14-10-2014، 19:25
دلشوره دارم؛
بودنت عجیب شبیه نبودن شده،
عجیبتر اینکه نبودنت برای من،
برای خودت،
برای این خانه عادت شده
و دستهای پر از مهری که جایشان در خالی دستهای من بود،
حالا در جیب خیالهای من قایم شده.
دلشوره دارم؛
عاشقانههای ما مثل هذیان،
مثل همهمه در شب،
مثل تب،
مثل یک خواب بد تلخ شده.
عشق تو پیش چشمان من سیاه سیاه، مثل رنگ مرگ شده
و من مثل دیوانهها فقط دلشوره دارم.
(نیکی فیروزکوهی)
بودنت عجیب شبیه نبودن شده،
عجیبتر اینکه نبودنت برای من،
برای خودت،
برای این خانه عادت شده
و دستهای پر از مهری که جایشان در خالی دستهای من بود،
حالا در جیب خیالهای من قایم شده.
دلشوره دارم؛
عاشقانههای ما مثل هذیان،
مثل همهمه در شب،
مثل تب،
مثل یک خواب بد تلخ شده.
عشق تو پیش چشمان من سیاه سیاه، مثل رنگ مرگ شده
و من مثل دیوانهها فقط دلشوره دارم.
(نیکی فیروزکوهی)