وا این چرا داره چرت و رت میگه مهلت نمیده من حرف بزنم
_ببینید خانوم شما دارید اشتباه میکنید ، یهو دیدم گوشی داره بوق میخوره
دوست دختراشم مبچ خودشن
تقریبا غذا حاضر شده بود که صدای ماشین اومد حتما امیرسامه
امیرسام:تو به سارینا چی گفتی
وا سارینا کیه آها فک کنم اون دختر خچ وضعرو میگه
_من به اون دختره هیپی نگفتم البته مهلتیم نمیداد تا یه کلمه از دهنم خارج
بشه خودش تخته گاز میرفت
امیرسام:حالا غذارو آماده کن خیلی گشنمه
با کلی سلیقه غدارو روی میز چیدم ، به به ببین چی شد منم هنرمندما . این
سره هم لباسش و عوض کرد
یه نگاه به میز کردو صورتش جمو شد
امیرسام:من از این غذا متنفففرم
قشنگ ذوقم کور شد و چهرم آویزون
_من زحمت کشیدم اینو درست کردم
امیرسام :حالا میگی چیکار کنم
_باید یکم از غذارو بخورین دیگه
امیرسام :عمرااااا حالم بد میشه
بزار گولش بزنم ل*ب*ا*مو جمو کردم چشامم مبچ گربه شرک کردم
_ترو خداااااا
یه لحظه شکه شد بعد گفت
امیرسام:فقط یه قاشق
ریدم هوا و گفتم دمت گرم یه ابروشو انداخت بالا و نگام کرد
_یعنی چیزه... ممنون
با اکراه یه قا شق گذا شت دهنش منم به دهنش زل زده بودم انگار بدش نیومده
بود دیگه همینطور داشت قاشق قاشق میخورد منم با ذوق زل زده بودم بهش
آب دهنش و با صدا قورت داد و گفت
امیرسام:چیه چرا نگاه میکنی
_خوشمزس
امیرسام :بدنی
پسره رو فقط مونده ب شقابو بخوره ها، ولی الکی نی ست که مگه می شه کسی
دست خت منو بخوره و بدش بیاد
بعد از این که اقای شیر مغرور غذاشو میچ کرد رفت نشست رو کانا ه منم بعد
از اینکه سفررو جمو کردمو تو آشپزخونه شاممو خوردم رفتم سمت له ها
همه جا تاریک بود فک کردم امیرسامم رفته خوابیده
میدونم خیلی زود باهاش سر خاله شدم و اسمه کوچیکشو میگم ولی
میدونین که من کلا با همه راحتم
عین این دزدا امو آروم آروم میذاشتم رو له ها چون تار یک هم بود هی
میخوردم به درو دیوار
امیرسام:کجا میری ؟؟؟
هییییییییین این اینجا چیکار میکنه اصن مگه این نرفته بود کپه مرگشو بذاره
_بابا یه اهنی اوهونی نمیگین ادم قبض روح میشه
امیرسام :نگفتی کجا میری ؟؟
دارم میرم به قوه الهی کپه مرگمو بذارم اگه خدا بخواد
_میرم بخوابم
امیرسام:کی بهت اجازه داد؟؟
_ای بابا یعنی میخوایین بگین خوابیدنمم دست خودم نیس
امیرسام:من همپین حرفی زدم ؟؟
_ س چی میگین نصف شبی ؟؟
امیرسام:بیا بشین اینجا کارت دارم
_کجا دقیقا من هی جارو نمیبینم
یه دفعه دیدم دستم کشیده شد و نشستم رو مبچ
_خوب نمیخواین بگین چیکارم دارین؟؟
+ فردا سارینا میاد اینجا همه چی باید تکمیچ با شه خودتم بعد از ر سیدگی به
کارا میری تو اتاقت .
اوهوع یه سره بیا و زندانیم بکن مجبورم بخاطر اون دختره تو اتاق زندانی باشم
زیر ل چند تا فحش نباره این سارینای تحفه کردم که از قضا م که اقای
شیر مغرورم شنیدن
امیرسام:نشنیدم چیزی گفتی؟؟
_ها میگم باشه
امیرسام:مگه من نگفتم ....
