امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان ورود عشق ممنوع

#25
قسمت11

چنان غرق مهموني و رقصند ها ي اون وسط بودم كه اصلا متوجه نبودم دارم درباره چي با شهاب حرف مي زنم ..........از سكوت شهاب استفاده كردم و ادامه دادم
-مي دوني از این اهنگاي شش و هشتي اصلا خوشم نمياد ..... بعضياش قشنگن ولي هيچ وقت محتواشو درك نمي كردم
ببين مثل اينكه الان گذاشتن و مژي و فريده دارن با تمام وجود خودشون با اهنگ هما هنگ مي كنن
خوب گوش كن
اهان اهان بين داره اولش داره چند اسم مزخرفو مي گه كه نمي دونم كيا هستن
Ashkin0098 &alishmas ft keyan
تازه بعد از 20 بار شنيدن اين اهنگ به اين نتيجه رسيدم كه 0098 پيش شماره ايرانه
اولشو گوش كن ...
دون .. دون دووو نبال دختر دم در با كسي نپر
يا اينجا... پر پر مي شه دل من وقتي تو نيستي دلبر ...مگه دل ادم پر پر ميشه..... خدايي نكرده كه مرغ نيستيم
يا ديدمت كركو پرم ريخت تو بنز دون اناري ... سوار ماشين شدن.... اونم بنز ...كه ادمو بايد ببره تو ابرا ....نه اينكه باعث ريخن كر كو پرش بشه
اخه ماشين مال تو نيست ... ماشين محمد قناري ايست
حالا معلوم نيست محمد قناري ديگه كدوم خريه ولي هر كي هست خوشبحالش كه بنز اونم دون اناري داره مگه نه

يا اينجاش ....مي خوام برسونمت ... سونمت ... سونمت
خوب برسون ...پولتو بگير... چرا هي مي گي برسونمت ....بي سواد اخرشم همش مي گه سونمت بلد نيست كامل كلمه رو بگه
مصيبت بيشتر اينجاست
لامپ بتركونمت
نمي دونم اين وحشي بازيا يعني چي.... لامپ تركوندن اخه چه معني مي ده
واي بدترش اينجاست ..كسي كه این شعرو مي خونه خيلي بايد بي شعور باشه
كه اينجاي شعر مي گه ماچ ابدار كنمتو
تازه پرو تر از اينه كه مي گه .......هيچي نگيو بشيني ساكت ... اخه شما بگو مگه الكيه هر كي هر غلطي خواست بكنه بعد طرف صداشم در نياد
مي خوام بمونم پيشت ... تو غلط مي كني مي خواي بموني پيشم
اخرشم مي گه هيچكي كيوان نميشه
اره معلومه هيچكي كيوان نمي شه ....هم ماچ ابدار بكنتتو هم بمونه پيشت هر نفهمي هم باشه مي گه هيچكي كيوان نمي شه
خلاصه اينكه من هنوز این شعرو خوب درك نكردم همانطور كه دست به سينه بودم به طرف شهاب برگشتم
-نظر شما چيه؟
دهنش باز بود و منو نگاه مي كرد
-چيزي شده حالت خوبه ؟
شهاب- دباغ
-جانم
شهاب- اون لامپ نيست
-پس چيه
شهاب- لاو
-لاو؟
با درموندگي سرشو تكون داد
-خوب لاو باشه يا لامپ در هر دو صورت دارن تركيده مي شن و این اصلا خوب نيست .
شهاب- بيبن دباغ جان من مي رم ميام فقط تو بهتره اصلا از جات تكون نخوري
-باشه مشكلي نيست تو برو......... و اگه ديدي به كمك من احتياج داري حتما صدام كن
شهاب- باشه فقط تو جايي نري
حتما تو برو ....موفق باشي
با لبخند دوباره به وسط سالن خيره شدم......... انچنان سرگرم تحليل اهنگ بودم كه حتي متوجه نشده بودم كه شهاب برام ميوه اورده ....خوشه انگور ي رو برداشتم و دونه دونه شروع كردم به خوردن

شما خيلي خانوم شوخ طبعي هستي.... حبه انگور پرت شد تو گلوم و به سرفه افتادم
داشتم خفه مي شدم كه دوتا ضربه زد پشتم و دونه انگور زرتي رفت پايين
ببخشيد نمي خواستم بترسونمت
سرمو اوردم بالا اقاي محمودي بود........ رئيس شركت
تو اون لحظه خفه خون گرفته بودم
باورم نمي شد رئيس شركت كنارم وايستاده باشه
محمودي - شما از كارمنداي شركت هستي؟
همونطور كه به چشاش خيره بودم سرمو اوردم پايين.... بله
محمودي - كدوم قسمت كار مي كني؟
- بايگاني
محمودي - اون اقا دوستتون بود
خواستم بگم نه
محمودي - چه دوست بي معرفتي... نبايد خانوم به این با شخصيتي و بذلگويي رو تنها بذاره
- نه الان مياد
محمودي - من دقت كردم شما تنها كسي هستي كه از اول مهموني اينجا نشتي و اصلا تكون نمي خوري و دوستت هي ميره و مياد اينطوري كه به ادم خوش نمي گذره

-گفتم كه الان مياد
محمودي - دوستتونم تو شركت كار مي كنه
-بله اونم تو قسمت بايگاني
محمودي – بگذريم.....احتمالا دوستتون هم داره يه جاي ديگه خوش مي گذرونه ..... دستوشو به طرف من دراز كرد... افتخار يه رقص خوبو به من مي ديد.
نمي دونستم چيكار كنم
چشمم خورد به مژي و فريده كه با تعجب به من نگاه مي كردن..... هنوز دستش دراز بود .....حتي يه لحظه به این فكر نكردم چرا رئيس امده سراغ من..... تو اون موقعيت فقط مغزم بهم ميگفت تو هم مي توني مژي و فريده رو بيشتر بسوزوني
وقتي ببينن با رئيس مي رقصي ای حالشون مي گيره كه نگو
حتي شهابو هم براي يه لحظه فراموش كردم
و دستمو گذاشتم تو دست محمودي و به طرف وسط سالن رفتيم
بيشتر نگاها به سمت ما جلب شد
احساس غرور مي كردم از اينكه من مورد توجه رئيس شركت هستم و خودش بهم پيشنهاد رقص داده
از گرما داخل سالن گونه هام كمي قرمز شده بود و با ارايش كه داشتم صورتم قشنگتر شده بود
دست راستش گذاشت پشت كمرم كه باعث شد كمي بلرزم فكر كنم فهميد كه دستشو به جاي اينكه اروم بگير پشت كمرم محكمتر گذاشت و و با دست ديگش دست راستمو گرفت و با اهنگ ملايمي كه گذاشته بودن شروع كرد به رقصيدن . .... این اولين باري بود كه داشتم با يه مرد مي رقصيدم
انقدر هول كرده بودم كه نمي تونستم تو چشاش نگاه كنم
موقعه چرخيدن چشمم اقتاد به شهاب كه با يه علامت سوال بزرگ بالاي سرش داشت منو نگاه ميكرد
رنگش پريده بود
با حركت سر بهم فهموند تو اون وسط چه غلطي مي كني
من كه نمي تونستم جوابشو بدم با خودم گفتم خوب دارم مي رقصم ديگه
محمودي - اسمت چيه؟
با این سوال چشم از شهاب گرفتم
- بله
محمودي - گفتم اسمت چيه ؟
ژاله
ژاله....ژاله چه چشاي قشنگي داري؟
با تعريفش سرمو انداختم پايين
محمودي - چند سالته ؟
سرمو كه اوردم بالا به چشماش نگاه كردم كه حسابي قرمز شده بودن انگار دوتا كاسه خون بودن
با لرزش تو صدام 22
هنوز داشتيم مي رقصيديم كه خدمتكاري از كنارمون رد شد
محمودي - هي وايستا
خدمتكار سيني رو جلو گرفت و محمودي حين رقص يكي از جاما رو برداشت
محمودي - تو هم بردار ژاله جون
- نه من نمي خورم
محمودي - ضد حال نزن ديگه بردا
با ترس برداشتم دوباره به شهاب نگاه كردم كه با سر از این كار منعم مي كرد
محمودي - بردار
و من برداشتم همونطور كه جلو و عقب مي رفتم
محمودي - مي خورم به سلامتي ژاله عزيز
و لاجرم تمام جامو سر كشيد
محمودي - تو نمي خواي به سلامتي من بخوري
-من اخه
محمودي - بخور ديگه وگرنه حسابي بهم بر مي خوره
بازم به شهاب نگاه كردم
بيچاره ديگه پاك يادش رفته بود براي چي امديم اونجا رنگ صورتش شده بود مثل گچ
از چشاي محمودي مي ترسيدم چندان حالت طبيعي نداشت جام تو دستم بود و من مونده بودم حالا چه خاكي بريزم تو سرم .
خواستم بچزونم كه بلايي بدتر از چزوندن امد سرم
جامو از دستم گرفت و خودش به لبم نزديك كرد.ديگه مطمئن بودم هيچ اراده ای براي كاراش نداره
محمودي - باز كن اون غنچه رو
و من كه هاج واج داشتم نگاش مي كردم با يه حركت تمام محتواي جامو خالي كرد تو دهنم

این چي بود كه به خوردم داد خيلي بد مزه و تلخ بود بر خلاف رنگش كه هوس انگيز بود طعم افتضاحي داشت .
چشات ديونم مي كنه كوچولو...... چرا من زودتر از اينا نديده بودمت
ديگه داشتم حسابي قبض روح مي شدم .
سرم كم كم داشت به دوران مي فتاد . چشام خوب نمي ديد چند بار سرمو تكون دادم ولي هنوز حالم همونطوري بود
ديگه شهابو نمي ديدم .

حالا خوب بود فقط همون يه جامو به خوردم داده بود و بيشترش از گوشه لبم ريخته بود بيرون
صداها برام گنگ بود ادما رو نمي تونستم خوب تشخيص بدم
وقتي به خودم امدم كه به محمودي تكيه دادم و داريم از پله ها بالا مي ريم .
وارد طبقه دوم شديم فكر كنم حدود 4- 5 تايي اتاق بود به طرف راهرو رفت وسط راهرو در يكي از اتاقارو باز كرد و باهم وارد اتاق شديم
هنوز سرم گيج مي رفت
- براي چي امديم اينجا
در حالي كه در و قفل مي كرد
محمودي - پايين خيلي شلوغ بود خانومي اينجا بهتره
-پس چرا درو قفل مي كني
محمودي - براي اينكه كسي مزاحمون نشه خوشگله
دستم رو سرم بود فكر مي كردم هر ان بخورم زمين.... دستمو گرفت و به طرف يه تخت دونفره برد.
و منو روش نشوند
كمي حالت تهوع داشتم بهش نگاه كردم كه داشت كتشو در ميورد ...خودشم حسابي تلو تلو مي خورد...
من كه يكي كوفت كرده بودم حالم این بود واي به حال اون كه از اول مهموني داشت فرت و فرت كوفت مي كرد .
كتشو پرت كرد يه گوشه و امد به سمتم ......و.....اروم كنارم نشست و با دستش چونمو گرفت و صورتمو به طرف خودش چرخودن و اروم لباي بد بوشو به لبام نزديك كرد .
گيج و خمار بودم و از اينكه لباش رو لبام بود يه جورايي لذت مي بردم .
تو همون حالت اروم دستشو گذاشت رو شونمو و منو واداركرد كه رو تخت دراز بكشم و خودشم با هام دراز كشيد .
با اينكه سرم درد مي كرد متوجه يه چيز غير طبيعي شدم .... انگار مخم داشت دوباره كار مي كرد........ من اينجا چيكار مي كردم چرا اينجام.... چشم باز كردم كه ديدم تو بغل محموديم و اونم در حالي كه چشاشو بسته و لباش رو لبامه ...........با يه حركت پسش زدم
ولي يادم رفته بود كه كسي كه مسته چيزي حاليش نيست چه برسه به اون كه هيكلش 2 برابر من بود خواستم از روي تخت بيام پايين كه خودشو روم انداخت
محمودي - كجا شيطون با هزار ترفند كشونمدمت این بالا حالا مي خواي راحت در بري
شروع كرده بودم به دست و پا زدن ولي انگار اون داشت پشه مي پروند و دست و پا زدن من به چشمش نمي يومد
بايد كاري مي كردم تا وضع خرابتر از این نمي شد .
