امتیاز موضوع:
  • 7 رأی - میانگین امتیازات: 4.57
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان.دوســــــه تا شیطوناآآ خهلی باحاله!!هیجانی عاشقانه خیلی خوشمله .. بیا بخون

#4
سلام بچـه ها ارمیا نمیتونه پستــ بـذاره!!Confused

از من خواسته بذارمـ



قسمت شانزدهم
نگار:
دو روز از اون روز که اروین تحقیقمو دزدید می گذره
ومن هنوز نتونستم کارشو تلافی کنم
واییی خدا چقدر اون روز حرص خوردم
اقا اروین تحقیق بنده رو به اسم خودش ارائه داد و نمره کامل گرفت
واز بنده به دلیل نیوردن تحقیق دو نمره کسر شد
ای الهی بری زیر تریلی تیکه تیکه شی(به دعا گربه سیاهه بارون نمیاد)
****
همه تو حال نشسته بودیم وداشتیم فیلم مورد علاقه ی منو میدیدم جـومـونـگــ
که یه فکرپلید اومد تو ذهنم
یه لبخند خبیث زدم وروبه همه
من:کسی چایی یا نسکافه میخواد؟؟؟
همه باتعجب نگام کردن
اخی،من اینقدر کار نکردم این بیچاره ها چشاشون اندازه چرخ تریلی گشاد شده
من:چیه،بده میخوام بهتون نسکافه بدم؟؟؟
ازجام بلند شدم وروبهشون:
نبود؟؟؟؟
همه موافقت کردن و منم رفتم تا نقشه امو اجرا کنم
اخییییی دلم برات کبابه اقا اروین یوها یوهاهاها(مامان من از این میترسم،اگه شب خودمو خیس کردم نگید چرا)

قسمت هفدهم

نگار:

اخه چقدر من مهربونم
در برابر کار اون هرکول فقط می خوام...
از اشپزخونه اومدم بیرون
روی لبم هنوز اون لبخند خبیث بود
سعی کردم کمی لبخندمو مهربون کنم
اما مگه میشه؟؟!!
حتی اگه هم بشه پرژکتوری که چشمام میزنه رو چیکار کنم؟
رفتم تو پذیرایی واول از همه به سمت اروین حرکت کردم
اخییییی لباسش ابی کمرنگ بود با رنگ چشماش هارمونی خیلی قشنگی ایجاد کرده بود
اوهو چی گفتم یعنی خودم تو کف جمله ام موندم
نگار خانوم انگار یادت رفته میخوای چه بلایی سرش بیاری ها؟؟؟
نخیرم من تصمیمم عوض نشده
سینی رو جلوش گرفتم

1،2،3
تا خواست یه لیوان نسکافه برداره ،سینی روچپ کردم روش
که یه داد حیدری زد و از جاش بلند شدوهمینجوری بپربپرکنان
داد می زد:سوختم،سوختم
نفسمو تو سینه حبس کردم که خنده ام تا اسمون هفتم نره
با چشمایی که صدرصد برق میزدن روبه اروین با صدای مثلا نادم وپشیمونی گفتم:
ای وای ببخشید،نفهمیدم چی شد؟؟
اروین با چشمای خشن وعصبی که ادمو به وحشت می انداخت نگام کردوگفت:
اشکالی نداره
یا خود خدا بدبخت شدم من مطمئنم صد برابر بدتراین بلا رو سرم میاره
اروین دوید طبقه بالا
الان که فکر میکنم میبینم کارم خیلی ام درست نبوده
اه نگار خفه شو اون تحقیقتو دزدید حقش بود
باصدای ارمین به خودم اومدم
ارمین:بچه ها دیگه وقتشه نقشه رو بهتون بگم،این 5روزم داشتم رو نقشه فکر میکردم
من:کدوم نقشه؟؟؟
ارمین:شما چرا اومدید پیش ما؟؟؟
من:یعنی برداشتن چند تا چک وسفته اینقدر سخته؟؟که5روز روش وقت گذاشتی؟؟؟
ایدین:از اینم سخت تر، اون یاروحداقل 100تا محافظ انواع واقسام دوربین ودزدگیرو تو خونه اش داره که کار مارو سخت میکنه








قسمت هجدهم

نگین:

من:یعنی اینقدر مهمه این چک ها که حاضرید اینقدر ریسک کنید؟؟؟
ارمین:در حقیقت این چک وسفته از این چیزی که ما میگیم مهم تره، مخصوصا اون مدارک

نفس:مدارک؟؟؟
ایدین:ببین ما با یه خلافکارحرفه ای سروکار داریم که پلیسای ایرانم دنبالشن ولی چون مدرک ندارن نمی تونن گیرش بندازن ولی با اون مدارک راحت میشه گیرش انداخت
نگار:چرا باید اون مدارک واستون مهم باشه؟؟
ارمین:تسویه حساب
باابروی بالا پریده:تسویه حساب؟؟؟؟
وبه ارمین نگاه کردم هر لحطه صورتش قرمزتر میشد و رگ پیشونیش برجسته شده بود
تعجب کردم مگه من چیزبدی پرسیدم؟؟؟
که دیدم اروین از دراومد تو
بیچاره چقدر دلم واسش سوخت،اما خب نگار ادمی نبود که بی دلیل کاری رو بکنه حتما این یه کاری کرده دیگه،از قدیمم گفتن کرم از خود درخته
با شنیدن صدای غمگین ایدین برگشتم نگاش کردم:
پدرم سرهنگ عالی رتبه بود واون زمان پرونده محسنی دستش بود،محسنی هزار بار تهدیدش کرد این کارو نکن برا خودت بد میشه اما پدر من...
3سال پیش خواهردوقلوم آوین یه هفته گم شد دربدر دنبالش بودیم که یه روز یه نامه به دستمون رسید...
و دیگه هیچی نگفت و سرشو گرفت تو دستاش
بهشون نگاه کردم
مگه تو اون نامه چی بوده که این برادرارو دیوونه کرده؟؟؟
بعد یک دقیقه اروین گفت:از بیمارستان برمیگشتم،در خونه رو که باز کردم یک پاکت افتاد رو زمین خم شدمو برداشتم روشو نگاه کردم نه ادرسی نه تمبری هیچی، فقط وفقط یه نوشته «تقدیم به سرهنگ امیرعلی ناصری»به هوای اینکه نشونه ای از اوین باشه پاکتو بازکردم که توش...که توش...توش چندتا عکس جسد سوخته بود،اولش نمیفهمیدم اینا چه ربطی به باباواوین داره اما وقتی نامه رو خوندم دنیا روسرم اوار شد منووایدین واوین سه قلو بودیم،وهمیشه ما هوای اوینو داشتیم،ماسه تا برادرعاشق اوین خواهر کوچولومون بودیم اما اونا...
ارمین با چشمای قرمز:تو نامه نوشته بود:سرهنگ بهت گفته بودم تو کارمن دخالت نکن اما خودت خواستی،بیا ببین این عکسا عکسای تک دخترته ،اخی نمیدونی چقدر زجر کشید بهت گفته بودم با من در نیوفت علاوه بر اون نامه وعکس ها یه فیلمم بود که ...اوین خواهرم روصورتش پر از کبودی بود بدتر از اینا اینه که،اینه که دسته جمعی بهش تجاوز کرده بودن بعد گرفتن سوزوندنش

دستمو جلوی دهنم گرفتم تا جیغ نکشم واییی خدای من بیچاره اوین
اروین بعد از این حرف ارمین بلندشد ورفت بیرون
پس بگو چرا ایدین واروین انقدر شبیه اند
یه لحظه فکر میکنم میبینم اگه همچین بلایی سر نگار یانفس بیاد من دووم نمیارم خودمو میکشم
فکر کنم15 دقیقه بودتو شک بودم که باصدای فین فین برگشتمو به نگار نگاه کردم
از بچگی عادتش بود هیچ وقت احساساتشو پنهون نمیکرد
تصمیمو گرفتم من کمکشون میکنم
من:کی شروع میکنیم؟؟
ارمین:فرداشب میریم از نزدیک خونشو میبینیم
نفس:شب همگی بخیر
من:شب بخیر
همگی پاشدیم رفتیم تواتاقمون.....


من همین قد بیشتر ندارمـ  

با سپاسـ
رمان.دوســــــه تا شیطوناآآ خهلی باحاله!!هیجانی عاشقانه خیلی  خوشمله .. بیا بخون
 سپاس شده توسط مارال 2 ، 77baran ، ایریا 20 ، _ʀᴇᴠᴇʀsᴇ sᴇɴsᴇ_ ، OGAND$ ، تارا14 ، پری خانم ، NeginNg ، ♫♪ RoZa ♪♫ ، فازت چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ، ɱɪɾʌʛє ، ***Z.E*** ، Mahshid80 ، zahra HA ، خخخخ ، ماهان ع ، Par_122


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان.دوســــــه تا شیطوناآآ خهلی باحاله!!هیجانی عاشقانه خیلی خوشمله .. بیا بخون - !Zbm - 25-06-2014، 19:45

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
  یـه داســتان واقعـی از یه دختر مجرد از زبان خودش ....... خیلی غمگینه
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 7 مهمان