10-07-2014، 8:35
قسمت 21
ساکشو برداشته و داره بادو به سمت در میدوه.یه چند بار صداش کردم .جواب نداد.دختره ی لجباز.همه ی دخترا لوسن...باشه پژوا خانم...توی خونه تلافی میکنم.همون جوری که دوست داری.لبخندی ازسر شیطنت زدمو با آژانس رفتم خونه.در رو باز کردم.معلوم بود که نیومده. رفتم تو اتاقم ساکمو خالی کردم.لباسامم عوض کردم.رفتم توی سالن نشستم تا بیاد و نقشه ام رو اجرا کنم.
ساعت 2 ظهر شد نیومد..دیگه نگران شدم.باخودم گفتم حتما میخواد منو اذیت کنه.پس رفتم مشروب آوردم و شروع کردم به خوردن که حداقل ریلکس شم.خوردم ساعت 6 شد.خوردم ساعت 9 شد.دیگه واقعا نمیتونستم چشمامو باز نگه دارم.خوابم برد.
*****************پژوا************************* **
تا شب توی خیابونا گشت زدمو بعدشم رفتم خونه.میخواستم پژمان یاد بگیره درست با خواهرش رفتار کنه.در رو باز کردمو رفتم تو سالن.پژمان روی مبل خواب بود.رفتم جلو وبطری های شرابو دیدم.وای این پسره باز زیاده روی کرد.پژمان خیلی بد مست بود.رفقتم دستاشو گرفتم بلندش کنم که چشماشو باز کرد.به تمام معنا چشماش کاسه ی خون بود.وحشت کردم.پژمان به زور بلند شد و جلوم وایستاد و گفت-کجا بودی تا این موقع شب؟ها!دختره ی ..
دستمو گذاشتم رو دهنشو گفتم-حرف بعدی که از دهنت در بیاد مساویه با مقابله ی شدید من.
دستمو برداشتم که یه دفعه گفت-هرزه.
با تمام قدرتم زدم تو گوشش اونم صاف برگشت زد تو گوش من.ولی اینقدر قدرت سیلیش زیاد بود که پرت شدم زمین.دستمو گذاشتم روی گونه ام و برگشتم نگاهش کردم.بیشعور روی من دست بلند کرد.
بلند شدم رفتم سمت در که دوید جلومو گرفت.
پژمانباعصبانیت گفت-خودت مجبورم کردیمینا!
اومدم بگم مینا کیه که محکم لبامو بوسد.حالم بد شد...این احمق منو جای معشوقش اشتباه گرفته.بعد از مدت ها یه اشک از گونه ام چکید.هر چی هولش دادم نرفت عقب.دیگه اشکام دست خودم نبود.از پژمان متنفر بودم.یه دفع ولم کرد.با گریه گفت- غلط کردم پزوا............ببخش غلط کردم.نرو.....
مستی ازش میبارید.حالم ازش به هم میخورد.محکم منو گرفته بود و و نمیذاشت برم. اکامو پاک کردم و با نفرت نگاهش کرمو گفتم-ازت بدم میاد آقای داداش...احمق اینقدر بفهم که زیاد نخوری...تامنو جای عشقت نبینی.برو مینا خانمو ببوس.احمق.
بلند شدم و باحرص رفتم تو اتاقمو در رو قفل کردم.صدای پای پژمان از توی راه رو میومد..
منم باحرص جیغ زدم-پژمان،دیگه برام باسیاوش فرقی نداری.
سیاوش توی رو سیه میخواست بهم تجاوز کنه که پژما تیر زد توی شونه اش.پژمان همیشه از سیاوش بدش میومد.منم خواستم حرصش بدم..صدای مشتش به در منو دو متر از جام پروند..معلوم بود حرصش در اومده.بهتر،پسره بیشعور.
اه....رفتم خوابیدم.صدای گوشیم میومد..به زور گوشی رو برداشتم گفتم-بله؟
صدای آرش توی گوشی پیچید-وای خدا!پژووا خوبی؟چرا گوشی رو برنمکیداری؟
من-خوب خواب بودم.
آرش- خوب دختر منم آدمم یه اس میدادین رسیدی!
من-
من دیگه اعتمادی به این جنس نداشتم،به خاطر همین سرد گفتم-حالا که فهمیدی رسیدم.شب بخیر.
گوشی رو قطع کردمو گذاشتم زیر سرم.بیخیال تموم دنیا گرفتم خوابیدم.
نمیدونم چقدر گذشت که احساس کردم کسی کنارمه.نصفه شبی زده به سرم.بیخیال همیشه همین فک رو میکنم..
*******دو هفته بعد....پژمان***********
دوهفته شده که پژوا اصلا نگاهم نمیکنه،حتی صحبتم نمیکنه.دریغ از یه سلام.میره،میاد،یه نگاهم به من نمیندازه.گاهی میگم به درک،گاهی هم دلم میگیره،گاهی ازش بدم میاد،گاهی اوقاتم... .نمیدونم...یه حس غربی دارم.حس این که مال من نیست.حس میکنم این ماهی از اون ماهی هانیست که براش تور پهن کرد.یه جوری انگار احساس نداره...ولی من کاری میکنم احساسات دخترونش رو نشون بده.حداقل میتونم داشته باشمش.این جوری خود فرهاد هم نیتونه عاشقش کنه چه برسه به من!
دو این دوهفته باهام لج کرده.یه روز بهش گفتم مو هات خیلی خوشکله میدونی؟اونم رفت تو اتاقش.رفتم دنباش دیدم قیچی برداشته موهاشو بچینه.رفتم قیچی رو به زور ازش گرفتم .
یه بارم گفتم تیپت رو یه کم قشنگ تر کن.رفت مانتو رنگ و رو رفته ای پوشید.
تازه رفته دانشگاه،بهش میگم با پسرا کمتر صحبت کن،رفته با همشون دوست شده. یه دوست دختر نداره توی دانشگاه.دیوانه ام کرده.حرف نمیزنه ببینم چه مرگشه.
کارش همش شده لج و لجبازی.چیزی که منو زجر میده بی اعتمادیشه.در اتاقش رو همش قفل میکنه.اما نمیدونه من یه کلید دیگه دارم کورخونده.من ول کن نیستموپژوا مال منه و بس.
دفتر کنترل عملیات اتاق امیر حسین(ریس گروه ضد CVU)***********
امیر حسین-نه......فقط پژمان رو میخوام.....
مردی باچهره ی خشن میگوید-چرا پژمان....اون دختره پژوا رو هم میگیریم....چرا دوباره کاری کنیم.
امیرحسین-نه دیگه نمیدونی.....میخوام با پژوا بازی کنم...پژوا باغزی کن خوبیه.....حیفه حروم شه..
مرد پوز خندی زد و گفت-امیر تو که بازی دوست نداشتی؟چه طور شده قصد بازی داری؟
امیر حسین لبخندی زدو گفت-پژوا یه چیز دیگه ست...سرباز نیست،شاه شطرنجه.
مرد-میبینیم.
امیر حسین-میبینیم....
************پژمان*****************
از در خونه اومدم بیرون برم دنبال پژوا.این دختر از لج منم شده از دانشگاه پیاده میاد.رفتم تو پارکینگ و یهنگاه به ماشینا کردم. امروز عروسکمو میبرم.سوار کوپه قرمزم شدم که صدای شماره معکوس بلند شد.من این صدارو میشناسم.صئای بمبه!!!!!!!
به سرعت پیاده شدم.کمرم خورد شد. به شکم اومدم رو زمین.یه نفر اومد بالای سرم.قیافشو تار میدیم.کمرم درد میکرد،که مرده با اسلحه محکم زد توی سرم ودیگه چیزی نفهمیدم.
به هوش که اومدم توی یه اتاق بودم با دیوارای خاکستری.روی صندلی بسته شده بودم.در باز شد.یه مرد شیک و مرتب اومد توی اتاقو یه صندلی رو برعکس گذاشت جلوم و نشست روش.چونه اش رو گذاشت رویپشتی صندلی و زل زد بهم.
یه نفس عمیق کشیدو گفت-آقا پژمان دارم میرم دنبال پژوا....از نظر شما که مشکلی نیست؟
چشمام درشت شد.داد زدم-به پژوا چکار دارین؟
یه لبخند زدو از جاش پاشد و خاکای فرضی روی کتش رو تکوند و گفت-بازیگر اصلی اونه!
دیگه کاردم میزدی خونم در نمیومد-تو کی هستی؟با پژوای من چکاری داری؟
مرد صورتش رو آورد جلو وگفت-خیلی مطمین حرف میزنی.
برای این که لجشو در بیارم گفتم-آره.نامزدمه!
مرد یه خنده از ته دل زدو گفت-خیلی جالب بود.اگه نامزدته،چرا بامن قرار ازدواج داره؟
ساکشو برداشته و داره بادو به سمت در میدوه.یه چند بار صداش کردم .جواب نداد.دختره ی لجباز.همه ی دخترا لوسن...باشه پژوا خانم...توی خونه تلافی میکنم.همون جوری که دوست داری.لبخندی ازسر شیطنت زدمو با آژانس رفتم خونه.در رو باز کردم.معلوم بود که نیومده. رفتم تو اتاقم ساکمو خالی کردم.لباسامم عوض کردم.رفتم توی سالن نشستم تا بیاد و نقشه ام رو اجرا کنم.
ساعت 2 ظهر شد نیومد..دیگه نگران شدم.باخودم گفتم حتما میخواد منو اذیت کنه.پس رفتم مشروب آوردم و شروع کردم به خوردن که حداقل ریلکس شم.خوردم ساعت 6 شد.خوردم ساعت 9 شد.دیگه واقعا نمیتونستم چشمامو باز نگه دارم.خوابم برد.
*****************پژوا************************* **
تا شب توی خیابونا گشت زدمو بعدشم رفتم خونه.میخواستم پژمان یاد بگیره درست با خواهرش رفتار کنه.در رو باز کردمو رفتم تو سالن.پژمان روی مبل خواب بود.رفتم جلو وبطری های شرابو دیدم.وای این پسره باز زیاده روی کرد.پژمان خیلی بد مست بود.رفقتم دستاشو گرفتم بلندش کنم که چشماشو باز کرد.به تمام معنا چشماش کاسه ی خون بود.وحشت کردم.پژمان به زور بلند شد و جلوم وایستاد و گفت-کجا بودی تا این موقع شب؟ها!دختره ی ..
دستمو گذاشتم رو دهنشو گفتم-حرف بعدی که از دهنت در بیاد مساویه با مقابله ی شدید من.
دستمو برداشتم که یه دفعه گفت-هرزه.
با تمام قدرتم زدم تو گوشش اونم صاف برگشت زد تو گوش من.ولی اینقدر قدرت سیلیش زیاد بود که پرت شدم زمین.دستمو گذاشتم روی گونه ام و برگشتم نگاهش کردم.بیشعور روی من دست بلند کرد.
بلند شدم رفتم سمت در که دوید جلومو گرفت.
پژمانباعصبانیت گفت-خودت مجبورم کردیمینا!
اومدم بگم مینا کیه که محکم لبامو بوسد.حالم بد شد...این احمق منو جای معشوقش اشتباه گرفته.بعد از مدت ها یه اشک از گونه ام چکید.هر چی هولش دادم نرفت عقب.دیگه اشکام دست خودم نبود.از پژمان متنفر بودم.یه دفع ولم کرد.با گریه گفت- غلط کردم پزوا............ببخش غلط کردم.نرو.....
مستی ازش میبارید.حالم ازش به هم میخورد.محکم منو گرفته بود و و نمیذاشت برم. اکامو پاک کردم و با نفرت نگاهش کرمو گفتم-ازت بدم میاد آقای داداش...احمق اینقدر بفهم که زیاد نخوری...تامنو جای عشقت نبینی.برو مینا خانمو ببوس.احمق.
بلند شدم و باحرص رفتم تو اتاقمو در رو قفل کردم.صدای پای پژمان از توی راه رو میومد..
منم باحرص جیغ زدم-پژمان،دیگه برام باسیاوش فرقی نداری.
سیاوش توی رو سیه میخواست بهم تجاوز کنه که پژما تیر زد توی شونه اش.پژمان همیشه از سیاوش بدش میومد.منم خواستم حرصش بدم..صدای مشتش به در منو دو متر از جام پروند..معلوم بود حرصش در اومده.بهتر،پسره بیشعور.
اه....رفتم خوابیدم.صدای گوشیم میومد..به زور گوشی رو برداشتم گفتم-بله؟
صدای آرش توی گوشی پیچید-وای خدا!پژووا خوبی؟چرا گوشی رو برنمکیداری؟
من-خوب خواب بودم.
آرش- خوب دختر منم آدمم یه اس میدادین رسیدی!
من-
من دیگه اعتمادی به این جنس نداشتم،به خاطر همین سرد گفتم-حالا که فهمیدی رسیدم.شب بخیر.
گوشی رو قطع کردمو گذاشتم زیر سرم.بیخیال تموم دنیا گرفتم خوابیدم.
نمیدونم چقدر گذشت که احساس کردم کسی کنارمه.نصفه شبی زده به سرم.بیخیال همیشه همین فک رو میکنم..
*******دو هفته بعد....پژمان***********
دوهفته شده که پژوا اصلا نگاهم نمیکنه،حتی صحبتم نمیکنه.دریغ از یه سلام.میره،میاد،یه نگاهم به من نمیندازه.گاهی میگم به درک،گاهی هم دلم میگیره،گاهی ازش بدم میاد،گاهی اوقاتم... .نمیدونم...یه حس غربی دارم.حس این که مال من نیست.حس میکنم این ماهی از اون ماهی هانیست که براش تور پهن کرد.یه جوری انگار احساس نداره...ولی من کاری میکنم احساسات دخترونش رو نشون بده.حداقل میتونم داشته باشمش.این جوری خود فرهاد هم نیتونه عاشقش کنه چه برسه به من!
دو این دوهفته باهام لج کرده.یه روز بهش گفتم مو هات خیلی خوشکله میدونی؟اونم رفت تو اتاقش.رفتم دنباش دیدم قیچی برداشته موهاشو بچینه.رفتم قیچی رو به زور ازش گرفتم .
یه بارم گفتم تیپت رو یه کم قشنگ تر کن.رفت مانتو رنگ و رو رفته ای پوشید.
تازه رفته دانشگاه،بهش میگم با پسرا کمتر صحبت کن،رفته با همشون دوست شده. یه دوست دختر نداره توی دانشگاه.دیوانه ام کرده.حرف نمیزنه ببینم چه مرگشه.
کارش همش شده لج و لجبازی.چیزی که منو زجر میده بی اعتمادیشه.در اتاقش رو همش قفل میکنه.اما نمیدونه من یه کلید دیگه دارم کورخونده.من ول کن نیستموپژوا مال منه و بس.
دفتر کنترل عملیات اتاق امیر حسین(ریس گروه ضد CVU)***********
امیر حسین-نه......فقط پژمان رو میخوام.....
مردی باچهره ی خشن میگوید-چرا پژمان....اون دختره پژوا رو هم میگیریم....چرا دوباره کاری کنیم.
امیرحسین-نه دیگه نمیدونی.....میخوام با پژوا بازی کنم...پژوا باغزی کن خوبیه.....حیفه حروم شه..
مرد پوز خندی زد و گفت-امیر تو که بازی دوست نداشتی؟چه طور شده قصد بازی داری؟
امیر حسین لبخندی زدو گفت-پژوا یه چیز دیگه ست...سرباز نیست،شاه شطرنجه.
مرد-میبینیم.
امیر حسین-میبینیم....
************پژمان*****************
از در خونه اومدم بیرون برم دنبال پژوا.این دختر از لج منم شده از دانشگاه پیاده میاد.رفتم تو پارکینگ و یهنگاه به ماشینا کردم. امروز عروسکمو میبرم.سوار کوپه قرمزم شدم که صدای شماره معکوس بلند شد.من این صدارو میشناسم.صئای بمبه!!!!!!!
به سرعت پیاده شدم.کمرم خورد شد. به شکم اومدم رو زمین.یه نفر اومد بالای سرم.قیافشو تار میدیم.کمرم درد میکرد،که مرده با اسلحه محکم زد توی سرم ودیگه چیزی نفهمیدم.
به هوش که اومدم توی یه اتاق بودم با دیوارای خاکستری.روی صندلی بسته شده بودم.در باز شد.یه مرد شیک و مرتب اومد توی اتاقو یه صندلی رو برعکس گذاشت جلوم و نشست روش.چونه اش رو گذاشت رویپشتی صندلی و زل زد بهم.
یه نفس عمیق کشیدو گفت-آقا پژمان دارم میرم دنبال پژوا....از نظر شما که مشکلی نیست؟
چشمام درشت شد.داد زدم-به پژوا چکار دارین؟
یه لبخند زدو از جاش پاشد و خاکای فرضی روی کتش رو تکوند و گفت-بازیگر اصلی اونه!
دیگه کاردم میزدی خونم در نمیومد-تو کی هستی؟با پژوای من چکاری داری؟
مرد صورتش رو آورد جلو وگفت-خیلی مطمین حرف میزنی.
برای این که لجشو در بیارم گفتم-آره.نامزدمه!
مرد یه خنده از ته دل زدو گفت-خیلی جالب بود.اگه نامزدته،چرا بامن قرار ازدواج داره؟