امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

❤رمـــان عـــشـــق ســـوم مـــــــن❤(تموم شد)

#6
قسمت 6

فردا عصر به حدی استرس داشتم که مدام دور خودم میچرخیدم.خانواده ی بسته ای نبودیم برای همین یه پیرهن کوتاه که بالا تنه اش تنگ و پایینش حالت دامنی داشت با طرح مشکی و گل های ریز سفید تنم کردم.موهام رو ویو کردم.میدونستم بهم میاد.نمیدونم چرا اما ته دلم میخواستم به بهترین شکل جلوش ظاهر بشم.
یه سایه ی طوسی خیلی کمرنگ کشیدم.رژ گونه ی آجری و رژ نارنجی خیلی خوشرنگ رو انتخاب کردم.موهام رو دورم ریختم و خودم رو توی آیینه نگاه کردم.
ـ قربونت برم که انقد خوشگلی....
با صدای فربد به سمتش برگشتم و درحالی که لبخند میزدم گفتم:من خوبم؟
توی چارچوب در ایستاده بود و با لذت تماشام میکرد: مثل همیشه...
اومد سمتم که زنگ در به صدا دراومد.چند لحظه با حسرت به لبم نگاه کرد و با شیطنت در حالی که انگشتش رو با تهدید تکون میداد گفت:شب....
خندیدم.بهم اعتماد بنفس داد با حرفش.رفتم توی هال.از استرس قلبم داشت تو سینم خودکشی میکرد.کنار فربد ایستادم.در رو باز کردیم و آراد ظاهر شد...
واااااااااای خدا این همه جذبه رو از کجا اورده این مرد.یه کت شلوار سرمه ای میل دار شیک با پیرهن سفید وکراوات زیتونی تیپش رو محشر کرده بود.موهاش رو با ژل خیلی ملایم درست کرده بود.اول به فربد دست داد وبعد به سمتم اومد.درحالی که لبخند میزد سرش رو خم کرد:سلام خانوم..واقعا خوشبحال فربد خان بخاطر فرشته ای مثل شما..
نمیتونم انکار کنم که بااین حرفش کیلویی تو دلم قند آب نشد.سعی کردم سرد جواب بدم اما نشد چون لبخند ملیحی بهم زد.
بعد از نیم ساعت بساط شام رو با سلیقه ی هرچه تمام تر چیدم.دستمال هارو توی لیوان گذاشتم و با پوست پرتقال سفره رو تزئین کردم.صداشون کردم سر شام.خیلی متین رفتار میکرد.هرچند گاهی زیر چشمی میپاییدم.
سر شام بودیم که صدای دزد گیرِ ماشینمون دراومد.فربد عذر خواهی کرد و سریع رفت پایین.من و آراد تنها موندیم.زیر لب زمزمه کرد:سئودا...

قطره ی اشکم از گونم جاری شد.
ـ اخه چرا اینکارو کردی؟
ـ من مقصرم یا تو که رفتی؟حالم برات مهم بود؟اصلا پرسیدی من چی بسرم اومد؟این همه سال اونور کیف کردی و حالا برگشتی به این خیال که می بخشمت؟
پوزخند ی زد و زیر لب گفت:کیف.!!!و بعد بلند بهم گفت : تو هیچی نمیدونی...
ـ چی باید بدونم؟
عصبی گفت:چرا برنمیگردی پیشم؟ینی این مرتیکه انقد برات مهمه؟
عصبانی قاشق و چنگال رو روی میز کوبیدم و گفتم:ازش بچه دارم میفهمی؟
شوکه بهم زل زد.با من من گفت:شو...شوخی ....میکنی....؟
به نشونه ی نفی سرم رو تکون دادم که درباز شد و فربد اومد تو:گویا دزد بوده دیده صدای ماشین دراومده در رفته..ببخش آراد جون تنهات گذاشتم..
زیر لب چیزی گفت که مطمئنم خودشم نشنید چی گفته.
بهش دروغ نگفته بودم. جواب آزمایشم مثبت بود.هرچند خیلی زود بود اما داشتم مادر میشدم...
❤رمـــان عـــشـــق ســـوم مـــــــن❤(تموم شد)
پاسخ
 سپاس شده توسط (fatemeh(N ، "تنها" ، ⓩⓐⓗⓡⓐ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: ❤رمـــان عـــشـــق ســـومـ❤ - Mไ∫∫ ∫MΘKξЯ - 12-07-2014، 9:05

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان *کدام چوب کبریت* طنز ، هیجانی ،کلکلی ، عاشقووووونه و ... خلاصه همه چی تموم
Heart ♥•♥رمــــان به خـاطـر رهـــــــــا♥•♥(تموم شد)
  رمان دختر سر کش(تموم شد)
  رمان من یه پسرم (قسمت اخر تموم شد)
Heart رمـان پـشـت یـک دـیوار سـنـگـی(تموم شد)
  رمان هیشکی مثل تـــــ♥ـــو نبود(تموم شد)
Heart رمان آن نیمه دیگر(تموم شد)
Heart ❤رمـان قـلـب سـنـگ مـغـرور❤(تموم شد)
Heart ☻رمــــــان پـــــژوا و پـــــژمـــــان☻(تموم شد)
  رمـان چـادرت را مـی بـویـم(تموم شد)

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 5 مهمان