25-01-2021، 9:24
.
+بله ؟؟
-زهر مار بله . چه غلطی میکنین اونجا ؟؟ بیاین دیگه .
+سایه بعدا همه چیو بهت میگم خدافص .
و بووووق . قطع کرد . نگران شدم . نکنه اینا سه نفری مهتابو گیر اوردن ... نه بابا دیگه چی . امیر هرچقدرم نچسب عوضی رو مخ و رو اعصاب و سگ اخلاق باشه دیگه د*ی*و*ث نیست . سامی هم که هرچقدر دختر باز باشه اینطوری نیست . علی هم که بد جور رو ناموص خودش حساسه پس کار ب این چیزا نداره . پس خیالم جمع شد . ولی مهتاب سگه . سگ جلوش کم میاره . اگه پاچه سامی رو بگیره خدا باید بیاد بهش جم کنه . بد سگ میشه . رفتم سمت مهراد و بهش گفتم چی شده . اگه الان ما بریم خانوم احمدی اینجا تنها میمونه . مهراد هم نگران شد .
#MAHTAB(مهتاب)
داشتم تو اینستا میچرخیدم که گوشیم زنگ خورد . مرتیکه رو مخ . جواب دادم .
سامی : سلام کفتر عاشق . راه بیفت میخوام کرم بریزم رو امیر لازمت دارم . تا نیم ساعت دیگه اماده میشی جلو در منتظرتم ....
-هویییی چی داری میگی . مگه من بازیچتم؟؟؟ اصلا کجا میخوای بهم ببری ؟؟؟
+بازیچه ؟؟ عروسکه منی . میبرمت اونجایی ک قراره فردا تولد بگیریم پیش علی و اقای امیرررررر ... عشقه جنابعالی .
میخواستم از پشت تلفن خفه اش کنم . –سامی من کسی رو دوست ندارم . توعم دهنتو ببند من هیچ جا با تو نمیام .
+مگ دسته توعه ؟؟؟
-ن پس دسته عمته . اختیار دارم که نیستی . دوست پسرمم نیستی . عشقمم نیستی . بایز ....
+دوست پسرتم و اگه نمیخوای فیلمه گند کاریای اون شبتو پخش کنم راه میوفتی میای .
-من هیچ گندی نزدمممم . اگه گند زدم چرا خودم یادم نیست ؟؟
+چون مست و پاتیل تشریف داشتین .
-نمیام .
+میای خوبشم میای منم تا نیم ساعت دیگ منتظرتم اگه نیای بیرون خودم میام تو ابروتو میبرم . خدافز عشششقم .
-بغضم گرفته بود . در اتاق باز شد . سارا بود . خودم انداختم تو بغل سارا و گریه کردم . همه چیزو براش تعریف کردم . بهم گفت امیر از خیلی وقت پیش دوسم داشت . از روز اول که دیدت ازت بدش اومد ولی یکم که گذشت از شخصیتت خوشش اومد . بعد از عشق قبلیش که یک سال و خورده ای ازش میگذره تا حالا عاشق کسی نشده بود . تا اینکه تورو دید . بقیشم که سامی رید . درسته امیر با رل قبلیه سامی رل زده بود ولی سامی نباید شلوغش کنه چون سامی بهش کاری نداشت وقتی داشت رل میزد میتونست بگه نزن ولی چیزی نگف .
-امیر ازش پرسید ؟؟
+نه فک نکنم .
-خب ... ولش کن . الان چه خاکی تو سرم بریزم ؟؟؟
+با سایه برو . سایه حلش میکنه . مهراد خانومم ببرینش .
-مهراد خانوم ؟؟؟؟
+اره بابا اصلا انگار سایه پسره اون دختر اصلا یه وضعی .
-تو به سایه بگو من به مهراد میگم .
#MEHRAAD(مهراد)
داشتم اکورد ترانه جدیدمو کار میکردم که گوشیم زنگ خورد . مهتاب بود . سایه چیزیش شده ؟ یا خدا !!!
-چی شده مهتاب ؟؟ سایه چیزیش نشده که ؟! خوبین همتو...
