نظرسنجی: ؟
خوب بود
بد بود
[نمایش نتایج]
زمان بسته شدن نظرسنجی: 04-08-4472
 
امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امتیازات: 3.67
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان ستاره

#12
صبح ساعت 7 بیدار شدن.

هم من خسته بودم هم اونا.

صبحانه رو آماده کردم اومدن خوردن .ساعت 8 وحید رفت .

قرار بود من دوستام هم بریم شمال .

رضا رو ساعت 10 برم خونه مون{خونه بابام}

خودم دوباره رفتم خونه ی خودم آماده شدم.

با ماشین رفتم دنبال بچه ها .

همیشه 6 نفری می رفتیم .

1 هفته ای اون جا بودیم .

3 تا دختر ، 3 تا پسر .

6 تا اتاق تو یه هتل گرفتیم .

اتاق منو، النا و بهی پیش هم بود.

اتاق کامیار {دوستم} ، مانی و کامران پیش هم بود .
نه سلام میدی نه چیزی
ولی باز تو فکرمی
HeartHeart
پاسخ
 سپاس شده توسط نازنین* ، آوا 2014 ، "تنها"


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان ستاره - samira 409 - 16-01-2014، 8:49
RE: رمان ستاره - گل رز آبی...!!! - 17-01-2014، 17:27
RE: رمان ستاره - m love f - 23-01-2014، 13:26
RE: رمان ستاره - Thyme - 06-02-2014، 19:59
RE: رمان ستاره - .علیرضا - 11-03-2014، 16:14
RE: رمان ستاره - آوا 2014 - 18-10-2014، 16:04

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان