15-07-2014، 17:49
قسمت 10
صبح با صدای به هم کوبیده شدن در از خواب پریدم.قلبم مثل گنجشک میزد.موهام شلخته و نامرتب دورم ریخته بودن.چند باری نفس عمیق کشیدم.از تخت بلند شدم و به هال رفتم.روی مبل یه پتو بود که فهمیدم فربد شب اومده و روی میز یه بطری.رفتم و بوش کردم...به به آقا مشروبم میخورن پس..خوب شد حالا دیشب خواب بودم وگرنه معلوم نبود چه بلایی سرم میورد.
بعد از خوردن چند لقمه نون پنیر به اتاق رفتم.شناسنامه ام رو از توی کشو برداشتم.یه پالتوی زرشکی با شال مشکی و ساپورت مشکی کلفت پوشیدم.یکم آرایش کردم و از خونه زدم بیرون.یه دربست گرفتم و با چونه ی فراوون بهش 5 تومن دادم.اینبار توی دفترش منتظر نشستم.منشی نبودش.چند لحظه که گذشت در اتاق باز شد و آراد اومد بیرون.بافت های پلیور مشکی اش بخاطر هیکل ورزیده و دختر کشش باز شده بودو میشد به راحتی پیرهن سفیدش رو دید.شلوار پارچه ای مشکی اش خیلی تمیز و اتو کشیده بود.طبق معمول زنجیرش معلوم بود.عاشق این تیپ زدنش بودم.صداش از فکر بیرونم اورد:هی حواست کجاست؟با توام ها...
لبخندی زدم و گفتم:میشه بگی الان دقیقا باید کجا بریم؟
ـ درخواست طلاق دادم.احتمالا رفته در خونه.الانم میریم خونه ی من..
ـ واقعا؟
ـ آره دیگه..بدو راه بیوفت که تو خونم کارت دارم..
و لبخند شیطونی زد.منظورش رو فهمیدم برای همین لبخندی زدم و گفتم:پس بزن بریم...
.نمیدونم چرا اما هربار میدیمش دلم ضعف میرفت.
خونه ی نسبتا بزرگ و شیکی داشت.خیلی به دلم نشست.
روی مبل ولو شدیم.با لبخند بهم نگاه میکرد.طاقت نیوردم و گفتم:خوردیم....
ـ نیست توام بدت میاد...
چشمامو باریک کردم و چپ چپ بهش نگاه کردم.خندید و محکم کشیدم سمت خودش.خیلی ناگهانی بود.توی بغلش افتادم.زیر گوشم گفت: ماله من شدی...
و بی اینکه فرصتی بده لبش رو گذاشت روی لبم...کب کرده بودم.حس خیلی قشنگی سراغم اومد.حسی که با مال فربد فرق داشت.به قول احسان علیخانی اون حس قشنگه بهم دست داد!خلسه ی خیلی شیرینی بود.نمیدونم چجوری باید توصیفش کنم فقط میدونم چشمامو بستم...اما نذاشتم از حدش تجاوز کنه چون هنوزم یادم بود که زن فربدم...
صبح با صدای به هم کوبیده شدن در از خواب پریدم.قلبم مثل گنجشک میزد.موهام شلخته و نامرتب دورم ریخته بودن.چند باری نفس عمیق کشیدم.از تخت بلند شدم و به هال رفتم.روی مبل یه پتو بود که فهمیدم فربد شب اومده و روی میز یه بطری.رفتم و بوش کردم...به به آقا مشروبم میخورن پس..خوب شد حالا دیشب خواب بودم وگرنه معلوم نبود چه بلایی سرم میورد.
بعد از خوردن چند لقمه نون پنیر به اتاق رفتم.شناسنامه ام رو از توی کشو برداشتم.یه پالتوی زرشکی با شال مشکی و ساپورت مشکی کلفت پوشیدم.یکم آرایش کردم و از خونه زدم بیرون.یه دربست گرفتم و با چونه ی فراوون بهش 5 تومن دادم.اینبار توی دفترش منتظر نشستم.منشی نبودش.چند لحظه که گذشت در اتاق باز شد و آراد اومد بیرون.بافت های پلیور مشکی اش بخاطر هیکل ورزیده و دختر کشش باز شده بودو میشد به راحتی پیرهن سفیدش رو دید.شلوار پارچه ای مشکی اش خیلی تمیز و اتو کشیده بود.طبق معمول زنجیرش معلوم بود.عاشق این تیپ زدنش بودم.صداش از فکر بیرونم اورد:هی حواست کجاست؟با توام ها...
لبخندی زدم و گفتم:میشه بگی الان دقیقا باید کجا بریم؟
ـ درخواست طلاق دادم.احتمالا رفته در خونه.الانم میریم خونه ی من..
ـ واقعا؟
ـ آره دیگه..بدو راه بیوفت که تو خونم کارت دارم..
و لبخند شیطونی زد.منظورش رو فهمیدم برای همین لبخندی زدم و گفتم:پس بزن بریم...
.نمیدونم چرا اما هربار میدیمش دلم ضعف میرفت.
خونه ی نسبتا بزرگ و شیکی داشت.خیلی به دلم نشست.
روی مبل ولو شدیم.با لبخند بهم نگاه میکرد.طاقت نیوردم و گفتم:خوردیم....
ـ نیست توام بدت میاد...
چشمامو باریک کردم و چپ چپ بهش نگاه کردم.خندید و محکم کشیدم سمت خودش.خیلی ناگهانی بود.توی بغلش افتادم.زیر گوشم گفت: ماله من شدی...
و بی اینکه فرصتی بده لبش رو گذاشت روی لبم...کب کرده بودم.حس خیلی قشنگی سراغم اومد.حسی که با مال فربد فرق داشت.به قول احسان علیخانی اون حس قشنگه بهم دست داد!خلسه ی خیلی شیرینی بود.نمیدونم چجوری باید توصیفش کنم فقط میدونم چشمامو بستم...اما نذاشتم از حدش تجاوز کنه چون هنوزم یادم بود که زن فربدم...