ژاله تاكار دستت نداده زود باشو اون مخ اكبندتو كار بنداز .
خرس گنده چقدر سنگينم هست دارم له ميشم ......واي مامان
محمودي - هرچي زور بزني بي فايده است ساكت باشو بذار دوتايمون لذت ببريم
يه لحظه ياد صحنه اي از يه فيلم افتادم كه زنه براي اينكه از دست نگهباني كه براش گذاشته بودن فرار كنه شروع مي كنه و با زبون چرم و نرم باهاش حرف مي زنه و به حساب طرفو خر مي كنه ..... ولي بعد از اون يادم نمياد اون زن چيكار مي كنه .... خوب ژاله تو هم همون كارو كن بعدش خودت يه فكري براي بقيه اش مي كني
-عزيزم باشه منم مي خوام باهام لذت ببريم ولي اينطو ري كه من له ميشم و فقط تو لذت مي ري
هنوز حسابي منگ بودو به سكسكه افتاده بود
-قربون برم از روم بلند شد تا بگم
محمودي - زرنگي خوشگله مي خواي فرار كني
- نه عزيزم كليد كه پيشه توه........ من چطور مي تونم فرار كنم... بعدشم دلم مياد تو رو ول كنم...... تازه تو رو پيدا كردم
محمودي - راست مي گي
-اره راست مي گم حالا پا ميشي؟
محمودي - يادت باشه قول دادي
- اره عزيزم يادمه
اروم از روم تكون خورد و خودشو كشيد كنار
نفسم بالا امد خواستم سريع در برم كه جلدي دستمو چسبيد
محمودي - ديدي داشتي فرار مي كردي
-نه فدات شم كدوم فرار......... خواستم پرده رو بندازم كه به بيرون ديد نداشته باشه
محمودي - اه پس زود باش اهو خوشگله
-باشه عزيزم اروم باش
در قفل بود.......... طبقه دوم هم بودم........ با يه غول بيابوني هم در افتاده بودم
چشامو بستم و تمركز كردم
براي يه بارم شده تو زندگي درست فكر كن...... بذار شهاب بفهمه تو خنگ نيستي
يادم امد كه كليدو انداخته تو جيبش ولي كتش انور نزديك در بود.... اگه مي رفتم مي فهميد و ديگه بهم اعتماد نمي كرد و ممكن بود ديگه بهم فرصت كاري رو نده
محمودي - چي شد چرا نمياي قربون اون لباي نازت بيا ديگه
- باشه عزيزم الان ميام
اروم بالاي سرش رفتم
-اول مي خواي يه بازي كنيم و بعد خوش بگذرونيم
محمودي - نه حوصله بازي ندارم
-بازيش خيلي خوبه...... كافيه تو چشاتو ببندي و با لبخند بگي سيب
محمودي - بعدش چي ميشه
-بعدش يه سيب خوشگل مياد رو لبات
محمودي - ای جان چه بازيه با حالي باشه فقط طولش نديا
محمودي چشاشو بست و با يه لبخند حال بهم زن گفت سيب
چشم چرخوندم چشمم افتاد به اباژور كنار تخت
محمودي - كو این سيب ژاله جونم
-عزيزم از ته دل بگو سيب
محمودي - باشه شيطونم سيــــــــــــــب
توي يه چشم بهم زدن اباژورو برداشتم محكم كوبيدم رو سرش

انگار زمان متوقف شده و نمي تونم نفس بكشم به دستم نگاه كردم كه اباژور تو دستم بود و از سر محمودي خون مي يومد
شروع كردم به نفس زدن
من .... من كشتمش من كشتمش ......چرا به حرف شهاب گوش نكردم و از جام تكون خوردم
شهاب كجايي .............من ادم كشتم
اباژورو ول كردم و به طرف در دويدم ولي در قفل بود به كت افتاده رو زمين نگاه كردم برشداشتم و گشتمش .......كيلدو پيدا كردم
دستام مي لرزيد ...... اشك بود كه از چشام مي باريد درو اروم باز كردم از اتاق زدم بيرون
كسي تو راهرو نبود به پله ها نزديك شدم از اون بالا توي سالونو نگاه كردم خبري از شهاب نبود همه داشتن خوش مي گذروندن و كسي از غيبت محمودي خبر دار نشده بود
خوب مي رم پايين و بدون جلب توجه وسايلمو بر مي دارم و فرار مي كنم ولي من يه ادم كشتم............. واي سرم داره مي تركه حالم بده پامو رو اولين پله گذاشتم كه يادم امد تو اون اتاق چشمم به يه لپ تاپ خورده بود
شايد سوئيچ اونجا باشه
محمودي مرده من مي ترسم برم تو اون اتاق .... بين رفتن و موندن مونده بودم كه يادم امد من و شهاب براي اون سوئيچ امده بوديم نه براي چيز ديگه اي ........
با گريه سريع خودمو به اتاق رسوندم و شروع به گشتن كردن سريع لپ تاپو روشن كردم ........ دوباره تمام جيباي كتشو گشتم ولي خبري نبود ......تمام كشوها رو گشتم اونجا هم نبود .....پشت قاب ....... رو ميز ....كمد...... زير تخت همه جا رو گشتم پس كجاست
به هيكل محمودي نگاه كردم جرات نزديك شدن بهشو نداشتم
شايد تو جيب شلوارش باشه
اون مرده من مي ترسم ............برو برو به خاطر شهاب برو
اروم به جسم بي جون محمودي نزديك شدم چند بار با نوك انگشت بهش دست زدم ولي تكون نخور
جرات پيدا كردم و جيب پيرهنشو گشتم اونجا كه هيچي....... دست كردم تو جيب شلوار ..دستم خورد به يه چيزي بايد خودش باشه . وقتي دستمو بيرون كشيدم و مشتمو باز كردم يه فلش ديدم
تمام ارايشم بهم ريخته بود . فلشو به لپ تاپ زدم دقيقا همون چيزي بود كه دنبالش بوديم .... برگشتم به محمودي نگاه كردم بي جون رو تخت افتاده بود
- تقصير خودت بود........ نبايد اينكارو مي كردي...... تقصير خودت بود
بازم گريه ام گرفته بود فلشو تو دستم دوباره مشت كردم وسط اتاق وايستاده بودم
مستاصل بودم دستامو گذاشتم رو صورتم و همون وسط رو زانوهام نشستم و شروع كردم به گريه كردن
حسابي كم اورده بودم . چرا این اتفاقا افتاد.... قرار نبود اينطوري بشه
اشكامو با دامن لباسم پاك كردم بينيمو كشيدم بالا و بلند شدم و برگشتم كه از اتاق بزنم بيرون خوردم به يه نفر
نفسم بند امد نزديك بود غش كنم........ اما تو اوج نا باوري شهاب بود . كه جلوم وايستاده بود.
چشمش افتاد به محمودي و دوباره به من نگاه كرد
شهاب ................شهاب.......... من اونو كشتمش..... اون ديگه نفس نمي كشه اون مرده....... من ادم كشتم ........تقصير خودش بود ....... باور كن من ادم كش نيستم......... من فقط ... فقط از خودم دفاع كردم
گريه ام به هق هق تبديل شده بود اروم به طرفم امد و منو كشيد تو بغلش شهاب- هي اروم باش اروم
- شهاب من كشتمش ........ كشتمش
شهاب- اروم باش بذار ببينم چي شده
سرم رو سينه اش بود و گريه مي كردم
شهاب- ژاله اروم باش ...الان همه رو با گريه هات مي ريزي تو اتاق
منو اروم از خودش جدا كرد و به طرف محمودي رفت... انگشتشو گذاشت رو گردن محمودي دوباره مچ دستش گرفت و اخرم سرشو گذاشت رو سينه محمودي
به جاي ضربه ای كه رو سر محمودي كاشته بودم نگاه كرد . نفسشو راحت داد بيرون خداروشكر هنوز زنده است
- زنده است زنده است زنده است
شهاب- اروم چه خبرته ساكت باش
با دوتا دستم دهنمو گرفتم
-يعني زنده است اره زنده است
خداروشكر جاي حساسس نكوبيدي ولي بايد يه جور خبر بديم كه بيان ببرنش همين طوري خون بره خطرناكه
-خوب بريم زود باش
تو كه با این سر و وضع كه نمي توني بري پايين جلب توجه مي كني
بايد از همينجا از پنجره بريم پايين ... بعدشم يه جوري خبرشون مي كنيم
ديدم شهاب داره ملافه ها رو پاره مي كنه و بهم گره مي زنه سر ملافه ها رو به پايه تخت بست و بقيه رو از پنجره ريخت بيرون
شهاب- من اول مي رم تا مطمئن بشم محكمه بعد تو بيا
رفت بالاي پنجره خواست بره پايين
-شهاب
شهاب- چيه؟
فلشو به طرفش گرفت...پيداش كردم
شهاب- سوئيچه
-اره
شهاب- بده ببينم
-به لپ تاپپ وصل كردم اطلاعاتت همش اينجاست
شهاب- كدوم لپ تاپ
-اوناهش رو ميزه
از پنجره امد پايين و به سمت لپ تاپ رفت
-مي گم امتحانش كردم مطمئن باش
شهاب- خيلي خوب بايد لپ تاپم ببريم ......این بايد كيفش همين اطراف باشه
كمد بغل ميزو باز كرد و گشت
شهاب- پيداش كردم
سريع لپ تاپو گذاشت تو كيفو بندشو باز كرد و انداخت رو دوشش
شهاب- خيل خوب زود باش بريم ...اول شهاب رفت خيلي زود خودشو رسوند پايين
سرم درد مي كرد هنوز گيج بودم از پنجره بيرونو كه نگاه كردم چشام دوباره شروع كردن به چرخيدن حالت تهوعم بيشتر شده بود
شهاب- ژاله بيا زود باش
-شهاب نمي تونم سرم داره گيج مي ره
شهاب- ملافه رو محكم بگير و چشاتو ببيند و بيا پايين من هواتو دارم
-نمي تونم شهاب
شهاب- مي توني چشاتو ببند و بيا
رفتم رو پنجره و ملافه رو محكم گرفتم چشامو بستم موقعه امد به پايين كمي چشامو باز كرده بودم كه ببينم پامو كجا مي زارم....... دستام درد گرفته بود چيزي نمونده بود كه به شهاب برسم و لي ديگه قدرتمو از دست دادم و ملافه از دستم رها شد و قبل از اينكه با مخ بخورم زمين تو بغل شهاب فرود امدم
حالم خوب نبود....... حتي نمي تونستم جوم بخورم .خود شهابم فهميده بود
و بدون اينكه چيزي بگه همونطور كه تو بغلش بودم ساختمونو دور زد . و سعي كرد از در پشتي بيرون بريم. نمي دونم كجا بوديم كه منو رو زمين گذاشت و تلفنشو در اوردم
چيزاي نامفهومي مي شنيدم چشام نيمه باز بود بعد از اينكه تلفنش تموم شد
شهاب- وقتي حرف گوش نمي كني... حقته.... يه بار گفتم لب به این زهرماري نزنيا.... تو هم كه حرف گوش كن.... اولين كاري هم كه كردي خودن همين زهرماري بود.
قدرت جواب دادن نداشتم از گريه زياد چشام مي سوخت و سرم به شدت درد مي كرد
دوباره بغلم كرد خداروشكر لاغر بودم و راحت مي تونست منو مثل هندونه اينورو انور بره
نمي دونم منو و خودشو چطور از خونه اورد بيرون گيج تر از اوني بودم كه موقعيتمو تشخيص بدم
تا اينكه صداي دزدگير ماشينشو شنيدم و صداي باز كردن درو
حالا كه جام ثابت شده بود چشام نيمه باز شده بود شهاب بالا ي سرم بودو روم خم شده بود و داشت منو جابه جا مي كرد ...مي ديدمش ولي اون فكر مي كرد من هنوز منگ و بي هوشم
احساس كردم گرماي بدنش داره بهم نزديك و نزديكتر مي شه بوي ادكلنش به خاطر نزديكي بيش از حدش بد جوري تو بينيم رفته بود
ژاله...ژاله........ چند باري صدام كرد ولي من با اينكه صداشو مي نشيدم نمي تونستم جوابشو بدم
وقتي از من جوابي نشنيد روم خمتر و خمتر شد و در بعد يه لحظه داغي لباش بود كه رو لبام احساس مي كردم از اون زهرماري بدنم داغ بود و با این كار شهاب داغتر شدم .
تو همون منگي كه داشتم لذت مي بردم
ناخوداگاه صداش كردم شهاب
كه از ترس زود از جاش پريد
ژاله بيداري؟
گرممه شهاب ........گرممه .....لبام مي سوزه
شهاب- چيزي نيست الان مي ريم خونه
سريع پشت فرمون نشت برگشت عقب و به من خيره شد
شهاب- ژاله بيداري؟
- نمي دونم....... يعني خوابم.... احساس مي كنم يكي لباشو گذاشت رو لبام
يه لحظه ساكت شد.... اشتباه مي كني
-ولي خيلي واقعي بود
شهاب- وقتي مي گم از اون زهرماريا نخور براي همينه .....مستي ديگه ....حاليت نيست.... داغ كردي
-راست مي گي ....
شهاب- اره
-با صداي خماري گفتم اگه مستي اينه كه فوق العادست
شهاب- بگير بخواب تا برسيم خونه
با حركت ماشين كم كم چشام سنگين شد و ديگه چيزي حاليم نشد
چشم باز كردم سرم هنوز درد مي كرد نمي دونستم كجام اروم بلند شدم اينجا كجا بود ......این اتاق كيه؟....... هنوز لباسام تنم بود احساس كوفتگي مي كردم
افتاب تا وسط اتاق امده بود چشمم به ساعت روي ديوار خورد ساعت 11 بود
هرچي فكر كردم چيزي يادم نيومد
به طرف در رفتم و اروم درو باز كردم و قتي درو باز كردم با ديدن هال تازه فهميدم خونه شهاب و پدرش هستم
پس خودش كجا بود........ دوباره به اتاق برگشتم تمام وسايلم گوشه اتاق بود سريع لباسم عوض كردم ...... مانتو مشكي و شلوار جينمو پوشيدم و يه شال ابي سرم كردم .......خونه تو سكوت مطلق بود به طرف اتاق پدرش رفتم در اتاقو باز كردم پدرش رو صندليش نشسته بود و در حال خوندن كتابي بود.

انقدر غرق خوندن بود كه متوجه من نشد.......... دوباره همونطوري كه اروم درو باز كرده بودم بستم كيفمو برداشتم و يواش از خونه زدم بيرون....
يعني ديشب كسي سراغ محمودي رفته الان زنده است از كجا بايد بفهم .....پس شهاب كجاست
اگه مرده باشه من كه بدبختم
تنها جايي كه مي تونستم برم شركت بود و از اون طريق بفهم حال محموديه چطوره ؟
چون معمولا كيهاني دربون شركت هست و از همه چيز خبر داره
يه عالمه سوال تو ذهنم بود
ديشب چه اتفاقي افتاد............... شهاب سر و كلش از كجا پيدا شد......... محمودي زنده است...........چرا من خونه شهابم ..........پس خودش كجاست
جمعه بود پرنده پر نمي زد به زور ماشين پيدا كردمو و خودمو به شركت رسوندم
با قدمهاي اروم وبه طرف در وردي رفتم خيلي بيش از حد سوتو كور بود
به اتاق نگهباني نزديك شدم
اقاي كيهاني رو صدا كردم ولي جوابي نشنيدم چند ضربه ای به پنجره اتاق زدم ولي بازم صدايي نبود .
اينم نيست انگار همه ي ادما امروز گمو گور شدن
اتاق نگهباني رو رد كردم به طرف قسمت مديريت رفتم من بايد مي فهميدم اون زنده است يا نه ؟
این كه من يه ادم كشته باشم داشت ديونم مي كرد . شهاب هم نيست تا بدونم ديشب چه اتفاقي افتاد.
