نظرسنجی: ؟
خوب بود
بد بود
[نمایش نتایج]
زمان بسته شدن نظرسنجی: 04-08-4472
 
امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امتیازات: 3.67
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان ستاره

#2
اینم بقیه

رفتم تو خونه لباس هامو عوض کردم رفتم تو اتاق وحید و رضا داداش کوچیکم گفتم: اسم این عروس خانم ما چی هست حالا؟

وحید گفت : ستاره برو بیرون حالت رو ندارم

گفتم : مامان بابا هم اسم عروس خانم رو میخوان بدونن

گفت : چی میگی روانی؟

گفتم : اولا من روانی نیستم دومن عکس عروس خانم رو هم دارم

گفت : یعنی تو تو رستورانی که من بودم بودی ؟

گفتم : پ نه پ پس کی میدونه تو عاشق شدی؟

گفت : دختر واقعا روانی هستی

گفتم : اینم از عکس عروس خانم دهنش از تعجب باز مونده بود

گفتم : من رفتم تو اتاقم

دوید طرف در منم از ترس در محکم کوبیدم جوری که بینی ش شکست با صورت رفت تو در

از خنده داشتم غش میکردم آخه موقعی که در رو محکم بستم گفت: ستاره میکشمت

رفتم تو اتاق در رو بستم رو تخت دراز کشیم 4 ساعت خوابیدم { اون موقع که خوابیدم ساعت 11 بود

نزدیک های ساعت 2 شب پاشدم رفتم جلو یخچال

یه چی برداشتم خورم

خوردم و رفتم خوابیدم
________________________________________________________________________________​_____________________________________________________
صبح ساعت 7 پاشدم از ترسم که وحید منو نبینه آروم رفتم تو آشپز خونه

صبحونه رو خوردم صبحونه رضا رو هم بردم تو اتاق وحید خواب بود اما رضا بیدار بود با علامت بهش نشون دادم که حرف نزنه

بینی وحید کبود شده بود داشتم از خنده میمردم

ولی خودم رو کنترل کردم که نخندم

رضا رو بوس کردم و رفتم آماده شدم قرار داشتیم با النا بریم کوه هوا زیاد سر نبود

قرار بود 6 نفری بریم . من ، النا، کامران، کامیار ، مانی و سمیرا

دختر ها با دختر ها ، پسرها با پسرها

سریع زدم بیرون وحید جلوی پنجره داشت چای می خورد تا منو دید چایی رو ریخت تو حیاط که بریزه رو من ولی نشد

________________________________________________________________________________​_____________________________________________________

ادامه اش رو میزارم
نه سلام میدی نه چیزی
ولی باز تو فکرمی
HeartHeart
پاسخ
 سپاس شده توسط jinora ، Mιѕѕ UηυѕυαL ، Thyme ، نازنین* ، "تنها"


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان ستاره - گل رز آبی...!!! - 14-01-2014، 14:54
RE: رمان ستاره - samira 409 - 16-01-2014، 8:49
RE: رمان ستاره - m love f - 23-01-2014، 13:26
RE: رمان ستاره - Thyme - 06-02-2014، 19:59
RE: رمان ستاره - .علیرضا - 11-03-2014، 16:14
RE: رمان ستاره - آوا 2014 - 18-10-2014، 16:04

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان