15-02-2016، 10:14
دویدم به سمت حیاط و در حیاطو به سرعت باز کردم و وارد کوچه شدم.
پلیسا ریخته بودن تو محل جرم.(-وا یعنی چیشده؟!این خونه کسی توش نبود..و صداییم ازش خارج نشد!چطور ممکنه؟یعنی چیشده؟)
صدای آژیر آمبولانس شنیده می شد.خواستم جلوتر برم که مامور پلیس با دستش جلومو گرفت:
+خانم بفرمایید کنار اینجا محل جرمه نمیتونید نزدیک بشید.
فقط دونفر از همسایه هامون حاضر بودن.اخه کوچه ما خلوت بود و کلا 5تا خونه بودیم و بقیه جنگل بود.
وایستادم تا آمبولانس اومد بسرعت برانکاردو بردن تو.انگار قسمت های انتهایی خونه بود.
پیرمرد همسایه داشت با اون یکی همسایه راجب خونه حرف میزد:
+اون قسمت خونه اتاق خواب صاحب خونه بخت برگشته بود، که20سال پیش به طرز مشکوکی به قتل رسید.
برانکاردو اووردن ی پارچه سفید روش کشیده بودن که غرق خون بود.
مامور پلیس داشت راجب پرونده گزارش میداد:
+سهیل-سهیل-ساسان.
-سهیل به گوشم.
+الان تو محل قتل هستیم.یک خونه خیلی متروکه است.ی جوون حدودا25ساله به قتل رسیده.
-سریعا جنازه رو تحویل پزشکی قانونی بدید تا تحقیقاتو اغاز کنه.
رفتم تو افکار خودم.
-بازم قتل؟؟!این چه قتلیه که نه صدایی داره نه چیزی؟!!!
تصمیم گرفتم بیشتر سراغ قضیه برم.با وجود ترسی که تو وجودم بود ولی عاشق اینکارا بودم.
پلیسا ریخته بودن تو محل جرم.(-وا یعنی چیشده؟!این خونه کسی توش نبود..و صداییم ازش خارج نشد!چطور ممکنه؟یعنی چیشده؟)
صدای آژیر آمبولانس شنیده می شد.خواستم جلوتر برم که مامور پلیس با دستش جلومو گرفت:
+خانم بفرمایید کنار اینجا محل جرمه نمیتونید نزدیک بشید.
فقط دونفر از همسایه هامون حاضر بودن.اخه کوچه ما خلوت بود و کلا 5تا خونه بودیم و بقیه جنگل بود.
وایستادم تا آمبولانس اومد بسرعت برانکاردو بردن تو.انگار قسمت های انتهایی خونه بود.
پیرمرد همسایه داشت با اون یکی همسایه راجب خونه حرف میزد:
+اون قسمت خونه اتاق خواب صاحب خونه بخت برگشته بود، که20سال پیش به طرز مشکوکی به قتل رسید.
برانکاردو اووردن ی پارچه سفید روش کشیده بودن که غرق خون بود.
مامور پلیس داشت راجب پرونده گزارش میداد:
+سهیل-سهیل-ساسان.
-سهیل به گوشم.
+الان تو محل قتل هستیم.یک خونه خیلی متروکه است.ی جوون حدودا25ساله به قتل رسیده.
-سریعا جنازه رو تحویل پزشکی قانونی بدید تا تحقیقاتو اغاز کنه.
رفتم تو افکار خودم.
-بازم قتل؟؟!این چه قتلیه که نه صدایی داره نه چیزی؟!!!
تصمیم گرفتم بیشتر سراغ قضیه برم.با وجود ترسی که تو وجودم بود ولی عاشق اینکارا بودم.