خالي بودن محوطه شركت بيشتر ادمو مي ترسوند صداي باد كه لابه لاي درختا مي پيچيد به جونم وحشت مي نداخت
دستمو گذاشتم رو دستگيره در و درو باز كردم
كه يهو صداي زنگ تلفن از روي ميز منشي بلند شد و من دو متر پريدم رو هوا و سريع خودمو پشت در پنهون كردم قلبم امد تو دهنم...... ولي انگار كسي قصد برداشتن تلفنو نداشت
احتمالا كسي هم نيست كه بخواد جواب بده ........اروم به ميز منشي نزديك شدم هنوز تلفن زنگ مي زد .
خواستم گوشي رو بردارم ولي صدايي كه از اتاق رئيس ميومد مانع از برداشتن گوشي تلفن شد......... رنگم به وضوح پريده بود . به طرف در رفتم
صداي قدماي كسي ميومد انگار داشت راه مي رفت گاهي هم صداي برگه هايي كه دارن رو زمين ريخته ميشن مي يومد
خواستم برگردم اما بايد بدونم محمودي زنده است يا نه؟
اروم و بدون صدا درو باز كردم چشمم به زمين خورد ... كف اتاق پر بود از برگهاي كه از زونكنا و لايه پروند ها جدا شده بود ن
هنوز صداي پخش شدن برگها مي يومد....... قدم تو اتاق گذاشتم ولي كسي رو نديدم
كمي جلو تر رفتم احساس كردم كسي پشت ميز بزرگ محموديه .....به طرف ميز رفتم صداي تپش قلبمو مي شنيدم اب دهنم خشك شده بود به ميز رسيدم كمي روي نوك پاهام وايستادم تا انور ميزو ببينم كه در يه لحظه

خوب كه يه سيب خوشگل مياد رو لبام اره؟
صداي محمودي بود در حالي كه دستشو انداخته بود دور گردنم
داشتم مي ميردم
-من من .... مگه نيومد رو لبات
محمودي - خفه شو زود باش... بگو...... زود بگو....... فلشو چيكار كردي ؟
-فلش........ كدوم فلش ؟
محمودي - هموني كه از تو جيبم برداشتي
داشت نفسم بند ميومد چشاش مثل گرگا شده بود احساس كردم تا دو دقيقه ديگه مي رم پيش بابام كه از این به بعد با هم تو قبر از كاراي مامانم بلرزيم
- باور كن مي خواستم سيب بذارم رو لبات ولي تو خوابيدي
محمودي - اره جون عمه ات منم خوابيدم و تو هم محض تفريح كوبيدي رو سرم ..............من خرو باش فكر مي كردم يه دختر ساده گير اوردم كه خوشيه شبمو كامل كنم
محمودي - نگو توي عفرينه قيافت ساده است وگرنه از منم گرگتري
-دارم خفه مي شم تو روخدا ولم كن
محمودي - تا نگي فلش كجاست گلوتو فشار مي دم .......كه جونت از چشات بزنه بيرون
ای خدا منو باش نگران جون كي بودم حالا طرف مي خواد جون منو بگيره
داشتم كم كم غزل خداحافظي رو مي خوندم
كه در اتاق به شدت كوبيده شد و باز شد.
شهاب - بي حركت دستاتو ببر بالا
محمودي - اوه اوه ببين كي اينجاست
محمودي همونطور كه گلومو فشار مي داد سرشو به طرف من خم كرد
مي شناسيش دوستته همون ديشبيه ...مي گم چرا هي تو جات وول مي خوردي يه جا بند نمي شدي ..........پس نقشه از قبل طراحي شده بود
شهاب - اونو ولش كن تمام شركت تو محاصره نيروهاي ماست
محمودي - شما مدكي از من نداريد
شهاب - چرا اتفاقا چيزي كه الان دنبالشي پيش ماست و با همون مدرك امديم سراغت.... جناب خشايار راد... يا مدير شركت اقاي محمودي
محمودي منو بيشتر به خودش چسبوند و تفنگشو كه يه كلت كمري بود گذاشت رو شقيقه ام
شهاب- انو ولش كن
محمودي - كه راحت منو بگيريد .
رمان ورود عشق ممنوع
پاسخ
 سپاس شده توسط maria-masiha ، ღ ற£ђЯᏙVЄђ ღ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان ورود عشق ممنوع - Mไ∫∫ ∫MΘKξЯ - 16-11-2013، 17:58

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان