امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

شبی نفرین شده

#3
قسمت ۳

خورشید با نیروی بیشتری گرمایش را به زمین میرساند؛احساس می کردم کم کم دارم بخار پز می شوم.

مری:اگه ازشون بپرسیم میگن؟

مایکل به صورت کاملا مسخره به مری نگاهی انداخت و گفت:به نظرم به اون مغزت زیاد فشار نیار.

کیت دستی به موهای طلاییش کشید و گفت:نکنه قراره با آدم فضایی ها بجنگیم؟

هر پنج نفر ساکت به حرف کیت فکر کردیم ؛شاید راست می گفت ؛ولی این فقط یک احتمال است.

جک آهی کشید و گفت:ای کاش هیچ وقت به اینجا نمیومدم.

مینیبوس ایساد . یعنی رسیدیم؟ولی این غیر ممکن است ؛ چون جای که ایستاد یک روستای خرابه و متروکه است.

برنالد یکی از سرپرستان که مشکوک تر از بقیه است گفت:بیاین پایین رسیدیم.

همه تعجب کرده بودیم ؛ولی لحنش خیلی خشک بود پس جایی برای مخالفت نبود.

از مینیبوس پایین آمدیم.تمام خانه های روستا گلی بود ؛و البته ویران شده و خراب ؛ فقط سگ بود و گرگ هیچ انسانی در این منتطه دیده نمی شد.

یک کلبه ی چوبی دور از خانه های گلی در بین درختان دیده می شد؛چون تنها خانه سالم بود مارا به آنجا بردند.

مایکل:مثل خونه اشباحه.

مری:کلبه وحشتناک در دل جنگل.

همه بچه ها خندیدند به جز من ؛چون امکانش بود؛یک کلبه چوبی در دل جنگل حتما جن زده است.اگر بگویم نمی ترسیدم دروغ گفتم.

جک:چی شده رنگت پریده؟

نگاهی کوتاه به جک انداختم و به مسیرم ادامه دادم.

ما توسط پنج سر پرست به این منطقه آمده بودیم؛یکی برنالد ؛دیگری آدام که بیشتر در لاک خود بود و با کسی کاری نداشت.و جلی دختر منظم و سخت گیر و همیشه جدی ؛ژولی یک خانوم مهربون و صمیمی با بچه ها ؛پاپی یه مرد تقریبا مهربون و جوری رفتار می کرد که انگار از چیزی می ترسد.

به در کلبه رسیدیم ؛برنالد جلوی در ایستاد و گفت:همون طور که می دونین برای جنگ اومدین و ما مجبور شدیم دروغ بگیم.

مری نتوانست جلوی خود را بگیرد و گفت:جنگ با چی؟انسان؟اصلا چرا دروغ گفتین؟

پاپی گفت:مجبور شدیم ؛اگه حقیقت رو می گفتیم هیچ کس حاظر نمی شد با ما بیاد.

جلی با لحن مهربانی گفت:متاسفانه باید یه داستانی رو به شما بگیم ؛البته الان میریم تو خستگیمون در میره بعد.

همه بچه ها با تعجب به همدیگر نگاه می کردند یعنی چه در انتظارمان بود؟چرا احساس بدی دارم؟

سپاس ها کمه با چه امیدی ادامه بدم؟سپاس بدید Heart
خلاف قوانین؟! تکراری؟! بی کیفیت؟! اسپمزا؟! اسپم؟!کم محتوا؟!
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ویلای دو خوابه و ارزان قیمت در نزدیکی دریا در شهر رامسر (:
پاسخ
 سپاس شده توسط لــــــــــⓘلی ، شـــقآیــق ، http://www.flashkhor.com/forum ، Emmɑ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: شبی نفرین شده - ☪爪尺.山丨几几乇尺☪ - 23-03-2020، 21:12
RE: شبی نفرین شده - _sehun_ - 30-05-2020، 14:15

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Minioni وب ناول(رمان)زیبای *نفرین زیبا*طنز و عاشقانه
  وب ناول *نفرین زیبا*عاشقانه و طنز(ترجمه خودم)خیلی قشنگه از دستش ندید/
Wink رمان ترسناک و عاشقانه خیلی قشنگ ویلای نفرین شده (به قلم اکیپ خودمونه)
Exclamation ۸داستان باورنکردنی از نفرین مصریان باستان که به حقیقت پیوسته است+۱۸
  داستان واقعی نفرین دیزنی لند
  رمان پس از آینه(جلد دوم شبی نفرین شده)
  رمان تولد نفرین ها
  کشتی تایتانیک و نفرین فراعنه
Heart داستان نفرین شده

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان