31-08-2013، 12:29
پسر در لحظه ی ورود به خانه : سلام
مادر در اشپزخانه : کدوم گوری بودی دیشب که الان اومدی؟
پسر در حالت قفل : خونه دوستام ... حالا مگه چیشده ؟ تازه ساعت 10 صبحه...
مادر در حال امدن به اتاق نشیمن : بدو زنگ بزن به دوستت ببینم دیشب چیکار میکردی؟
پسر در همون حالت : همش میگم هیچی نشده قبول نداری باشه حالا به هر کی دوسداری زنگ بزن
سوتی..............
مادر در حال اخم کردن : بیا اینجا میخوام به چندتا از دوستات زنگ بزنی
پسر : باشه
دوست اول : بله حاج خانوم دیشب اینجا بوده
دوست دوم: بله حاج خانوم دیشب اینجا بوده
دوست سوم: بله حاج خانوم دیشب اینجا بوده
دوست چهارم: بله حاج خانوم دیشب اینجا بوده
دوست پنجم: بله حاج خانوم دیشب اینجا بوده
دوست ششم: بله حاج خانوم دیشب اینجا بوده
پسر در حال جلوگیری از خنده
مادر در حال عصبانی شدن
دوست هفتم: بله حاج خانوم دیشب اینجا بوده
دوست هشتم:حاج خانوم خوابه بیدار شد میگم زنگ بزنه
دوست نهم:حاج خانوم خوابه بیدار شد میگم زنگ بزنه
دوست دهم:حاج خانوم خوابه بیدار شد میگم زنگ بزنه
پسر در حال خنده : مامان ببخشید دیشب خونه فلانی بودم
مادر در حال خشمگین شدن : پس اینا چی میگن؟
پسر در حال خندیدن : ببخشید ما اینیم دیگه اگه با هم هماهنگ نکنیم اینجوری جواب میدیم
--------
حالا هر کی خوشش اومده سپاس بده در ضمن این داستان الکی نیست چون برای خودم اتفاق افتاده
مادر در اشپزخانه : کدوم گوری بودی دیشب که الان اومدی؟
پسر در حالت قفل : خونه دوستام ... حالا مگه چیشده ؟ تازه ساعت 10 صبحه...
مادر در حال امدن به اتاق نشیمن : بدو زنگ بزن به دوستت ببینم دیشب چیکار میکردی؟
پسر در همون حالت : همش میگم هیچی نشده قبول نداری باشه حالا به هر کی دوسداری زنگ بزن
سوتی..............
مادر در حال اخم کردن : بیا اینجا میخوام به چندتا از دوستات زنگ بزنی
پسر : باشه
دوست اول : بله حاج خانوم دیشب اینجا بوده
دوست دوم: بله حاج خانوم دیشب اینجا بوده
دوست سوم: بله حاج خانوم دیشب اینجا بوده
دوست چهارم: بله حاج خانوم دیشب اینجا بوده
دوست پنجم: بله حاج خانوم دیشب اینجا بوده
دوست ششم: بله حاج خانوم دیشب اینجا بوده
پسر در حال جلوگیری از خنده
مادر در حال عصبانی شدن
دوست هفتم: بله حاج خانوم دیشب اینجا بوده
دوست هشتم:حاج خانوم خوابه بیدار شد میگم زنگ بزنه
دوست نهم:حاج خانوم خوابه بیدار شد میگم زنگ بزنه
دوست دهم:حاج خانوم خوابه بیدار شد میگم زنگ بزنه
پسر در حال خنده : مامان ببخشید دیشب خونه فلانی بودم
مادر در حال خشمگین شدن : پس اینا چی میگن؟
پسر در حال خندیدن : ببخشید ما اینیم دیگه اگه با هم هماهنگ نکنیم اینجوری جواب میدیم
--------
حالا هر کی خوشش اومده سپاس بده در ضمن این داستان الکی نیست چون برای خودم اتفاق افتاده