نظرسنجی: ؟
خوب بود
بد بود
[نمایش نتایج]
زمان بسته شدن نظرسنجی: 04-08-4472
 
امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امتیازات: 3.67
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان ستاره

#5
چشم میزارم

اینم بقیه

راه افتایم سمت کوه 2 ساعت گذشت هوا خوب بود وقتی از ماشین در اومدیم باهم سلام دادیم

رفتیم بالا همه دست همو گرفتیم هوای بالا خیلی گرم بود همه تشنه بودیم منم خنگ هم قرار بود آب ببرم بچه ها گفتند ستاره آب بده منم برگشتم زدم تو سر

خودم همه با صدای بلند گفتن : ستاره

همه عصبانی بودن منم رفتم سمت ماشین یه هو یه سگ پرید جلوم منم از ترس یه نفس تا پیش بچه ها دویدم

یگه داشتم میمردم از ترس

پسرا شام رو آماده کردن

شام رو خوردیم راه افتادیم 2 ساعت گذشت تا رسیدیم خونه هامون

رفتم خونه وحید و رضا رو کاناپه بودن داشتن فیلم میدیدن

ساعت 7 پاشدم رفتم سر کمد و آماده شدمــــ رفتم با ماشین بیرون
________________________________________________________________________________​________________________________
بیرون گشتم و ساعت9 اومدم خونه واقعا خسته بودم

رو تخت دراز کشیدم لپ تاپ رو روشن کردم یه آهنگ گذاشتم

خوابم برده بود

ساعت 9 صبح پاشدم داداش رضام اومد پیشم آخه کلاغ خبر چین من بود

رضا گفت : سلام آجی

گفتم : سلام

گفت امشب میخوایم بریم خونه ی آقای عباسی { دوست بابام }

من از تعجب دهنم باز بود آخه همون دختره که اون شب تو رستوران با وحید بود همون دختر آقای عباسی بود اسم ختره پریا س

زدم زیر خنده آخه وحید با اون بینی کبود کجا میخواست بیاد؟

صدای در شنیدم گفتم کیه؟ وحید بود

گفت : سلام ستاره اون کرم سفید کننده رو بده به من

گفتم : چرا؟

گفت : به خاطر گند تو

گفتم : اوناها رو میزه بردار

گفت : ممنونم مرسی
________________________________________________________________________________​________________________________
نه سلام میدی نه چیزی
ولی باز تو فکرمی
HeartHeart
پاسخ
 سپاس شده توسط Thyme ، نازنین* ، "تنها"


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان ستاره - گل رز آبی...!!! - 14-01-2014، 15:25
RE: رمان ستاره - samira 409 - 16-01-2014، 8:49
RE: رمان ستاره - m love f - 23-01-2014، 13:26
RE: رمان ستاره - Thyme - 06-02-2014، 19:59
RE: رمان ستاره - .علیرضا - 11-03-2014، 16:14
RE: رمان ستاره - آوا 2014 - 18-10-2014، 16:04

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 4 مهمان