01-12-2020، 13:30
با سمت دخترا رفتم.
من-بچه ها بیاین بریم بوفه.دارم از گشنگی میمیرم.
قبول کردن.یه ساندویچ کالباس سرد خریدم .اونا هم کیک و شیر.
تند تند شروع کر م به خوردن.
ساعت ۵
دانشگاه بالاخره تموم شد.با دخترا رفتیم و سوار ماشین شدیم.
رسیدیم پشت چراغ قرمز.ماشین بغلیمو نگاه کردم.۵ تا پسر بودن.یکیشون شیشو کشید پایین.
-خوشگله کورس میذاری؟
دلم برای کورس گذاشتنام با داداشم تنگ شده بود.
من-اوکی
ماشین اونا پرشیا بود.ماشین من دویست و شیش بادمجونی.
یه ماشین اشنا اومد سمت راستم.
شبیه ماشین عرفان بود.
کمی دقت کردم دیدم خود عرفانه.پانیدا هم بغل دستش داشت با گوشیش ور میرفت.
عرفان منو دید.ماژیکی برداشت و رو شیشه ماشین نوشت:وای به حالت اگه کورس بذاری.
با خودم گفتم:فکر کرده من از این چیزا میترسم.
۱۰ ثانیه مونده بود به چراغ سبز.
۱۰،۹،۸،۷،۶......
پامو گذاشتم ر گاز.تا حد توانم تند روندم.دینا و میترا داشتن میمردن از ترس.
اینه رو دیدم.عرفانم داشت با تمام سرعتش به ما میرسوند خودشو.پسرا هم داشتن پا به پای ما میومدن.
پسرا داشتن مستقیم میرفتن.یه خیابون دیدم.بدون توجه به بقیهپیچیدم توش.
کگار خیابوگ نگه داشتم.
نفسمو فوت کردم.میترا و دینا خشکشون زده بود.به خودشون وومدن و برگشتن سمت من.با هم یه جیغ بنفش کشیدن که گوشمو گرفتم.
سیپاس بده
من-بچه ها بیاین بریم بوفه.دارم از گشنگی میمیرم.
قبول کردن.یه ساندویچ کالباس سرد خریدم .اونا هم کیک و شیر.
تند تند شروع کر م به خوردن.
ساعت ۵
دانشگاه بالاخره تموم شد.با دخترا رفتیم و سوار ماشین شدیم.
رسیدیم پشت چراغ قرمز.ماشین بغلیمو نگاه کردم.۵ تا پسر بودن.یکیشون شیشو کشید پایین.
-خوشگله کورس میذاری؟
دلم برای کورس گذاشتنام با داداشم تنگ شده بود.
من-اوکی
ماشین اونا پرشیا بود.ماشین من دویست و شیش بادمجونی.
یه ماشین اشنا اومد سمت راستم.
شبیه ماشین عرفان بود.
کمی دقت کردم دیدم خود عرفانه.پانیدا هم بغل دستش داشت با گوشیش ور میرفت.
عرفان منو دید.ماژیکی برداشت و رو شیشه ماشین نوشت:وای به حالت اگه کورس بذاری.
با خودم گفتم:فکر کرده من از این چیزا میترسم.
۱۰ ثانیه مونده بود به چراغ سبز.
۱۰،۹،۸،۷،۶......
پامو گذاشتم ر گاز.تا حد توانم تند روندم.دینا و میترا داشتن میمردن از ترس.
اینه رو دیدم.عرفانم داشت با تمام سرعتش به ما میرسوند خودشو.پسرا هم داشتن پا به پای ما میومدن.
پسرا داشتن مستقیم میرفتن.یه خیابون دیدم.بدون توجه به بقیهپیچیدم توش.
کگار خیابوگ نگه داشتم.
نفسمو فوت کردم.میترا و دینا خشکشون زده بود.به خودشون وومدن و برگشتن سمت من.با هم یه جیغ بنفش کشیدن که گوشمو گرفتم.
سیپاس بده