12-02-2014، 18:00
هر چی لباس گرم بود ریختم تو کوله
کوله داشت میترکیدانقدر لباس توش بود
رفتم تو قمقمه آب یخ ریختم
به بچه ها زنگ زدم
ایندفعه بازم نوبت من بود برم دنبال دخترا
چون ماشینم 206 بود بعضی از وسایل رو گذاشتم جلو روی صندلی راست بقل دستم
رفتم دنبال بهی النا
کامران ، کامیار، مانی هم تو جاده بودن
سریع راه افتادیم
دیگه رسیده بودم بقل دست ماشین کامیار
هی دیونه تو جاده ویراج میرفت
من زدم جلو زود تر رسیدم به کوه رفتیم تو قهوه خونه
پسرا نیم ساعت بعد از ما رسیدن
چای خوردیم نگو زبون مانی انقدر که چایی داغ بوده سوخته
صورتش این آتیش قرمز شد
زدم زیر خنده
همچین اخم کرد بهم از ترس سرم رو انداختم پایین
کوله داشت میترکیدانقدر لباس توش بود
رفتم تو قمقمه آب یخ ریختم
به بچه ها زنگ زدم
ایندفعه بازم نوبت من بود برم دنبال دخترا
چون ماشینم 206 بود بعضی از وسایل رو گذاشتم جلو روی صندلی راست بقل دستم
رفتم دنبال بهی النا
کامران ، کامیار، مانی هم تو جاده بودن
سریع راه افتادیم
دیگه رسیده بودم بقل دست ماشین کامیار
هی دیونه تو جاده ویراج میرفت
من زدم جلو زود تر رسیدم به کوه رفتیم تو قهوه خونه
پسرا نیم ساعت بعد از ما رسیدن
چای خوردیم نگو زبون مانی انقدر که چایی داغ بوده سوخته
صورتش این آتیش قرمز شد
زدم زیر خنده
همچین اخم کرد بهم از ترس سرم رو انداختم پایین