12-08-2014، 15:38
نفس:
من:خب حالا نقشه ات چیه?
اروین لبخند شیطنت آمیزی زد و گفت:راستش من سه تا نقشه برای این زوج عاشقمون دارم که نقشه ی اولو همین امشب انجام میدیم
نگار:امشب?
اروین:بله امشب.
و نقشه رو توضیح داد
من:من همچین کاری نمیکنم
نگار:منم همینطور
اروین:ببینید این کاری که میخواید بکنید به نفع خواهرتونه و ...
و اینقد دلیل آورد تا آخر من و نگار مجاب شدیم که کمکشون کنیم
**********************
اجرای نقشه ی اول:
اروین گفته بود بریم تو اتاقامون و صبر کنیم تا یه ساعت تا خواب ارمین و نگین سنگین بشه
اعصابم خورد بود
اخه چرا باید همچین کاری کنیم?
دور تا دور اتاق راه میرفتمو به جون ایدین که روی تخت نشسته بود، غر میزدم
من:من اخه نمیدونم این چه کاریه?اصلا چه فایده ای داره?چرا این کار?اه
ایدین:اینقد حرص نخور خانومی واسه بچمون خوب نیستا
الانم ول کن نیستا!
برگشتم سمتش و چنان نگاش کردم که دستاشو برد بالا و گفت:باشه بابا من تسلیمم.شما ببخش .اصلا هرچقدر دلت میخواد حرص بخور
من:حقا که داداش همون.....
با تقه ای که به در خورد ادامه ی حرفمو خوردم و سریع در اتاق و باز کردم
اروین و نگار اومدن تو اتاق
اروین:خب این نقشه به دو نفر بیشتر نیاز نداره.یکی من و یکی نفس
نگار:عههه چرا نفس?
اروین به نگار نگاه کرد و گفت:خانومم من که به شما گفته بودم
بعد به سمت من برگشت و گفت :زود باش نفس
و از در خارج شد
به ایدین نگاه کردم
تردید رو از چشمام خوند و بهم لبخندی زد
با اروین به سمت اتاق نگین رفتیم
خوب میدونستم خواب نگین سنگینه و االبته چقد برای اروین که همچین نقشه ای کشیده بود خوب شد
اروم در اتاقو باز کردیم و نزدیک تختش رفتیم
رو به اروین اروم گفتم:مطمئنی میتونی?
اروین آره ای گفت و دست انداخت زیر پاهای نگین و خیلی اروم بغلش کرد و به سمت اتاق ارمین به راه افتاد
سریع ولی خیلی اهسته در اتاق ارمین و باز کردم
اروین جلوتر از من رفت تو و نگینو گذاشت رو تخت بغل ارمین.
نگاهی به ارمین که تو خواب عمیقی بود کردم
ای وای خاک بر سرم این چرا لباس نداره???
اروین:به چی نگاه میکنی?بیا بریم دیگه
منو از اتاق کشید بیرون و خیلی اروم درو بست
به سمت اتاق من و ایدین رفتیم
بعد توضیح و شرح کاری که کرده بودیم برای نگار و ایدین، نگار و اروین رفتن بخوابن ایدینم روی تخت خوابش برده بود ولی ذهن من درگیر یه سری سوالات بود
یعنی کارمون درست بود?
اصلا چرا اروین همچین نقشه ای کشید ?
نگین از خواب بلند شه چیکار میکنه?
اگه بفهمه کار ما بوده زنده زنده سرخمون میکنه
وای خدا!
من:خب حالا نقشه ات چیه?
اروین لبخند شیطنت آمیزی زد و گفت:راستش من سه تا نقشه برای این زوج عاشقمون دارم که نقشه ی اولو همین امشب انجام میدیم
نگار:امشب?
اروین:بله امشب.
و نقشه رو توضیح داد
من:من همچین کاری نمیکنم
نگار:منم همینطور
اروین:ببینید این کاری که میخواید بکنید به نفع خواهرتونه و ...
و اینقد دلیل آورد تا آخر من و نگار مجاب شدیم که کمکشون کنیم
**********************
اجرای نقشه ی اول:
اروین گفته بود بریم تو اتاقامون و صبر کنیم تا یه ساعت تا خواب ارمین و نگین سنگین بشه
اعصابم خورد بود
اخه چرا باید همچین کاری کنیم?
دور تا دور اتاق راه میرفتمو به جون ایدین که روی تخت نشسته بود، غر میزدم
من:من اخه نمیدونم این چه کاریه?اصلا چه فایده ای داره?چرا این کار?اه
ایدین:اینقد حرص نخور خانومی واسه بچمون خوب نیستا
الانم ول کن نیستا!
برگشتم سمتش و چنان نگاش کردم که دستاشو برد بالا و گفت:باشه بابا من تسلیمم.شما ببخش .اصلا هرچقدر دلت میخواد حرص بخور
من:حقا که داداش همون.....
با تقه ای که به در خورد ادامه ی حرفمو خوردم و سریع در اتاق و باز کردم
اروین و نگار اومدن تو اتاق
اروین:خب این نقشه به دو نفر بیشتر نیاز نداره.یکی من و یکی نفس
نگار:عههه چرا نفس?
اروین به نگار نگاه کرد و گفت:خانومم من که به شما گفته بودم
بعد به سمت من برگشت و گفت :زود باش نفس
و از در خارج شد
به ایدین نگاه کردم
تردید رو از چشمام خوند و بهم لبخندی زد
با اروین به سمت اتاق نگین رفتیم
خوب میدونستم خواب نگین سنگینه و االبته چقد برای اروین که همچین نقشه ای کشیده بود خوب شد
اروم در اتاقو باز کردیم و نزدیک تختش رفتیم
رو به اروین اروم گفتم:مطمئنی میتونی?
اروین آره ای گفت و دست انداخت زیر پاهای نگین و خیلی اروم بغلش کرد و به سمت اتاق ارمین به راه افتاد
سریع ولی خیلی اهسته در اتاق ارمین و باز کردم
اروین جلوتر از من رفت تو و نگینو گذاشت رو تخت بغل ارمین.
نگاهی به ارمین که تو خواب عمیقی بود کردم
ای وای خاک بر سرم این چرا لباس نداره???
اروین:به چی نگاه میکنی?بیا بریم دیگه
منو از اتاق کشید بیرون و خیلی اروم درو بست
به سمت اتاق من و ایدین رفتیم
بعد توضیح و شرح کاری که کرده بودیم برای نگار و ایدین، نگار و اروین رفتن بخوابن ایدینم روی تخت خوابش برده بود ولی ذهن من درگیر یه سری سوالات بود
یعنی کارمون درست بود?
اصلا چرا اروین همچین نقشه ای کشید ?
نگین از خواب بلند شه چیکار میکنه?
اگه بفهمه کار ما بوده زنده زنده سرخمون میکنه
وای خدا!