14-10-2014، 19:27
آدمهای زیادی به دیدارت خواهند آمد،
دستت را میفشارند،
روی ماهت را میبوسند
و صمیمانهترین تبریکات قلبیشان را نثارت میکنند،
ولی...
هیچکدام مثل من گوشه مبل خانهات کز نمیکند،
هیچکدام برایت شعر نمینویسد،
هیچکدام شعر نمیخواند.
من زیرکانه دردم را پشت دود سیگارم پنهان میکنم
و با صدایی که بطور غمانگیزی میگیرد، برایت میخوانم
از غربتم در شهرهای دور،
از غربتت همین نزدیکیها،
از دور بودنت،
از این سالیان سال،
از این یک سال دیگر هم،
از این تولدها،
از این جشنهای بدون من،
از این جشنهای بدون تو،
از آروزهایی که برایت داشتم،
از آرزوهایی که برایت دارم،
از آرزوهایی که پشت دستم را داغ کردهام
و دیگر نخواهم داشت،
از وعدههای دروغ...
اینکه سال بعد میآیم
و هرگز نیامدنم،
اینکه سال بعد منتظرم میمانی
و منتظر نماندنت.
من روی ماهت را میبوسم،
صمیمانهترین تبریکات قلبیام را تقدیمت میکنم
و مصرانه وعده میدهم سال بعد، همین موقع میآیم،
تو میخندی
و میدانی نمیآیم.
(نیکی فیروزکوهی)
دستت را میفشارند،
روی ماهت را میبوسند
و صمیمانهترین تبریکات قلبیشان را نثارت میکنند،
ولی...
هیچکدام مثل من گوشه مبل خانهات کز نمیکند،
هیچکدام برایت شعر نمینویسد،
هیچکدام شعر نمیخواند.
من زیرکانه دردم را پشت دود سیگارم پنهان میکنم
و با صدایی که بطور غمانگیزی میگیرد، برایت میخوانم
از غربتم در شهرهای دور،
از غربتت همین نزدیکیها،
از دور بودنت،
از این سالیان سال،
از این یک سال دیگر هم،
از این تولدها،
از این جشنهای بدون من،
از این جشنهای بدون تو،
از آروزهایی که برایت داشتم،
از آرزوهایی که برایت دارم،
از آرزوهایی که پشت دستم را داغ کردهام
و دیگر نخواهم داشت،
از وعدههای دروغ...
اینکه سال بعد میآیم
و هرگز نیامدنم،
اینکه سال بعد منتظرم میمانی
و منتظر نماندنت.
من روی ماهت را میبوسم،
صمیمانهترین تبریکات قلبیام را تقدیمت میکنم
و مصرانه وعده میدهم سال بعد، همین موقع میآیم،
تو میخندی
و میدانی نمیآیم.
(نیکی فیروزکوهی)