پریدم وسط حرفش
_چشم بابا چشم
امیرسام:افرین ، خوب دیگه برو مرخصی
عج ادمیه این انگار برده استخدام کرده
صبح با صدای غرغر یه نفر بیدار شدم اما چشامو باز نکردم یه غلط زدم
دوباره داشت خوابم میبرد که یه نفر تقریبا با داد گفت :
خانم خوش خواب به خواب تابستونی رفتی ایشالا؟؟
یا علییی این کی بود بلند شدم سیخ نشستم که توم کنار رفت
یه چ شمو باز کردم دا شتم به موقعیتم فک میکردم عه این که امیر سامه ملقب
به شیر مغروره خودمون. یه نگاه به اتاق بعد به خودم کردم
وایی آبرو حیبیت ندا شتم رف یه تاپ بندی تنم بود که بنداش افتاده بود ایین
یغشم که نگم بهتره شلوارم که چه عرض کنم نمیپوشیدم سنگین تر بودم
یه نگاه به امیر سام کردم که دیدم داره با خ شم اژدها نگام میکنه . تورو کامچ
کشیدم رو خودم
انگار که یه چیز دوباره یادش اومده باشه با صدای بلند گفت :
من دیش به تو چی گفتم؟؟
یه ذره فک کردم خوب خیلی چیزا گفت اوممم اها مبلا گفت باقالی لو با
گوشت دوست نداره . عه غلط کرد من به اون خوبی ختم ..
امیرسام :چی داری میگی تو؟؟
وایی خاک عالم باز من بلند فک کردم خدا چرا همش من باید جلو این آبروم
بره
_ها هیپی هیپی با خودم بودم
امیرسام:سریو بلند شو لنگه ظهره مگه نگفتم امروز سارینا میاد
ای وایی یادم رفت ساعتو کوک کنم
امیرسام:به چی فک میکنی ده میگم اشو
_باشه خووووب
امیرسام : س چرا ا نمیشی
_اگه شما لطف کنین برین بیرون من ا میشم .
یه نگا به سرو وضعم کردو رفت سمت در
امیرسا:اهان از اون لحاظ
_بله س اگه میشه برین بیرون ختم از گرما
بدون هی حرف دیگه ای از اتاق رفت بیرون منم بلند شدم رفتم جلو آینه
وای سادم . عه بگو برای چی اونطوری نگا میکردا موهام هر کدوم شون به یه ور
کج شده بودن
انگار از جنگلای آمازون فرار کردم با این تیو و قیافه
موهامو ب ستم و شروع کردم به کار کردن امیرسام رفته بود بیرون بخاطر همین
pmc تاپ شلوارمو عوض نکردم طی و گرفتم دستم و زدم
بامن میر*ق*صی یه جوری میر*ق*صی
من ازت خوشم میاد به دلم نشستی
حالا بیا جلو حالا بیا عق همپین با احساس با طیه میر*ق*صیدم خودم
باورم شده بود دارم به طیه ابراز علاقه میکنم
حالا یه چرخ طی خوابوندم با کلی ژ ست سرم و آوردم بالا دیدم دَدَم وای این
مگه نرفته بود
الان میگه دختره کم داره
امیرسام:گوشیمو جا گذاشته بودم
_عهه واقعا
وجدان:نه الکی
تو یکی خفه شو حوصلت و ندارم
امیرسام:بله واقعا
ایشالله دهنت همونجور کج بمونه انقد وزخند میزنی
بعد از این که امیرسام رفت دوباره شروع کردم خرهمالی تا ش مردم انقد
تمیز کاری کردم و غذا مذا درست کردم
یه لحظه نشستم رو کانا ه تا خستگی در کنم که صدا در اومد اوه چ صحنه یی
آقا شیره با یه خانوم عملی ل تو ل از در وارد شد
یهو بی هوا دستم و گذاشتم رو چشممو بلند جیغ زدم
_اوا خاک برسرم
سارینا:عههه سامی مدل جدیده خدمتکارا رو کانا ه لم میدن
تا امیرسام خواست حرف بزنه گفتم
محض اطلاعاتت بگم من تا الان داشتم خرهمالی میکردم برای ورود اولیا
حضرت
سارینا:زبونتم به عنوان یه خدمت کار خیلی درازه
_با هر کسی باید مبچ خودش حرف زد
_ببینید خانوم شما دارید اشتباه میکنید ، یهو دیدم گوشی داره بوق میخوره
دوست دختراشم مبچ خودشن
تقریبا غذا حاضر شده بود که صدای ماشین اومد حتما امیرسامه
امیرسام:تو به سارینا چی گفتی
وا سارینا کیه آها فک کنم اون دختر خچ وضعرو میگه
_من به اون دختره هیپی نگفتم البته مهلتیم نمیداد تا یه کلمه از دهنم خارج
بشه خودش تخته گاز میرفت
امیرسام:حالا غذارو آماده کن خیلی گشنمه
با کلی سلیقه غدارو روی میز چیدم ، به به ببین چی شد منم هنرمندما . این
سره هم لباسش و عوض کرد
یه نگاه به میز کردو صورتش جمو شد
امیرسام:من از این غذا متنفففرم
قشنگ ذوقم کور شد و چهرم آویزون
_من زحمت کشیدم اینو درست کردم
امیرسام :حالا میگی چیکار کنم
_باید یکم از غذارو بخورین دیگه
امیرسام :عمرااااا حالم بد میشه
بزار گولش بزنم ل*ب*ا*مو جمو کردم چشامم مبچ گربه شرک کردم
_ترو خداااااا
یه لحظه شکه شد بعد گفت
امیرسام:فقط یه قاشق
ریدم هوا و گفتم دمت گرم یه ابروشو انداخت بالا و نگام کرد
_یعنی چیزه... ممنون
با اکراه یه قا شق گذا شت دهنش منم به دهنش زل زده بودم انگار بدش نیومده
بود دیگه همینطور داشت قاشق قاشق میخورد منم با ذوق زل زده بودم بهش
آب دهنش و با صدا قورت داد و گفت
امیرسام:چیه چرا نگاه میکنی
_خوشمزس
امیرسام :بدنی
پسره رو فقط مونده ب شقابو بخوره ها، ولی الکی نی ست که مگه می شه کسی
دست خت منو بخوره و بدش بیاد
بعد از این که اقای شیر مغرور غذاشو میچ کرد رفت نشست رو کانا ه منم بعد
از اینکه سفررو جمو کردمو تو آشپزخونه شاممو خوردم رفتم سمت له ها
همه جا تاریک بود فک کردم امیرسامم رفته خوابیده
میدونم خیلی زود باهاش سر خاله شدم و اسمه کوچیکشو میگم ولی
میدونین که من کلا با همه راحتم
عین این دزدا امو آروم آروم میذاشتم رو له ها چون تار یک هم بود هی
میخوردم به درو دیوار
امیرسام:کجا میری ؟؟؟
هییییییییین این اینجا چیکار میکنه اصن مگه این نرفته بود کپه مرگشو بذاره
_بابا یه اهنی اوهونی نمیگین ادم قبض روح میشه
امیرسام :نگفتی کجا میری ؟؟
دارم میرم به قوه الهی کپه مرگمو بذارم اگه خدا بخواد
_میرم بخوابم
امیرسام:کی بهت اجازه داد؟؟
_ای بابا یعنی میخوایین بگین خوابیدنمم دست خودم نیس
امیرسام:من همپین حرفی زدم ؟؟
_ س چی میگین نصف شبی ؟؟
امیرسام:بیا بشین اینجا کارت دارم
_کجا دقیقا من هی جارو نمیبینم
یه دفعه دیدم دستم کشیده شد و نشستم رو مبچ
_خوب نمیخواین بگین چیکارم دارین؟؟
+ فردا سارینا میاد اینجا همه چی باید تکمیچ با شه خودتم بعد از ر سیدگی به
کارا میری تو اتاقت .
اوهوع یه سره بیا و زندانیم بکن مجبورم بخاطر اون دختره تو اتاق زندانی باشم
زیر ل چند تا فحش نباره این سارینای تحفه کردم که از قضا م که اقای
شیر مغرورم شنیدن
امیرسام:نشنیدم چیزی گفتی؟؟
_ها میگم باشه
امیرسام:مگه من نگفتم ....
پریدم وسط حرفش
_چشم بابا چشم
امیرسام:افرین ، خوب دیگه برو مرخصی
عج ادمیه این انگار برده استخدام کرده
صبح با صدای غرغر یه نفر بیدار شدم اما چشامو باز نکردم یه غلط زدم
دوباره داشت خوابم میبرد که یه نفر تقریبا با داد گفت :
خانم خوش خواب به خواب تابستونی رفتی ایشالا؟؟
یا علییی این کی بود بلند شدم سیخ نشستم که توم کنار رفت
یه چ شمو باز کردم دا شتم به موقعیتم فک میکردم عه این که امیر سامه ملقب
به شیر مغروره خودمون. یه نگاه به اتاق بعد به خودم کردم
وایی آبرو حیبیت ندا شتم رف یه تاپ بندی تنم بود که بنداش افتاده بود ایین
یغشم که نگم بهتره شلوارم که چه عرض کنم نمیپوشیدم سنگین تر بودم
یه نگاه به امیر سام کردم که دیدم داره با خ شم اژدها نگام میکنه . تورو کامچ
کشیدم رو خودم
انگار که یه چیز دوباره یادش اومده باشه با صدای بلند گفت :
من دیش به تو چی گفتم؟؟
یه ذره فک کردم خوب خیلی چیزا گفت اوممم اها مبلا گفت باقالی لو با
گوشت دوست نداره . عه غلط کرد من به اون خوبی ختم ..
امیرسام :چی داری میگی تو؟؟
وایی خاک عالم باز من بلند فک کردم خدا چرا همش من باید جلو این آبروم
بره
_ها هیپی هیپی با خودم بودم
امیرسام:سریو بلند شو لنگه ظهره مگه نگفتم امروز سارینا میاد
ای وایی یادم رفت ساعتو کوک کنم
امیرسام:به چی فک میکنی ده میگم اشو
_باشه خووووب
امیرسام : س چرا ا نمیشی
_اگه شما لطف کنین برین بیرون من ا میشم .
یه نگا به سرو وضعم کردو رفت سمت در
امیرسا:اهان از اون لحاظ
_بله س اگه میشه برین بیرون ختم از گرما
بدون هی حرف دیگه ای از اتاق رفت بیرون منم بلند شدم رفتم جلو آینه
وای سادم . عه بگو برای چی اونطوری نگا میکردا موهام هر کدوم شون به یه ور
کج شده بودن
انگار از جنگلای آمازون فرار کردم با این تیو و قیافه
موهامو ب ستم و شروع کردم به کار کردن امیرسام رفته بود بیرون بخاطر همین
pmc تاپ شلوارمو عوض نکردم طی و گرفتم دستم و زدم
بامن میر*ق*صی یه جوری میر*ق*صی
من ازت خوشم میاد به دلم نشستی
حالا بیا جلو حالا بیا عق همپین با احساس با طیه میر*ق*صیدم خودم
باورم شده بود دارم به طیه ابراز علاقه میکنم
حالا یه چرخ طی خوابوندم با کلی ژ ست سرم و آوردم بالا دیدم دَدَم وای این
مگه نرفته بود
الان میگه دختره کم داره
امیرسام:گوشیمو جا گذاشته بودم
_عهه واقعا
وجدان:نه الکی
تو یکی خفه شو حوصلت و ندارم
امیرسام:بله واقعا
ایشالله دهنت همونجور کج بمونه انقد وزخند میزنی
بعد از این که امیرسام رفت دوباره شروع کردم خرهمالی تا ش مردم انقد
تمیز کاری کردم و غذا مذا درست کردم
یه لحظه نشستم رو کانا ه تا خستگی در کنم که صدا در اومد اوه چ صحنه یی
آقا شیره با یه خانوم عملی ل تو ل از در وارد شد
یهو بی هوا دستم و گذاشتم رو چشممو بلند جیغ زدم
_اوا خاک برسرم
سارینا:عههه سامی مدل جدیده خدمتکارا رو کانا ه لم میدن
تا امیرسام خواست حرف بزنه گفتم
محض اطلاعاتت بگم من تا الان داشتم خرهمالی میکردم برای ورود اولیا
حضرت
سارینا:زبونتم به عنوان یه خدمت کار خیلی درازه
_با هر کسی باید مبچ خودش حرف زد