پرید وسط حرفم و گفت : مهراددددد چیزی نییس سایه خوابه . سارا رفته بیدارش کنه ولی خانومه احمدی اومد تو ارش بیاین پایین منو تو سایه با ... سامی .. بریم بیرون دنباله امیر و علی . من ... نمیخوام با سامی تنها باشم . تورو خدا مهراد . من تا حالا ازت چیزیو خواهش نکردم . ولی الان دارم خواهش میکنم . تورو خدا بـــ......
نزاشتم جرفششو تموم کنه و گفتم : تو مثه خواهر زنه نداشتمی . خواهش چیه بابا معلومه میام . میفهممت اجی . همین الان اماده میشم به ارش هم میگم .
+باشه مهراد ... داداش ...
-خواهر دار هم شدم . مشقامم مینویسی اجی ؟؟؟
+ن داداش ت کاری ک بت گفتمو بکن دعات میکنم .
-چشم ننه فعلا .
+فعلا .
از اتاق رفتم بیرون سامی داشت فیلم میدید و ارش رو مبل خواب بود . بیدارش کردم . –ارش دادا پاشو . پاشو بریم پایین دخترا منتظرن . خانوم احمدی هم اومده .
+اوکیه داداش الان میام تو برو .
-سامی ... ت نمیای پایین ؟؟
+میام . تلویزیون و خاموش کرد و اومد .
در زدیم . نگار در و باز کرد .
+سلام . سایه خوابه بیدار هم نمیشه بدو بیدارش کن مرغه عشق .
سلام کردم . رفتم پیش خانوم احمدی . سامی هم اومد . بعد سلام و احوال پرسی رفت رو به روی خانوم احمدی رو مبل نشست و غرق شد تو گوشیش .
رفتم سمت راه رو اتاق ها . دیدم مهتاب و سارا دارن در میکوبن . سارا رفت پیش خانوم احمدی . منم در زدم . هر چقد در زدم انگار نه انگار . نگرانش شدم . خوابه یا چیزیش شده ؟ سامی اومد پیشمون .
سامی : مهتاب بریم ؟
-صبر کنین منو سایه هم میایم .
سامی : سایه که خوابه . من میشناسمش بمبم بترکه پا نمیشه . بیا بریم مهتاب .
مهتاب : مهراد درو بشکون .
سامی : مهراد درو نشکون .
-اصلا سایه که پا نمیشه خودم میام باهاتون .
سامی بلند گفت : داداش من میخوام با عششقم برم . یه قراره عاشقونه دوتایی میخوام .
جوری گفت که خانوم احمدی و سارا هم شنیدن .
مهتاب : مهراد بیخیال . میرم . دمت گرم .
خدایا خود به خیر کن .
#AMIR(امیر)
نه حوصله ی چیزای تزئینی داشتم نه حالشو . ولی خب قبول کردم و با علی اومدم . تازه با علی اشنا شدم ولی معلومه با معرفته . دوستش دارم . منی که با کسی گرم نمیگیرم با علی گرم گرفتم . اونم با این حاله خرابم .
الاچیق و تزئین کردیم . ویلا هم که تمیزه . با تاکسی اومده بودیم . پس زنگ زدیم سامی بیاد دنبالمون . هه . سامی . داداشم . کسی که بهش میگفتم داداش . خب درسته من عاشق عشقه قبلیش شدم اونم که دیگه دوستش نداشت . ولی اون حق نداره اینکارو باهام بکنه . حسه الانم به مهتاب فرق داره . نباید ازم بگیرتش . میدونم مهتابم دوستم داره . نمیدونم . شایدم نداره . رویا هامو دارم با زندگی واقعیم قاطی میکنم . ولی من دوستش دارم . خیلیم زیاد . و نمیخوام ببینم کسی غیر من دستشو بگیره .
منتظره سامی بودیمکه گوشی علی زنگ خورد : جونم داداش ... از جاش بلند شد و داد زد : چییییییی؟؟؟؟؟!!!!!!! باشه باشه میام خودم الان میام.... بعد ازین که قطع کرد گفت : امیر بدبخت شدیم . امیر پاشو بریم ... امیر بدبخت شدیم ... پاشو بریم بدو ...
+بله ؟؟
-زهر مار بله . چه غلطی میکنین اونجا ؟؟ بیاین دیگه .
+سایه بعدا همه چیو بهت میگم خدافص .
و بووووق . قطع کرد . نگران شدم . نکنه اینا سه نفری مهتابو گیر اوردن ... نه بابا دیگه چی . امیر هرچقدرم نچسب عوضی رو مخ و رو اعصاب و سگ اخلاق باشه دیگه د*ی*و*ث نیست . سامی هم که هرچقدر دختر باز باشه اینطوری نیست . علی هم که بد جور رو ناموص خودش حساسه پس کار ب این چیزا نداره . پس خیالم جمع شد . ولی مهتاب سگه . سگ جلوش کم میاره . اگه پاچه سامی رو بگیره خدا باید بیاد بهش جم کنه . بد سگ میشه . رفتم سمت مهراد و بهش گفتم چی شده . اگه الان ما بریم خانوم احمدی اینجا تنها میمونه . مهراد هم نگران شد .
#MAHTAB(مهتاب)
داشتم تو اینستا میچرخیدم که گوشیم زنگ خورد . مرتیکه رو مخ . جواب دادم .
سامی : سلام کفتر عاشق . راه بیفت میخوام کرم بریزم رو امیر لازمت دارم . تا نیم ساعت دیگه اماده میشی جلو در منتظرتم ....
-هویییی چی داری میگی . مگه من بازیچتم؟؟؟ اصلا کجا میخوای بهم ببری ؟؟؟
+بازیچه ؟؟ عروسکه منی . میبرمت اونجایی ک قراره فردا تولد بگیریم پیش علی و اقای امیرررررر ... عشقه جنابعالی .
میخواستم از پشت تلفن خفه اش کنم . –سامی من کسی رو دوست ندارم . توعم دهنتو ببند من هیچ جا با تو نمیام .
+مگ دسته توعه ؟؟؟
-ن پس دسته عمته . اختیار دارم که نیستی . دوست پسرمم نیستی . عشقمم نیستی . بایز ....
+دوست پسرتم و اگه نمیخوای فیلمه گند کاریای اون شبتو پخش کنم راه میوفتی میای .
-من هیچ گندی نزدمممم . اگه گند زدم چرا خودم یادم نیست ؟؟
+چون مست و پاتیل تشریف داشتین .
-نمیام .
+میای خوبشم میای منم تا نیم ساعت دیگ منتظرتم اگه نیای بیرون خودم میام تو ابروتو میبرم . خدافز عشششقم .
-بغضم گرفته بود . در اتاق باز شد . سارا بود . خودم انداختم تو بغل سارا و گریه کردم . همه چیزو براش تعریف کردم . بهم گفت امیر از خیلی وقت پیش دوسم داشت . از روز اول که دیدت ازت بدش اومد ولی یکم که گذشت از شخصیتت خوشش اومد . بعد از عشق قبلیش که یک سال و خورده ای ازش میگذره تا حالا عاشق کسی نشده بود . تا اینکه تورو دید . بقیشم که سامی رید . درسته امیر با رل قبلیه سامی رل زده بود ولی سامی نباید شلوغش کنه چون سامی بهش کاری نداشت وقتی داشت رل میزد میتونست بگه نزن ولی چیزی نگف .
-امیر ازش پرسید ؟؟
+نه فک نکنم .
-خب ... ولش کن . الان چه خاکی تو سرم بریزم ؟؟؟
+با سایه برو . سایه حلش میکنه . مهراد خانومم ببرینش .
-مهراد خانوم ؟؟؟؟
+اره بابا اصلا انگار سایه پسره اون دختر اصلا یه وضعی .
-تو به سایه بگو من به مهراد میگم .
#MEHRAAD(مهراد)
داشتم اکورد ترانه جدیدمو کار میکردم که گوشیم زنگ خورد . مهتاب بود . سایه چیزیش شده ؟ یا خدا !!!
-چی شده مهتاب ؟؟ سایه چیزیش نشده که ؟! خوبین همتو...
پرید وسط حرفم و گفت : مهراددددد چیزی نییس سایه خوابه . سارا رفته بیدارش کنه ولی خانومه احمدی اومد تو ارش بیاین پایین منو تو سایه با ... سامی .. بریم بیرون دنباله امیر و علی . من ... نمیخوام با سامی تنها باشم . تورو خدا مهراد . من تا حالا ازت چیزیو خواهش نکردم . ولی الان دارم خواهش میکنم . تورو خدا بـــ......
نزاشتم جرفششو تموم کنه و گفتم : تو مثه خواهر زنه نداشتمی . خواهش چیه بابا معلومه میام . میفهممت اجی . همین الان اماده میشم به ارش هم میگم .
+باشه مهراد ... داداش ...
-خواهر دار هم شدم . مشقامم مینویسی اجی ؟؟؟
+ن داداش ت کاری ک بت گفتمو بکن دعات میکنم .
-چشم ننه فعلا .
+فعلا .
از اتاق رفتم بیرون سامی داشت فیلم میدید و ارش رو مبل خواب بود . بیدارش کردم . –ارش دادا پاشو . پاشو بریم پایین دخترا منتظرن . خانوم احمدی هم اومده .
+اوکیه داداش الان میام تو برو .
-سامی ... ت نمیای پایین ؟؟
+میام . تلویزیون و خاموش کرد و اومد .
در زدیم . نگار در و باز کرد .
+سلام . سایه خوابه بیدار هم نمیشه بدو بیدارش کن مرغه عشق .
سلام کردم . رفتم پیش خانوم احمدی . سامی هم اومد . بعد سلام و احوال پرسی رفت رو به روی خانوم احمدی رو مبل نشست و غرق شد تو گوشیش .
رفتم سمت راه رو اتاق ها . دیدم مهتاب و سارا دارن در میکوبن . سارا رفت پیش خانوم احمدی . منم در زدم . هر چقد در زدم انگار نه انگار . نگرانش شدم . خوابه یا چیزیش شده ؟ سامی اومد پیشمون .
سامی : مهتاب بریم ؟
-صبر کنین منو سایه هم میایم .
سامی : سایه که خوابه . من میشناسمش بمبم بترکه پا نمیشه . بیا بریم مهتاب .
مهتاب : مهراد درو بشکون .
سامی : مهراد درو نشکون .
-اصلا سایه که پا نمیشه خودم میام باهاتون .
سامی بلند گفت : داداش من میخوام با عششقم برم . یه قراره عاشقونه دوتایی میخوام .
جوری گفت که خانوم احمدی و سارا هم شنیدن .
مهتاب : مهراد بیخیال . میرم . دمت گرم .
خدایا خود به خیر کن .
#AMIR(امیر)
نه حوصله ی چیزای تزئینی داشتم نه حالشو . ولی خب قبول کردم و با علی اومدم . تازه با علی اشنا شدم ولی معلومه با معرفته . دوستش دارم . منی که با کسی گرم نمیگیرم با علی گرم گرفتم . اونم با این حاله خرابم .
الاچیق و تزئین کردیم . ویلا هم که تمیزه . با تاکسی اومده بودیم . پس زنگ زدیم سامی بیاد دنبالمون . هه . سامی . داداشم . کسی که بهش میگفتم داداش . خب درسته من عاشق عشقه قبلیش شدم اونم که دیگه دوستش نداشت . ولی اون حق نداره اینکارو باهام بکنه . حسه الانم به مهتاب فرق داره . نباید ازم بگیرتش . میدونم مهتابم دوستم داره . نمیدونم . شایدم نداره . رویا هامو دارم با زندگی واقعیم قاطی میکنم . ولی من دوستش دارم . خیلیم زیاد . و نمیخوام ببینم کسی غیر من دستشو بگیره .
منتظره سامی بودیمکه گوشی علی زنگ خورد : جونم داداش ... از جاش بلند شد و داد زد : چییییییی؟؟؟؟؟!!!!!!! باشه باشه میام خودم الان میام.... بعد ازین که قطع کرد گفت : امیر بدبخت شدیم . امیر پاشو بریم ... امیر بدبخت شدیم ... پاشو بریم بدو ...