15-12-2020، 15:53
ادامه #پارت ۱:
من پسرخوبی از خانواده خوبی میشناسم اونا خانواده شما رو میشناسن پسر حاجی غلام رو میگم کیوان پسر کوچیک اش شغل اش تو یه اداره کار میکنه و درآمد متوسط داری خانواده حاجی غلام ام که ادم های خوبین منیره خانم گفت بیام بهتون بگم اگه اجازه بدید بیایم خواستگاری
مادرم به فاطمه خانم گفت نه فاطمه جان دخترم نامزد پسر عموش هست ما با اونا قول قرار داریم
مادرم همیشه این حرف به همه خواستگارا میزد مادر ساده من فکر میکرد که دختر های عموم رو برای برادر هام اورده حتما اونا ام میان خواستگاری من
به این فکر نمیکرد که ما با خانواده عموم رابطه خوبی نداریم
روز ها همینطور میگذشت و خواستگار های زیادی داشتم که مادرم همه رو بخاطر پسر عموم رد میکرد و رو هر کدوم از خواستگارا یـ عیب و ایرادی میذاشت میگفت این ننه اش خوب نیس اون باباش .....
تا اینکه یه روز .زن عموم اومد خونمون گفت گلنار جان امدوم شما را برا نامزدی علی و سینا خبر کنم هر دوشون داماد کردم شمال برای دوتا دختر معصوم دیدم مادرم شک زده شد و با لبخند مصنوعی گفت مبارک باشه خوشبخت بشن انشالله
زن عموم پسراش رو برای دختر های عمه معصوم که خونشون شمال داماد کرد
من پسرخوبی از خانواده خوبی میشناسم اونا خانواده شما رو میشناسن پسر حاجی غلام رو میگم کیوان پسر کوچیک اش شغل اش تو یه اداره کار میکنه و درآمد متوسط داری خانواده حاجی غلام ام که ادم های خوبین منیره خانم گفت بیام بهتون بگم اگه اجازه بدید بیایم خواستگاری
مادرم به فاطمه خانم گفت نه فاطمه جان دخترم نامزد پسر عموش هست ما با اونا قول قرار داریم
مادرم همیشه این حرف به همه خواستگارا میزد مادر ساده من فکر میکرد که دختر های عموم رو برای برادر هام اورده حتما اونا ام میان خواستگاری من
به این فکر نمیکرد که ما با خانواده عموم رابطه خوبی نداریم
روز ها همینطور میگذشت و خواستگار های زیادی داشتم که مادرم همه رو بخاطر پسر عموم رد میکرد و رو هر کدوم از خواستگارا یـ عیب و ایرادی میذاشت میگفت این ننه اش خوب نیس اون باباش .....
تا اینکه یه روز .زن عموم اومد خونمون گفت گلنار جان امدوم شما را برا نامزدی علی و سینا خبر کنم هر دوشون داماد کردم شمال برای دوتا دختر معصوم دیدم مادرم شک زده شد و با لبخند مصنوعی گفت مبارک باشه خوشبخت بشن انشالله
زن عموم پسراش رو برای دختر های عمه معصوم که خونشون شمال داماد کرد