزو واسم تعریف کرد . امیر بیچاره . سامی عجب ادمیه . ادم ازش میترسه با این کاراش . البته من ک نمیترسم چون با من تا حالا اینطوری نبوده لابد بدجور امیر داغونش کرده ک الان اینطوری شده .
-نمیدونم چی بگم . امیر رفت بالا . میری پیشش؟
+دیگگ چیییییی. چاقو میگیرع گردنمو میزنه .
-برو بابا هیچکس عشقشو نمیکشه .
+من حاظرم با چاقویی که اون بهم میزنه بمیرم .
-پففففف . دوتا شاسکول . یه اوصکل که از عشق یار پریشان شده . یه اوصکلم اینجا ور دل ما عرر میزنه . هعی روزگار .
+نظرت چیه با سارا بحرفیم همه چیو بهش بگیم .
-اره اون رفیق امیره . البته الان که با علی دوست شده زیاد باهم نیستن ولی حالا بهش بگیم .
+چی بگیم حالا .
-همه چیو . از عشق بی اندازت به اقا امیر . (زارت) تا عشق بی اندازش ب تو . (بازم زارت )
+امشب دیگه نگیم فردا بگیم . اگه به اون بگیم باید به نگارم بگیم .
-پففففففف . نگار ندوص .
+به من چه .
-یه لحظه رفتم تو فکر مهراد . ضد حال بدی خوردم .
+چتع چرا یهو مچاله شدی .
-مهراد ...
پرید وسط حرفمو گفت : راستی کفترای عاشق چرا امشب تو حلق همدیگه نبودین ؟
-چون ... مهراد نیست . یه خری براش زنگ زد . این خرم رفت . هعییییییی .
+هنننننننن . چیییییییییی؟؟؟؟؟ کی براش زنگ زد ؟
-نمیدونم . هرکی بود .... ولش .
بغضم گرفت یهو . این بغض لعنتی از کجا پیداش شد دیگه . نه گریه نمیکنم . گریه نو . گریه نووووو .
+سایه ؟ چته ؟
-هیچی سرم در میکنه به بچه ها بگو حالم خوب نیس خوابیدم . شب بخیر .
+خفشو بگو بینم چته .
-نچ
+پس یچیت هست . بگو ببینم زوددد .
-نوموخوام .
+بگووووووو .
-شب بخیررررر .
+بوووگووو .
-خودافصصصص .
+اصن ب درک . خواب جن ببینی . خواب ببینی تسخیر شدی .
خودمو زدم به نشنیدم و خوابیدم . خوابمم نمیبرم . گوشی رو گرفتم و رفتم تو فاز اهنگ ....
هی دل غافل اون که نمیکنه یادت .... تا بستی به عشقش خوده تو ریخت پر و بالت
من دیگه بعد تو نموند عشقی تو سینم ..... حیف که زبون بسته دلم هیچی نمیگم
کار دادی دستم با چشات پای تو گیرم ..... هرجا برم اون دوتا چشمات زندگیمن
هرچی کم داری روی چشمم .... تنها نزاری دلُ عشقم
چیزی توی قلبت نمونه .... بزاری بری بی من
هرچی کم داری روی چشمم .... تنها نزاری دلُ عشقم
چیزی توی قلبت نمونه ... بزاری بری بی من
هرجا گرفت دلت به من یه زنگ بزن عزیز من ..... من که دلم پر میکشه برگردی تو کنارِ من
من دیگه بعد تو نموند عشقی تو سینم ..... حیف که زبون بسته دلم هیچی نمیگم
کار دادی دستم با چشات پای تو گیرم ..... هرجا برم اون دوتا چشمات زندگیمن
هرچی کم داری روی چشمم .... تنها نزاری دلُ عشقم
چیزی توی قلبت نمونه .... بزاری بری بی من
هرچی کم داری روی چشمم .... تنها نزاری دلُ عشقم
چیزی توی قلبت نمونه ... بزاری بری بی من (مهریار . زبون بسته )