اخطار‌های زیر رخ داد:
Warning [2] count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable - Line: 865 - File: showthread.php PHP 7.4.33 (Linux)
File Line Function
/showthread.php 865 errorHandler->error




 


امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

❤رمـــان عـــشـــق ســـوم مـــــــن❤(تموم شد)

#1
قسمت 1



توی سالن در جایگاه عروس و داماد نشسته بودم.از دوتا چیز تا سرحد مرگ خوشحال بودم.یک اینکه پیش آرایشگر ماهری رفته بودم و دو اینکه مراسم مهم ترین شب زندگیم مختلط نبود و مجبور نبودم بخاطر نامناسب بودن لباسم مثل مارماهی دور خودم بپیچم.
ته سالن از بزرگی معلوم نبود.یه دونه خالم دورم رو گرفته بود و سعی میکرد کمبود مادرم رو حس نکنم..اما مگه میشد...؟همیشه آرزوش بود عروسیِ تک فرزندشو ببینه و حالا...پنج سال جلوتر از پیشم رفته بود.اما بازم وقتی وارد خونمون میشدم بوی عطرش توی دماغ کوچولوم میپیچید.
بغض به گلوم چنگ انداخت.دوست داشتم از اون جمع فرار کنم و برم جای خلوتی اما نمیشد.
چند ثانیه به زور جلوی خودم رو گرفتم تا اینکه فربد دستم رو گرفت و گفت:خانومم اگه خسته ای میخوای بری چند دقیقه توی اتاق پرو؟
یه دنیا ازش ممنون شدم.بلند شدم و با احتیاط برای جلوگیری از پخش شدن روی زمین به سمت اتاق پرو رفتم.اون اتاق فقط مخصوص عروس بود.رفتم توی اتاق و در رو بستم.سعی کردم برای اینکه آرایشم خراب نشه گریه نکنم.فقط از کیف دستیم که روی میز توالت بود شکلاتی برداشتم و بغضمو باهاش خوردم.
چند ثانیه ای روی صندلی شستم.همین که خواستم بلند شم زنگ اس ام اس موبایلم بلند شد.با کلافگی نفسمو بیرون دادم و با خودم غر زدم احمق باید خاموشش میکردی.
دلم میخواست نگاهش نکنم اما فضولی عجیبی برای خوندن پیامکا داشتم.از کیفم درش اوردم و بازش کردم.ناشناس بود:عروسیت مبارک گلم...
یعنی کی بود؟مثل قوزمیت کنجکاو شدم بفهمم کیه برای همین جواب دادم: شما؟
چند ثانیه بعد جواب اومد:زود فراموشم کردی سئودا خانومی...
قلبم اومد تو دهنم.کی بود؟شاید یک از دوستام داشت سربه سرم میزاشت.اما چرا باید شب عروسیه ادم کرم بریزن؟!
جواب دادم:میشه خودتونو معرفی کنین؟
ـ یعنی یادت نمیاد کیم؟
ـ ببخشید ولی نه..
ـخب..اگه میخوای بدونی پس کاریو که میگم بکن تا بفهمی..
یه جورایی استرس بهم وارد شد برای همین جواب دادم:مزاحم نشو..
چند ثانیه بعد که میخواستم خاموش کنم پیامش اومد: بهم گفته بودی رسمتون اینه که عروس و داماد میان بین مردا و به اوناهم خوش امد میگن.پس بیا...منتظرتم..کنار دیوار سمت چپ آخرین میز و صندلی....
❤رمـــان عـــشـــق ســـوم مـــــــن❤(تموم شد)
پاسخ
 سپاس شده توسط (fatemeh(N ، persian7 ، هستی0611 ، ⓩⓐⓗⓡⓐ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
❤رمـــان عـــشـــق ســـوم مـــــــن❤(تموم شد) - Mไ∫∫ ∫MΘKξЯ - 08-07-2014، 8:43

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان *کدام چوب کبریت* طنز ، هیجانی ،کلکلی ، عاشقووووونه و ... خلاصه همه چی تموم
Heart ♥•♥رمــــان به خـاطـر رهـــــــــا♥•♥(تموم شد)
  رمان دختر سر کش(تموم شد)
  رمان من یه پسرم (قسمت اخر تموم شد)
Heart رمـان پـشـت یـک دـیوار سـنـگـی(تموم شد)
  رمان هیشکی مثل تـــــ♥ـــو نبود(تموم شد)
Heart رمان آن نیمه دیگر(تموم شد)
Heart ❤رمـان قـلـب سـنـگ مـغـرور❤(تموم شد)
Heart ☻رمــــــان پـــــژوا و پـــــژمـــــان☻(تموم شد)
  رمـان چـادرت را مـی بـویـم(تموم شد)

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 4 مهمان