امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دووور می شوم نیکی فیروز کوهی

#1
کاش می دانستم کدام گوشه این دنیای بزرگ نشسته ای
و این نوشته را می خوانی!
کاش می توانستم بگویم از کجای این درندشت برای تو و به هوای تو می نویسم!
شاید می شد،
اگر گمشده کوچه پسکوچه های غربت نبودم.
اگر یک دفتر، یک قلم و یک کوله پشتی همه دار و ندارم نبود.
اگر میل وحشیانه به گریز، به پرواز، به همه جا بودن و هیچ جا نبودن مرا رها می کرد.
شاید...
شاید...
شاید می شد...
اگر چنان با شب و تنهایی آمیخته نبودم.
از گوشه دنج دنیایت مرا می خوانی
و نمی دانی که هر لحظه از تو، از این واژه ها، از حضور ساکت و صبور خودم در کنار تو دور می شوم.
گاهی فکر می کنم چقدر عجیب است که آدمها در آن واحد می توانند از هم دور شوند و به هم نزدیک!
همه چیز بستگی به این دارد که چه کسی در ابتدا و انتهای راه منتظر باشد.
باید رفت، بی هیچ کسی در کنارم.
کاش نزدیکتر از اینها بودیم!
گرچه یک آغوش گرم، هرگز خداحافظی را آسانتر نکرده...
(نیکی فیروزکوهی)
..
پاسخ
 سپاس شده توسط ~ArTaBaNoOs~
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان