اخطار‌های زیر رخ داد:
Warning [2] count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable - Line: 865 - File: showthread.php PHP 7.4.33 (Linux)
File Line Function
/showthread.php 865 errorHandler->error




 


امتیاز موضوع:
  • 4 رأی - میانگین امتیازات: 4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان عشق فلفلی(یه رمان متفاوت)

#1
سلام


رمانش خیلی قشنگه و فکرکنم متفاوت باشه


به نظرتون هرروز یه پست بذارم یا دوتا؟؟


سپاس و نظر یادتون نره


امیدوارم خوشتون بیاد

*************************************
خلاصه رمان

دختری به نام تیام.........دختری در سال سوم دبیرستان..........از لحاظ ظاهری متوسط ولی از لحاظ باطنی محشر........غرق در درس و بحث.......تا اینکه شاهزاده رویاهای هردختری از راه میرسه.....ولی تیام خانوم پشم و گوشش اونقدر بسته بوده که شاهزاده رو نمیبینه......شاهزاده هم چشمش باز و فقط قیافه رو میبینه و اخلاق رو نمیبینه تا اینکه................


*************************************
به نام مهربانترین
مقدمه
عشق ها چند مدل هستند....
یا صورتی اند...که از اول دلنشینن....
یا ابیهستند....همیشه این عشق هست ولی گاهی کمرنگ
یا قرمز هستند که همیشه با خطراتی همراهه و باید ازش کمی ترسید
یامشکی هستندکه اصلااسمشونمیشه عشق گذاشت وخیلی وحشتناکه..
و متفاوت ترین صورت عشق ،عشق فلفلی هست .....
عشقی تند و اتشین .....
ولی از چه لحاظ تند و اتشین هست؟

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥


پست اول



با اشاره چشم از صبا خواستم بلند شه...اونم بی هیچ حرف بلند شد و نشستم کنار سوگل.دستمو دور شونش حلقه کردم .سرشو گذاشته بود روی میز و زار زار اشک میریخت...دهنمو بردم نزدیک گوشش و گفتم:«سوگل این امتحان اونقدر هم مهم نیست که تو داری براش گریه میکنی.....»
_چی چی رو مهم نیست.....گفت تو معدل تاثیر داره.
_هنوز اول ساله جای جبران هست...
_وای تیام تو که مثل من گند نزدی پس حرف نزن.
سرمو عقب اوردم سعی کردم ناراحت نشم....اروم سرشو بالا اورد تو چشمای قهوه ای تیرش که قرمز شده بود نگاه کردم و گفت:ببخشید....
_برو بابا.
همدیگه رو بغل کردیم و اون همانطور که دماغشو میکشید بالا گفت:«تیام...تو تاحالا تک اوردی...نیاوردی نمیدونی من چه دردی دارم»
دستمو لای موهای خرمایی پر پشتش کردم و گفتم:«دبیرستانه و تک اوردنش»
_دیوونه.
سرشو از روی شونم برداشت که در با یک حرکت باز شد و شیدا و باران هم اومدند تو....با صدای بلند خوندند:
گریه نکن زار زار...
میبرمت بازار...
میفروشمت دوهزار...
دوهزار قدیمی....
به زن عباس قلی....
میخرم ازش یک بطری...
و با خنده به طرف سوگل اومدن.....و مشغول بهم ریختن موهاش شدن اونم با جیغ اعتراض میکرد......
وقتی اون دوتا هم درکنار ما نشستند شدیم 4 نفر روی یک نیمکت و نزدیک بود من از این طرف بیوفتم.....
باران:«بچه ها قراره امروز حسام بیاد دنبالم...دوست دارم شماها هم ببینینش........سلیقمو ببینین»
شیدا با خنده گفت:«سلیقه تو که معلومه ...یا یک مرد چاق و شکم گنده و کچل و قد کوتاه ...یا یک پسرک جفاد(جواد)هست با موهای کفتری و شلوار کردی..»
باران:«خیلی بیشعوری شیدا.»
شیدا:نظر لطفته.
من:«باران.....یعنی جدی پدر مادرت موافقن؟یعنی میخوای به این زودی عروس شی؟»
_نه به این زودی زود....حالا نامزد بشیم....بعد کنکور دیگه...
شیدا:«اخر قضیه اشناییتونو برام تعریف نکردی»
باران:طولانیه یک وقت مناسب الان زنگ میخوره..
شیدا:«پیچوندنت تو حلقم»
سوگل:«پاشین بینم پرس شدم»
شیدا:«باید عادت کنی به پرس شدن...دو روز دیگه میری خونه شوهر...مادر شوهر میاد میشینه روت حرف نباید بزنی»
سوگل:«حالا کسی نمیخواد بره خونه شوهر.»
باران با جیغ گفت:«چرا من میخوام»
باران و شیدا از روی صندلی نیمکت بلند شدند و به نیمکت بغلی رفتن.منم رفتم روی نیمکت جلویی و صبا اومد کنار سوگل.
میزه دوم میشستم.....زنگ خورد و بقیه دانش اموزان وارد کلاس شدند......غزل کنارم مینشست..دختر خوبی بود ولی کمی تنبل.
اون زنگ حسابان داشتیم.....معلم مردی قد بلند و با هیکلی ورزیده که عشق خیلی از بچه ها به خصوص شیدا شده بود.....هر وقت او وارد کلاس میشد..هوش و حواس همه میپرید.....با صدای تقه در همه درجای خود نشستند



ادامه دارد..............
هوی...!
تویی ک پشتم میگی خیلی لاشیه!
داداشم سلام رسوند گفت بت بگم ابجیت خیلی ناشیه...!
پاسخ
 سپاس شده توسط mohammad31 ، سایه22 ، mehdi76 ، rezaak ، maryamam ، spent † ، mosaferkocholo ، پری خانم ، n@jmeh
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
رمان عشق فلفلی(یه رمان متفاوت) - f a t e m e h - 01-07-2014، 12:23

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان