هنوز گوشی رو زمین نذاشتم که صدای نازک دختری توجه منو جلب کرد:
-من دوست دارم نوید
تو بهترینی
میخوام مال من باشی
برات بهشت می سازم
باشه نوید؟
صدای داد نوید منو از جا پروند:
-نه.
تو دختر مدیر اینجایی مثلا
چرا باید عاشق من بشی؟هاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااان؟
-من....من...
با هق هق و ترس گوشی رو روی تلفن گذاشتم
بیچاره داداشم
الهی بمیرم براش
تیام هنوز نیومده
چه بهتر
اصلا حوصله شو ندارم
پشت میز قهوه ای رنگ چوبی که کتابخونه س نشستم
کتاب استاتیک جلومه ولی هیچی نمی فهمم ازش
بیشتر دانشجوها بهش میگن افتاتیک
اکثرا میافتن آخه
کتاب قطوری که....
اما نوید و اون حرفا که شنیدم هوش و حواس و تمرکز ندارم
داداشم اهل این حرفا نیس
تمام اسطوره ی زندگی منه
با صدای زنگ در دویدم
می دونستم تیامه
تیام و صبر؟
محاله...محاله...محال
در رو باز کردم و روی مبل تو هال جلوی تلویزیون نشستم
تیام با سر وصدا وارد شد
-سلام جوجو خانوم....نه حواسم نبود طوفان خانوم
اصلا گردباد بهتره
خوبی گردباد؟
-من دوست دارم نوید
تو بهترینی
میخوام مال من باشی
برات بهشت می سازم
باشه نوید؟
صدای داد نوید منو از جا پروند:
-نه.
تو دختر مدیر اینجایی مثلا
چرا باید عاشق من بشی؟هاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااان؟
-من....من...
با هق هق و ترس گوشی رو روی تلفن گذاشتم
بیچاره داداشم
الهی بمیرم براش
تیام هنوز نیومده
چه بهتر
اصلا حوصله شو ندارم
پشت میز قهوه ای رنگ چوبی که کتابخونه س نشستم
کتاب استاتیک جلومه ولی هیچی نمی فهمم ازش
بیشتر دانشجوها بهش میگن افتاتیک
اکثرا میافتن آخه
کتاب قطوری که....
اما نوید و اون حرفا که شنیدم هوش و حواس و تمرکز ندارم
داداشم اهل این حرفا نیس
تمام اسطوره ی زندگی منه
با صدای زنگ در دویدم
می دونستم تیامه
تیام و صبر؟
محاله...محاله...محال
در رو باز کردم و روی مبل تو هال جلوی تلویزیون نشستم
تیام با سر وصدا وارد شد
-سلام جوجو خانوم....نه حواسم نبود طوفان خانوم
اصلا گردباد بهتره
خوبی گردباد؟