17-01-2014، 17:27
صبح ساعت 7 بیدار شدن.
هم من خسته بودم هم اونا.
صبحانه رو آماده کردم اومدن خوردن .ساعت 8 وحید رفت .
قرار بود من دوستام هم بریم شمال .
رضا رو ساعت 10 برم خونه مون{خونه بابام}
خودم دوباره رفتم خونه ی خودم آماده شدم.
با ماشین رفتم دنبال بچه ها .
همیشه 6 نفری می رفتیم .
1 هفته ای اون جا بودیم .
3 تا دختر ، 3 تا پسر .
6 تا اتاق تو یه هتل گرفتیم .
اتاق منو، النا و بهی پیش هم بود.
اتاق کامیار {دوستم} ، مانی و کامران پیش هم بود .
هم من خسته بودم هم اونا.
صبحانه رو آماده کردم اومدن خوردن .ساعت 8 وحید رفت .
قرار بود من دوستام هم بریم شمال .
رضا رو ساعت 10 برم خونه مون{خونه بابام}
خودم دوباره رفتم خونه ی خودم آماده شدم.
با ماشین رفتم دنبال بچه ها .
همیشه 6 نفری می رفتیم .
1 هفته ای اون جا بودیم .
3 تا دختر ، 3 تا پسر .
6 تا اتاق تو یه هتل گرفتیم .
اتاق منو، النا و بهی پیش هم بود.
اتاق کامیار {دوستم} ، مانی و کامران پیش هم بود .