امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان دنیاتم دنیامی یه رمان قشنگ عاشقانه.طنز.کلکلی

#10
_مگه داری بایه بپه سه ساله حرف میزنی خودم میدونم باید چیکار کنم
امیرسام: کاش حداقچ عقلت اندازه یه بپه سه ساله بود
رفتم تو اتاقمو درو کوبیدم
_اگه راس میگه چرا همون موقو داشتم میرفتم چیزی نگفت
گرفتم خوابیدم ساعت فک کنم هول و هوش چهار بود که بخاطر تشنگی از
خواب بیدار شدم
آروم آروم رفتم که دیدم امیر سام تو آ شپزخون ست آخه بگو این موقو ش تو
آشپزخونه چی میخوای
من کلا آدم کینه یی نیستم و ه مه چی و زود فراموش میکنم خواستم برم
بترسونمش تا دهنمو باز کردم کوبونده شدم به دیوار
یه چیزه سردو رو شقیقم حس کردم تیکه های قل منو فک کنم باید از رو
زمین جمو کنن
_ای ای ...این گانگستر بازیا چیه این تفنگ چیه
***امیرسام***
این دختره هم شده واسه من دردسر
_این موقو ش اینجا چی میخوای
دریا:او او... اومدم آب بخورم تو چرا تفنگ گرفتی رو سرم
واااااااای اصلا حواسم نبود ناخوداگاه وقتی صدا ا شنیدم اسلحه یی که
همیشه همراهمه و دراوردم
دریا:منم میخوام بیام تو باندتون
این دختره چی میگه نصفه شبی
_چی میگی باند کجا بود
دریا:از همون اولشم مشکوک بودی میدونستم خلافکاری
ووووف ، این تفنگو فراموش کن الکی هم فکرای چرت و رت نکن
سرشو تکون
_حالا هم برو صورتت و آب بزن شدی هم رنگ دیوار
این دختررو باید یکاریش کنم اینجوری نمیشه
***دریا***
به من میگن دریا عمرا بتونه منو بپیپونه باید از کارش سر در بیارم
آب خوردمو رفتم اتاقم دیگه وقت نکردم به این موضوع فک کنم تا سرمو
گذاشتم رفتم
صبح با صدا گو شیم بیدار شده عه من که اینو رو زنگ نزا شته بودم دیدم داره
زنگ میخوره
_هااا
+الو
_چیه اول صبح زنگ زدی
+مگه تا الان میخوابن
_اصن شما
+باربدم
سیخ نشستم تو هییییی گند زدم
_الو خوبین شما
باربد:آره خیلی مخصوصا با احوال رسی گرم تو
_ببخشید خواب بودم ، واسا واسا شماره منو از کجا آوردی
باربد : حالا ،امروز قرار کاری دارم تو خونه بد اون میام دنبالت بریم بیرون
مغزم ناخوداگاه به کار افتاد قرار کاری
_میگم چیزه میشه یکم زودتر بیام خونه حوصلم سر میره
باربد مکسی کرد
باربد :باشه
_تا ۱۰ بشماری اونجام
تو و زدم کنار و هرچی دم دستم بود وشیدم بدو بدو از له ها میرفتم ایین
امیرسام:چیشده
سریو یه کیک از کابینت برداشتم
_بدا بهت میگم
جلو در باربدینا بودم برام آدرس و فرستاده بود یه رب دقیق طول کشید تا برسم
زنگ و زدم
خانوم:بفرمایید
_ مهمون آقا باربدم
رفتم تو وایی چقد قشنگه داشتم با لذت گلارو نگاه میکردم
باربد:سرعتی داریا
_بعله دیگه
باربد:الان مهمون من میاد میخوای بیرونو نگاه کنی یا میای تو
_میام تو میخوام داخلم ببینم
داشتم الکی مبلا خونرو نگاه میکردم که مهمون باربد اومد
_من میرم اتاقارو نگاه کنم
باربد سری تکون داد رفتم سمت اتاقا
بد از این که باربد رفت دوباره برگشتم داشتم از شت دیوار دید میزدم
مهمونش از این یرمرد خوشگلا بود
باربد:آقای حشمتی بارا کی میاد
حشمتی:تا س فردا دیگه میرسه
باربد: بهمون شک کردن
آویزون شدم تا بهتر ب شنوم ولی مبچ اینکه زیادی آویزون شدم از اونجایی که
من خیلی تعادل دارمو خوش شانسم با کله رفتم زمین
تااااپ
و این صدا افتادن من بود که باع
شد سر اون دوتا بپرخه طرفم و با لبخند ملیح من مواجه شدن
باربد:دریا چیشد
با حالت مظلومی گفتم
_ ام گیر کرد افتادم
بد خودمو جمو و جور کردم باربد خدمت کارش و صدا کرد تا بیاد به من
کمک کنه
کلم درد میکنه آخه چرا انقد بی دستو ا بازی در میارم تازه دیگه نمیتونم ادامه
حرفاشونو بشنوم
باقیافه بغ کرده داشتم آب رتقالی که خدمتکاره برام آورده بودو میریختم تو
حلقم
آخه یکی نیست بگه تو و چ به این کارا تو راه رفتن بلد نیستی داری گانگستر
بازی در میاری
همینطور داشتم واسه خودم غرغر میکردم
باربد:دریا
_مهمونتون رفت
باربد:آره رفت
_ببخشید جلو مهمونت زایو بازی دراوردم
باربد خندید
باربد:عی نداره ولی بیشتر مواظ خودت باش من زن دست و ا شک سته
نمیخوام
به همین خیال باش تا زن تو شم به یه چشم غره اکتفا کردم
باربد:من میرم حاضرشم بریم
کلمو تکون دادم هرچند اصلا دوست نداشتم باهاش برم بیرون
باربد:حاضرم بریم
_بریم
نشست منم نشستم bmw رفت سمت یه
اشو گذاشت رو گاز و از خونه رفت بیرون تا ساعت ۸بیرون بودیم و رستوران
رفتیم که اصلا به من خوش نگذشت
نمیدونم چرا از باربد بدم میاد
باربد:دیگه کجا بریم
_مرسی دیگه بریم خونه
باربد:کجا الان که زوده
_آخه صبح زود بلند شدم خستم
باربد:بله ساعت ۱۱
اصلا به رو خودم نیاوردم که بهم تیکه انداخت و نیشمو تا بناگوش باز کردم
اونم راه افتاد سمت خونه
_خدافظ
باربد:خدافظ مواظ خودت باش
سرمو تکون دادم رفتم داخچ فقط مهتاب خونه بود رفتم خوابیدم چون واقعا
خوابم میومد
وقتی بیدار شدم ساعت ۱۰ بودیه خمیاز کشیدمو رفتم ایین
_سلام
شایان و مهتاب فیلم نگاه میکردن امیرسامم تو ل تابش بود همه جوابمو
دادن
رفتم آشپزخونه و یه ساندوی گرفتمو خوردم
_امیر چند لحظه میای کارت دارم
امیرسام یه ابروشا بالا انداختم و ل تابو بست
امیر سام یه ابرو شو بالا انداخت و خودش زودتر از من از له ها بالا رفت منم
دنبالش رفتم رفت تو اتاقش و رو تخت نشست منم کنارش نشستم
امیر: خوب چی میخواستی بگی؟؟
_امممم امروز باربد به من زنگ زد گفت که باهم بریم بیرون ولی گف که قراره
کاری داره منم تصمیم گرفتم یه ذره زود برم ک تتوی این قرارو در بیارم
خلاصه رفتم اونجا مبلا خودمو مشغول دید زدنه خونه کردم که مهموناشم
اومدن م که داشتن راجبه یه معامله حرف میزدن
باربد مگفت که کی بارا میرسه و مبله اینکه کسی بهشون شک کرده در شرفه
گوش کردن بودم که شلللو خوردم زمین و نتونستم بقیشو بشنوم
امیرسام:ای بابا دختره دست و اچلفتی
_عهههه خوب چیکار کنم افتادم دیگه
امیرسام: حالا نفهمیدی مهمونش کیه؟؟
_اوممم هاشمی بود نه نه اممم اهاا حشمتی اره خودشه از این یرمرد با کلاسا
بود
امیر همون جور که تو فکر بود زمزمه کرد : باید خبر بدم ..
وااا باید خبر بده یعنی به کی باید خبر بده؟؟
خدایا تو که میدونی من کنجکاااومممم پ چرااا همپین م سائله گنگیو ی شه
ای من میزاری
امیرسام:اگه بخوایی من امروز وقتم نسبتن خالیه میتونیم بریم بیرون
_اومم باش بریم
رفتم تو اتاقمو رو تختم ولو شدم
خوب با آرمانو باربد که بیرون رفتم با امیرسامم که قراره برم دفعه بدی کیو خر
کنم که ببرتم بیرون
بلند شدم تا حاضرشم بد از این که یه تیپه توپ زدم رفتم ایین
_من حاضرم بریم
امیرسام: صبر کن تا منم آماده شم
چند دقیقه بد امیرسام با تیو دختر کش از له ها اومد ایین
رفتیم نشستیم تو ماشین
_آقا یه آهنگی یه سرعتی چیزی
امیرسام یه نگاه چپکی بهم انداخت که گفتم الان میزنتم ولی در کمال تعج
یه آهنگ گذاشت و صداش و تا ته زیاد کرد
اشم تا ته گذاشت رو دال و باسرعت جت حرکت میکردیم
_هورررررررراااااااا ، دمت گر
امیرسام:کجا بریم
_اومممممم ، شهربازی
داشتم با وسایچ بازی میکردم امیرسا ضد حال سوار نمیشد خوب دیگه چی
برم یهو چشم به یه وسیله خورد که ۱۸۰ درجه با سرعت بالا می چرخید
خیلیییی ترسناک بود ولی حال میده
_میگم ترخدا یه بازی باهام سوارشو
امیرسام:مگه من بپم
_چ ربطی داره آخه
بد به یه یرمرده اشاره کردم که داشت ماشین بازی میکرد فک کنم کاملا قانو
شد
_تروخداااااا
امیرسام:باشه
نیشم تا بناگوش باز شد بد اون وسیله ترسناکرو بهش نشون دادم خیلی عادی
نگام کرد بد گفت
امیرسام: حالت بد نشه اعصاب ندارما
با حرص گفتم
_نه نمیشه
امیرسامم رفت بلیط گرفت
یهو جوگیر شدم رفتم ترسناک ترین جاش نشستم اولش با لبخند نشسته بودم
ولی یکم که گذشت لبخندم بر عکس شد
_وااااااااای
امیرسام میخندید دیگه قاطی کرده بودم مبه چی ترسیده بودم
_مامااااااان ، غلط کردم تروخدا بیارینم ایین
حالا این خارجیا عین مونگولا زل زده بودن به من
تا اون وسیله مزخرف تموم شه مردمو زنده شدم موقو یاده شدن نمیتونستم رو
ایه خودم واسمو میوفتادم امیرسام دور کمرمو گرفت
امیرسام: حالا خوبه بهت گفتما، از این لوس بازیای دخترا خوشم نمیاد
_لوس خودتی تازه من خیلیم سرحالم اصلا دوست دارم یه دفعه دیگه سوارشم
همه این حرفارو با بی حالی میزدم که یه لحظه امیرسام کمرمو ول کرد گفتم
مُردم تموم شد
امیرسام:انقد حالت خوبه که نمیتونی رو ات وایسی
_اصن با من بح نکن من گشنمه
حال کردین چ خوب موضوع و یپوندم :-(
_یه یشنهاد بدم
امیرسام : بگو
_ببین اون چرخ و فلکه چ نازه نور داره آروم میپرخه
امیرسام:خوب
_بریم تو چرخ و فلک غذا بخوریم
امیرسام:غذا میگیریم میریم خونه میخوریم
_ن تو چرخ و فلک بیشتر حال میده
چشامو مظلوم کرد
_باشهه؟؟
امیرسام:باشه
یه لبخند سر کش زدم
_مرسی
امیرسام رفت غذا بگیره منم رفتم تا امیرسام بیاد بلیط بگیرم
امیرسام برگشت منم بلیطارو گرفته بودم رفتیم سوارشیم
_دمت گر بازم پیتزا
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
https://harfeto.timefriend.net/17100514030732
پاسخ
 سپاس شده توسط _leιтo_ ، parisa 1375


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان دنیاتم دنیامی یه رمان قشنگ عاشقانه.طنز.کلکلی - єη∂ℓєѕѕღ - 30-09-2020، 11:35

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان