نظرسنجی: کدوم شخصیت هارو بیشتر دوست دارید؟؟
سایه
مهراد
سامی
مهتاب
نگار
ارش
امیر رضا
سارا
[نمایش نتایج]
 
توضیح: این یک نظرسنجی عمومی‌است. کاربران می‌توانند گزینه‌ی انتخابی شما را مشاهده کنند.
امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان فوق العاده زیبا و عاشقانه و طنز و ماجرایی و غمگین (دلبر ناب ) نخونی عمرت فناس

#31
# MEHRAAD(مهراد)
سایه زنگ زد و گفت که برای اینکه بفهمه امیر چشه میخواد شام بریم پایین تا بفهمیم . منم ب بچه ها گفتم که شام قراره دخترا درست کنن ماهم بریم پایین . امیر عکس العمل خاصی نشون نداد . بقیه هم قبول کردن .
ساعت 8:30
رفتیم پایین پیش دخترا . بوی قرمه سبزی تو خونه پیچیده بود . سایه و سارا اومدن پیشمون بهمون سلام کردن بقیه تو اشپز خونه بودن از همونجا سلام کردن . سامی رف سمت در اشپز خونه .
سامی : عشقم میای پیشم؟
هیچ جوابی نشنیدیم . امیر وقتی دید سامی عشقم عشقم راه انداخته نفسشو با حرص بیرون داد و چشم قرره رفت . فک کنم باز حسودی کرده ک خودش سینگله همه رل دارن . سارا نشسته بود پیش علی باهم حرف میزدن . میدونستم علی هنوز یه حسایی ب سایه داره ولی بیخیال بودم . چون داشت فراموش میکرد و میدونستم سارا رو دوص داره . امیر انگار مشکلی با سارا و علی نداشت . فک کنم حدس سایه غلطه . امیر از رل زدن سارا و علی ناراحت نیست . سامی دوباره مهتابو صدا زد .
سامی : مهتابم بیا عشقم خسته میشی .
مهتاب جواب نداد ولی اومد پیشمون . رفت پیش سامی نشست . سامی دستشو گرفت . امیر خیره شده بود به دستشون . انگار یه غمی تو چشمای مهتاب و امیر بود . ولی هرچی تو چشمای مهتاب بود عشق نبود . شاید عذاب . شاید هرچیز دیگه ای .
#MAHTAB( مهتاب)
دیگ حالم نزدیک بود بهم بخوره . بلند شدم رفتم سمت اتاق . میخواستم گریه کنم . عذاب وجدان داشتم . امیر گناهی نداشت فقط ما بهش عذاب میدادیم . وقتی چشمای خرماییشو میدیدم ک اونطوری با بغض نگامون میکنه میخواستم سامی و بکشم خودمم خفه کنم ک چرا اونشب شراب خوردم ک الان باعث شه سوژه دست سامی بشم . اتاقامون تو یه راه رو بود . اول راه رو دستشویی بود تا اخر راه رو اتاق بود . یعنی در اتاقا بود . من جلو در اتاقم نشستم . یهو دیدم صدا اومد . امیر بود . کنارم وایساده بود . خیلی نکاهش غم داشت در حدی ک منم بغضم گرفت . نمیخواستم اونجا باشم . نمیخواستم اون وضعشو ببینم . رفتم تو اتاقم . درو خواستم ببیندم ک اونم اومد تو . واسه اینکه چشاشو نبینم سرمو انداختم پایین .
-چیکار داری؟
+هه .. من چیکار دارم ؟؟؟!!!! تو برا چی انقد منو عذاب میدی؟؟؟ چرا جلو من دست سامی و میگیری؟ مگه من چیکار کردم که باید اینطوری عذاب بکشم؟ من چیکارت کردم؟ خودتو بزار جای من . میدونی چقد سخته عشقت جلوت به یکی دیگه بگه عشقم؟؟ میدونی چقد سخته که عشقت جلوت دست یکی دیگه رو بگیره؟؟ اصن به حال من فکر کردی؟ نه فکر نکردی . امیر چی میگه این وسط .. خودمون باهمیم ک*ون ل*ق امیر . هه . تقصیر تو نیست . تقصیر منه ک عاشق تو شدم . یادم رفته بود ادما فقط بلدن دل بشکنن .
اشکم داشت در میومد . خلی دلم واسش سوخت . با یه بغضی تعریف میکرد که اشکم درومده بود . دلم هم برا اون هم برا خودم ک شده بودم ابزیچه ک این پسر مهربونو برنجونم میسوخت . همش تقصیر سامی بود . کاش میتونستم همه چیو ب امیر بگم . کاش همین الان میتونستم بگم و این عذاب وجدان لعنتی تموم بشهههه .
داشتم نگاش میکردم که یهو خروس بی وقت اومدو مارو تو اون وضع دید .
سامی : عشقم اینجایی ؟؟ دنبالت بودم ....
یهو اومد دستشو پشتم حلقه کرد . امیر یه اخم غلیظی کرد ک گفتم الان منو سامیو همینجا کفن میکنه . لامصب چشمای وقتی قرمز میشه و اخم میکنه چ جذاب میشه . خاک تو سرم الان موقع این فکرا نیس .
-میخوام برم پیش بچه ها .
دست سامی رو از پشت برداشتم و خواستم برم ک یه دست سرد ک انگار میلرزید دستمو گرفت . خواستم برگردم ببینم کیه . امیر بود . لبشو اورد سمت گوشم ک در گوشم یچیزی بم بگع .
با یه صدای دو رگه از اونا ک ادم براش ضعف میرع گفت : لازم نیس از من خجالت بکشی با اقاتون راحت باش ....
با این حرفش منو با خاک یکسان کردو رفتتتتت ....
سامی وقتی حالو روز منو دید گفت : ببین کی عاشق شده ...
-خفع شو . من عاشق کسی نیستم . نه عاشق تو . ن امیر . هیچکس . این بازی کثیفم بزودی تمومش میکنم .
سامی پوزخند مزخرفی زدو بهم گفت : ب همین خیال باش کوشولو .
چشم قره ای بهش رفتمو رفتم پیش بچه ها نشستم . سایه خیلی تو خودش بود . یکم عصبی بود . مهراد کجاس . مهراد نیست . لابد چون جفتش نیست اینطوری زانو غم بغل گرفته .
#SAYE(سایه)
یک ربع پیش ...
مهتاب رفت دستشویی . امیرم پشت سرش رفت . خدا به خیر کنه . تو همین فکرو خیالا بودم که گوشی مهراد زنگ خورد .
مهراد وقتی اسم رو گوشی رو دید هول شد . بلند شد که بره بیرون . حرف بزنه . حس فضولیم تحریک شد . خواستم پاشم برم بیرون ببینم چی میگه اصن با کیه .
مهراد : بفرمایید ...
+.....
مهراد : به من چه..
+.......
مهراد : برام مهم نیست . چون خیلی دوستش دارم .
+........
مهراد : هه . کجایی ؟
+.....
مهراد : دارم میام صبر کن .
بعد خداحافظی گوشی رو قطع کرد . رفتم جلو پرسیدم : کی صبر کنه ؟
مهراد با دیدن من یکم هول کرد به تته پته افتاد .
مهراد : مهم نیست .
-کی هس ک مهم نیس .
+سایه عشقم شروع نکن .
-تو جوابمو بده .
+عشقم من میرم کار دارم فعلا .
-باوش راحت باش . خدافصصصصصص.
+سایه این حرفت از صدتا فهش بد تره . تورو خدا اذیت نکن بزا ب کارم برسم میام دیگه .
-میشه بگی چیکار داری ؟
+نچ
-کوفتو نچ . باید بگی .
+نمیخوام .
-باش خدافص . مزاحمتون نمیشم ب کارتون برسییییدددد . خدافصصصصص.
دیگه نزاشتم جوابمو بده و سریع رفتم تو خونه . رو مبل نشستم و رفتم تو فکر . فکر اینکه کجا گمو گور شده . یکم که تو فکر بودم دیدم امیر رفت سمت در که بره خونه . نکنه با مهتاب دعوا کردع باز . هعیییی خدا خودت صبرررررر بدههه .
یکم که گذشت مهتابم اومد .
-این چرا برج زهر مار شد ؟
+کی؟
-عمه محترمت .
+خو کی؟
-امیر دیگه .
+بیا تو اتاق تعریف کنم .
بلند شدیم رفتیم تو اتاق . همه چیزو واسم تعریف کرد . امیر بیچاره . سامی عجب ادمیه . ادم ازش میترسه با این کاراش . البته من ک نمیترسم چون با من تا حالا اینطوری نبوده لابد بدجور امیر داغونش کرده ک الان اینطوری شده .
-نمیدونم چی بگم . امیر رفت بالا . میری پیشش؟
+دیگگ چیییییی. چاقو میگیرع گردنمو میزنه .
-برو بابا هیچکس عشقشو نمیکشه .
+من حاظرم با چاقویی که اون بهم میزنه بمیرم .
-پففففف . دوتا شاسکول . یه اوصکل که از عشق یار پریشان شده . یه اوصکلم اینجا ور دل ما عرر میزنه . هعی روزگار .
+نظرت چیه با سارا بحرفیم همه چیو بهش بگیم .
-اره اون رفیق امیره . البته الان که با علی دوست شده زیاد باهم نیستن ولی حالا بهش بگیم .
+چی بگیم حالا .
-همه چیو . از عشق بی اندازت به اقا امیر . (زارت) تا عشق بی اندازش ب تو . (بازم زارت )
+امشب دیگه نگیم فردا بگیم . اگه به اون بگیم باید به نگارم بگیم .
-پففففففف . نگار ندوص .
+به من چه .
-یه لحظه رفتم تو فکر مهراد . ضد حال بدی خوردم .
+چتع چرا یهو مچاله شدی .
-مهراد ...
پرید وسط حرفمو گفت : راستی کفترای عاشق چرا امشب تو حلق همدیگه نبودین ؟
-چون ... مهراد نیست . یه خری براش زنگ زد . این خرم رفت . هعییییییی .
+هنننننننن . چیییییییییی؟؟؟؟؟ کی براش زنگ زد ؟
-نمیدونم . هرکی بود .... ولش .
بغضم گرفت یهو . این بغض لعنتی از کجا پیداش شد دیگه . نه گریه نمیکنم . گریه نو . گریه نووووو .
+سایه ؟ چته ؟
-هیچی سرم در میکنه به بچه ها بگو حالم خوب نیس خوابیدم . شب بخیر .
+خفشو بگو بینم چته .
-نچ
+پس یچیت هست . بگو ببینم زوددد .
-نوموخوام .
+بگووووووو .
-شب بخیررررر .
+بوووگووو .
-خودافصصصص .
+اصن ب درک . خواب جن ببینی . خواب ببینی تسخیر شدی .
خودمو زدم به نشنیدم و خوابیدم . خوابمم نمیبرم . گوشی رو گرفتم و رفتم تو فاز اهنگ ....
هی دل غافل اون که نمیکنه یادت .... تا بستی به عشقش خوده تو ریخت پر و بالت
من دیگه بعد تو نموند عشقی تو سینم ..... حیف که زبون بسته دلم هیچی نمیگم
کار دادی دستم با چشات پای تو گیرم ..... هرجا برم اون دوتا چشمات زندگیمن
هرچی کم داری روی چشمم .... تنها نزاری دلُ عشقم
چیزی توی قلبت نمونه .... بزاری بری بی من
هرچی کم داری روی چشمم .... تنها نزاری دلُ عشقم
چیزی توی قلبت نمونه ... بزاری بری بی من
هرجا گرفت دلت به من یه زنگ بزن عزیز من ..... من که دلم پر میکشه برگردی تو کنارِ من
من دیگه بعد تو نموند عشقی تو سینم ..... حیف که زبون بسته دلم هیچی نمیگم
کار دادی دستم با چشات پای تو گیرم ..... هرجا برم اون دوتا چشمات زندگیمن
هرچی کم داری روی چشمم .... تنها نزاری دلُ عشقم
چیزی توی قلبت نمونه .... بزاری بری بی من
هرچی کم داری روی چشمم .... تنها نزاری دلُ عشقم
چیزی توی قلبت نمونه ... بزاری بری بی من (مهریار . زبون بسته )
قَــبـلَــنـآ دَرمُـــونــ✨اَلــآنــآ دَردیـــ(:
پاسخ
 سپاس شده توسط Волшебник ، Par_122
آگهی
#32
سلام خوبید؟؟؟
پاسخ
 سپاس شده توسط Par_122
#33
بعدی رو زودتر بزار
پاسخ
 سپاس شده توسط mahkame
#34
پارت بعدیو منتظریم
پاسخ
 سپاس شده توسط mahkame
#35
با صدای زنگ گوشی بیدار شدم . ساعت هفت صبح بود . امروز ساعت 8 کلاس دارم .
امروز با خانوم مو قرمز کلاس داریم . خیلی زن باحالیه . میخوام ازش دعوت کنم بیاد بعد کلاسا خونه ما . نمیدونم چرا ولی خانوم مو قرمز خیلی با سامی مهربونه . سامی هم یجورایی باهاش مهربونه ولی این دیگه زیاد از حده . مهتاب هم که هنوز با اینکه امیر رو دوست داره ولی بهش نمیگه . منم که با مهراد قهرم فعلا اشتی هم نمیکنم . مگر اینکه قضیه اون تلفن مشکوکشو برام روشن کنه . امروز قرار بود با مهراد برم . بعد از خوردن صبحانه و اماده شدن رفتم سمت در که برم . بچه ها فکر میکردن با مهراد میرم ولی میخواستم تنها باشم . ارامش میخواستم .
در و که باز کردم مهراد جلو در منتظرم بود بدون توجه بهش از پله ها رفتم پایین . با اینکه پشتم بهش بود ولی نگاه های متعجبش رو حس میکردم . یهو متوجه قدم های تند پشت سرم شدم .
+علیک سلام ...
یه سلام خشک و خالی کردم و راهمو رفتم . اومد جلوم وایساد و زل زد تو چشمام . خواستم برم که با دستاش مانع راهم شد . چشم قرره رفتم و دسته کوله ام رو فشار دادم .
+چیشده سایه دیشب تا حالا نه باهام حرف میزنی نه جواب زنگا و پیامامو دادی . خبریه ؟؟ کاری کردم که ناراحتت کرده ؟؟ تورو خدا بگو نمیخوام اینطوری بینمون خراب باشه .
-چیییی ؟؟؟ تازه میگی نمیییخوای بینمون خراب باشه ؟؟؟ اگه نمیخوای اونی که بهت زنگ زده بود کی بود ؟ چرا از من پنهون میکنی ؟ عاها باشه . باشه دخالت نمیکنم . لابد نمیخوای تو کارات دخالت کنم دیگه . لابد ...
پرید وسط حرفام و داد زد : میخواستم سوپرایزت کنم . مث تو فیلما . ولی تو ریدی . ولی خب ریدنتم دوس دارم .
این جمله اخرشو با یه لحن مهربونو خاصی گف که میخواستم ضعف کنم . قربون ابراز احساساتت بشم من .
برخلاف دلم که داش ضعف میرفت لحنمو خشن کردم و گفتم : این چه جور سوپرایزیه ؟؟ اصن سوپرایز واسه چی ؟؟ مگع چه خبره ؟ شایدم میخوای خرم کنی ک نفهمم چیشده . ولی من خر هستم . میدونی چرا ؟ چون با اینکه نمیدونم چه غلطایی میکنی بهت بیشتر از خودم اعتماد دارم .
با اینکه سعی میکرد جلوی خندش رو بگیره گفت : ببین عشقم . تولدته . فردا تولدته . میخواستم هماهنگ کنم بریم لب دریا تولد بگیریم . راضی شدی عشقم ؟؟ میخوای پیامامو با علی بخونی ؟؟؟ اونی هم که اون شب زنگ زد همونی بود که ویلا داره کنار دریا . بکم باهام شوخی کرد گفت دخترا تورو لب دریا ببینن عاشقت میشن منم گفتم برام مهم نیس چون تورو دوس دارم بعد فهمیدم تو پشت سرمی خواستم یکم اذیتت کنم لحنمو اونطوری کردم .
با اینکه میدونستم داره راست میگه خواستم یکم اذیتش کنم . بیشتر از خودم ب اون اعتماد داشتم و حرفشو باور کردم .
-من قهرم باید از دلم در بیاری .
اونم خندید و گفت : خب پس داری ناز میکنی ؟؟ اوو پس ک اینطور .
یکم فکر کرد و با خنده گفت : ناز نکن ناز نکن . ناز نکن ناز نکن . با دل عاشقوم . قهرو اغاز نکن .
خندم گرفت . چون مهتاب هم همیشه با این اهنگ از دلم در میاره . هر موقع دعوا میکنیم بعد یک ربع اشتی میکنیم . هرکی بعضی وقتام بخاطر این اهنگ ناز نکن زود اشتی میکنیم . رفیق ب این میگن دیگه ولی این چند وقت زیاد مث قبل نبودیم چون بخاطر امیر ناراحت بود . عذاب وجدان هرشب عذابش میداد . نمیتونست ناراحتی اونو ببینه . ولی سامی اصن مهم نبود براش . بحث چی بود الان چی شد . بریم سراغ مهراد .
-باشه بابا اشتی بیا بریم الان دخترا میان میبینن هنوز اینجاییم .
یه نگاه مظلوم بهم انداخت و گفت : تو از دلم در نمیاری ؟؟
-من ک کاری نکرم از دلت در بیارم .
+منم کاری نکرده بودم .
حرفش منطقی بود . پس منم از دلش در میارم .
-خو چجوری از دلت در بیارم ؟؟؟
+دوباره با اون دستاات منو نوازشم کن . دل من خونه بیا مست و خرابشم کن . بیا منو بساز دوباره . من باتو خوشم چون . دوباره با اومدنت همه جارو روشن کن .(امیر تتلو نوازش 2)
با صدای ارامش بخشش این اهنگو واسم خوند . ولی منظورشو نفهمیدم . بیام یعنی نوازشش کنم ؟ یعنی چی الان؟!
-خیلی قیییشنگ خوندی ولی ... من نفهمیدم مهراد. چجوری از دلت در بیارم .
+بخلم کن . بخللللل (منظورش بغله)
-دیگه پررو نشو .
+بیا دیگه .
-بجاش تا جلو در دانشگاه دستاتو میگیرم .
با اینکه دوس داشتم ببغلش کنم ولی دوست نداشتم . نمیدونم درک میکنین یا نه .
+باوش . عشخه من .
بعد دانشگاه با بچه ها رفتیم سراغ خانوم احمدی . چند تا پسر داشتن باهاش در مورد کلاس حرف میزدن . ولی استاد با جدیت بدونه اینکه بهشون رو بده حوابشونو میداد . ولی با سامی اینطوری نبود . من فهمیدم . یچیزایی رو فهمیدم . نگاه هاش . راستش یکی از دلایلی که میخوام خانوم احمدی امشب بیاد پیشمون اینه که سامی رو در برابرش ببینم یا اونو در برابر سامی .
بعد اینکه پسرا رفع زحمت کردن ما رفتیم سمت استاد احمدی .
قَــبـلَــنـآ دَرمُـــونــ✨اَلــآنــآ دَردیـــ(:
پاسخ
 سپاس شده توسط Par_122
#36
-سلام استاد . مثل اینکه خاستگارا باز تو صف وایسادنا . ندزدنتون بدبخ شیم .
با خنده جوابمو داد .
+عزیزه دلم . نه بابا خاستگار کدومه (چشمکی بهم زد و گفت) در مورد درس بود .
ماهم خندیدیم .
-خانوم میخواستم ازتون بپرسم دوست دارین امشب بیاید خونه ما ؟؟؟ مهمون ما باشید .
+شرمنده دخترا . خیلی خوش حال میشم بیام . ولی کلی کار دارم .
-خانوم بیاید دیگه با بچه ها برنامه گذاشتیم سامی و مهراد هم برامون میخونن .
(تنها کلاسی که پسرا همه با ما بودن همین بود بقیه کلاسا جدا بودیم بجورایی ) (و اینکه بخاطر اینکه نقطه ضعفشو بسنجم گفتم سامی )
+خب ... نمیدونم . حالا که اصرار دارین وقتمو خالی میکنم میام . مرسی از دعوتتون .
سارا : جوون بابا استاده خشگلمون میاد خونمون . چه شود .
استاد خجالت کشید ولی ما خندیدیم .
-سارا نمک بازیتو بزار کنار .
بعد کلی بگو بخند بلند شدیم اومدیم خونه . خسته بودم . تا اومدن پسرا و استاد وقت زیاد بود . رفتم یه دوش گرفتم و خوابیدم .
این مهراد نیست ؟؟ داره به کی مشت میزنه ؟؟ یه بند مشت میکوبه به یه نفر و این بشر دعوایی نبود که . ای بابا . خدایا خودت به دادش برس . این پسر لاغره میزنن لهش میکنن تو دعوا اینم یه سره مشت میکوبه . بیشتر شبیه صدا چوب کوبیدنه تا صدا مشت زدن . با اخرین مشت مهراد از خواب پریدم . عه خواب میدیدم . در واقعیت مهراد پشت در وایساده بود و در میزد . من تو خواب مهرادو دیدم که داشت با یکی دعوا میکردو مشت میزد . از خوابم خندم گرفت .
مهراد با قیافه نگران اومد تو . مث اینکه در و شکونده بود . فکر کرده من مردم این تو . خو گاو در میزدی . (در زد شما فک کردی مشت میزنه) عه راست میگه . مگه من درو کلید کردم ؟؟ کی کلید کردم ؟؟ نکنه جن اومده سراغم ؟؟ اخ جون با مهراد جن گیری میکنیم . میشه جن گیری رمانتیک . شاید واسه اون جن هم یه جن پیدا کردیم باهم اوکی شدن .
مهراد با قیافه نگران پرسید : سایه ؟؟ چرا میخندی؟؟ من فک کردم یچیزی شدی ... خانوم احمدی پایین نشسته بچه ها پایین نگرانتن گفتن من بیام در و باز کنم . در و هم که قفل کردی .
-من خودمم فکر کردم جنی شدم . میای دوتایی جن بگیریم ؟؟ خیلی باحال میشه .
و باز هم قیافه نگران مهراد .
+سایه خوبی ؟؟ بسم الله الرحمن الرحیم . خداوندا تو تنها یگانه ای هستی که ما میپرستیم و جز تو کسی نیست همه اسمان ها و زمین مال توست ...
پریدم وسط چرتو پرت گفتناش . مثلا فکر کرده من جنی شدم داره جن و بیرون میکنه .
-چی میگی مهراد ؟؟منم سایه . بیا بریم پایین قراره مچ سامی رو بگیرم .
+فک کردم جنی شدی . اخه تو یه فیلم ترسناک اینطوری میگفتن جن از بدن دختره میرفت بیرون .
موهامو شونه کردم و با مهراد رفتیم پایین . از کنار مبل پیشه نگار خواستم رد بشم که ارش که پیشه نگار رو مبل نشسته بود زد زیر پام . حدس بزنین چی شد؟؟ با مغز خوردم زمین . و باز هم حدس بزنین چی شد ؟؟ همه سرم خندیدن . و باز هم حدس بزنین چی شد ؟؟ ابروم جلو استادم رفتتتتت .
نگار که از خنده نمیشد جمش کرد گفت : ببخشید خانوم احمدی ... این ... سایه .. هنوز خواب تشریف داره .. جلو چشمشو نمیبینه .
با یه خنده شیطانی رو به نگار گفتم .
-سایه وقتی خواب تشریف داره نمیبینه ؟؟ میدونستی سایه وقتی خواب تشریف داره سگ اخلاق میشه ؟؟ میخوای مورد عنایت قرارت بدم ؟؟
نزاشتم جوابم و بده و کوسن رو مبل رو برداشتم و گذاشتم رو صورتش . داشت خفه میشد ولی خیلی باحال بود . خیلی کیف داد . لبخند پیروزمندانه زدم و رفتم پیش خانوم احمدی که داشت مث جن دیده ها نگام میکرد نشستم .
قَــبـلَــنـآ دَرمُـــونــ✨اَلــآنــآ دَردیـــ(:
پاسخ
#37
+سایه جان همه مونو نگران کردی . مهمون دعوت میکنی بعد میگیری میخوابی ؟
سرم و انداختم پایین . حق داشت . اونم خوابه من . اسمون به زمین بیاد بیدار نمیشم . دیدین که مهراد اومد در زد تو خوابم دیدم مشت میزد .
سارا از اشپز خونه صدام کرد . بلند شدم . انگار تازه بچه هارو دیده بودم . سامی و امیر و علی چرا نیومدن ؟ چرا فقط این ارش زشت و مهراد اومدن ؟
رفتم سمت سارا که داشت برنج اب میکشید . اخ قربون کد بانو جونم برم .
-کد بانو کی بودی عن سگ .
+نمیدونم بهم توهین کردی یا بهم ناز دادی .
-ولش ندونی بهتره . راستی .. پسرا کجان ؟؟ سامی ... امیر ... علی ... عه مهتابم نیست . اینا کجا گمو گور شدن ؟
+وقتی شما خواب ناز تشریف داشتی مهتاب همه چیو بهم گفت . در مورد سامی و امیر . من در مورد امیر میدونستم . چون اون موقع ها باهم صمیمی تر که بودیم بهم گفته بود که دوستش داره ولی نمیدونستم مهتاب هم دوسش داره . وقتی شنیدم سامی و مهتاب رل زدن من گریه های امیر و جلو چشمم دیدم . تا حالا گریه های یه پسر رو دیدی ؟
-راستش اره مهراد جلوم گریه کرده بود .
+مهراد که پسر نیست کم مونده بیاد واست ظرف هم بشوره .
-خب حالا بگو .
+هیچی دیگه بعد اینکه تعریف کرد ...
پریدم وسط حرفش : اصلا چیشد که تعریف کرد ؟؟
+سامی زنگ زد واسش که برن بیرون باهم . دوتایی . بعد اونم میخواست بیاد تورو بیدار کنه که باهم برین . واسه همین مهراد اومد اینجا . اون لحظه که مهراد داشت دو ساعت در میکوبید مهتاب داشت با سامی میرفت . به مهراد گفت که تورو بیدار کنه باهم برین . بعد هم که سامی گفت میخواد دوتایی برن اونم رفت .
-کجا رفتن ؟الان علی و امیر کجان ؟؟
+علی و امیر امروز بعد دانشگاه رفتن لب دریا بخاطر یه سری کاراشون .
-میدونم مهراد بهم گفت . تولدم .
+چیییییی؟؟؟؟؟؟ لو داد؟؟؟ میدونستم اون زن ظلیل حرف دهنش نمیمونه .
-زن ظلیل عمته .
چشم قرره رفت و ادامه داد : بعد کاراشون مث اینکه طول کشید . قرار شد سامی بره دنبالشون . گفت مهتابم ببرع لب دریا دور بزنن . توهم بری اونجاهارو ببینی . اگه خوشت نیومد کنسلش کنیم . بعد توعم ک خوابیدی .
خوابم کوفتم شد اصن . ای بابا .
-گوشیم کجاست ؟؟
+رو مبل .
دوییدم رفتم گوشیو گرفتم و رفتم سمت راه رو اتاقا . دم اتاقم وایسادم و زنگ زدم واسه سامی . میدونستم حرف منو گوش میده پس زنگ زدم براش .
دوتا بوق خورد که قطع کرد . بسم الله . نکنه دعوا کردن . خدا به خیر کنه . دوباره زدم . واسه مهتاب زدم . همه شون قطع میکردن . اها علی . علی نمیتونه رو من تلفنو قطع کنه .
بعد از کلی بوق جواب داد .
قَــبـلَــنـآ دَرمُـــونــ✨اَلــآنــآ دَردیـــ(:
پاسخ
 سپاس شده توسط Ryhn
#38
ادامش رو نمیزاری؟
پاسخ
#39
.
+بله ؟؟
-زهر مار بله . چه غلطی میکنین اونجا ؟؟ بیاین دیگه .
+سایه بعدا همه چیو بهت میگم خدافص .
و بووووق . قطع کرد . نگران شدم . نکنه اینا سه نفری مهتابو گیر اوردن ... نه بابا دیگه چی . امیر هرچقدرم نچسب عوضی رو مخ و رو اعصاب و سگ اخلاق باشه دیگه د*ی*و*ث نیست . سامی هم که هرچقدر دختر باز باشه اینطوری نیست . علی هم که بد جور رو ناموص خودش حساسه پس کار ب این چیزا نداره . پس خیالم جمع شد . ولی مهتاب سگه . سگ جلوش کم میاره . اگه پاچه سامی رو بگیره خدا باید بیاد بهش جم کنه . بد سگ میشه . رفتم سمت مهراد و بهش گفتم چی شده . اگه الان ما بریم خانوم احمدی اینجا تنها میمونه . مهراد هم نگران شد .
#MAHTAB(مهتاب)
داشتم تو اینستا میچرخیدم که گوشیم زنگ خورد . مرتیکه رو مخ . جواب دادم .
سامی : سلام کفتر عاشق . راه بیفت میخوام کرم بریزم رو امیر لازمت دارم . تا نیم ساعت دیگه اماده میشی جلو در منتظرتم ....
-هویییی چی داری میگی . مگه من بازیچتم؟؟؟ اصلا کجا میخوای بهم ببری ؟؟؟
+بازیچه ؟؟ عروسکه منی . میبرمت اونجایی ک قراره فردا تولد بگیریم پیش علی و اقای امیرررررر ... عشقه جنابعالی .
میخواستم از پشت تلفن خفه اش کنم . –سامی من کسی رو دوست ندارم . توعم دهنتو ببند من هیچ جا با تو نمیام .
+مگ دسته توعه ؟؟؟
-ن پس دسته عمته . اختیار دارم که نیستی . دوست پسرمم نیستی . عشقمم نیستی . بایز ....
+دوست پسرتم و اگه نمیخوای فیلمه گند کاریای اون شبتو پخش کنم راه میوفتی میای .
-من هیچ گندی نزدمممم . اگه گند زدم چرا خودم یادم نیست ؟؟
+چون مست و پاتیل تشریف داشتین .
-نمیام .
+میای خوبشم میای منم تا نیم ساعت دیگ منتظرتم اگه نیای بیرون خودم میام تو ابروتو میبرم . خدافز عشششقم .
-بغضم گرفته بود . در اتاق باز شد . سارا بود . خودم انداختم تو بغل سارا و گریه کردم . همه چیزو براش تعریف کردم . بهم گفت امیر از خیلی وقت پیش دوسم داشت . از روز اول که دیدت ازت بدش اومد ولی یکم که گذشت از شخصیتت خوشش اومد . بعد از عشق قبلیش که یک سال و خورده ای ازش میگذره تا حالا عاشق کسی نشده بود . تا اینکه تورو دید . بقیشم که سامی رید . درسته امیر با رل قبلیه سامی رل زده بود ولی سامی نباید شلوغش کنه چون سامی بهش کاری نداشت وقتی داشت رل میزد میتونست بگه نزن ولی چیزی نگف .
-امیر ازش پرسید ؟؟
+نه فک نکنم .
-خب ... ولش کن . الان چه خاکی تو سرم بریزم ؟؟؟
+با سایه برو . سایه حلش میکنه . مهراد خانومم ببرینش .
-مهراد خانوم ؟؟؟؟
+اره بابا اصلا انگار سایه پسره اون دختر اصلا یه وضعی .
-تو به سایه بگو من به مهراد میگم .
#MEHRAAD(مهراد)
داشتم اکورد ترانه جدیدمو کار میکردم که گوشیم زنگ خورد . مهتاب بود . سایه چیزیش شده ؟ یا خدا !!!
-چی شده مهتاب ؟؟ سایه چیزیش نشده که ؟! خوبین همتو...
پرید وسط حرفم و گفت : مهراددددد چیزی نییس سایه خوابه . سارا رفته بیدارش کنه ولی خانومه احمدی اومد تو ارش بیاین پایین منو تو سایه با ... سامی .. بریم بیرون دنباله امیر و علی . من ... نمیخوام با سامی تنها باشم . تورو خدا مهراد . من تا حالا ازت چیزیو خواهش نکردم . ولی الان دارم خواهش میکنم . تورو خدا بـــ......
نزاشتم جرفششو تموم کنه و گفتم : تو مثه خواهر زنه نداشتمی . خواهش چیه بابا معلومه میام . میفهممت اجی . همین الان اماده میشم به ارش هم میگم .
+باشه مهراد ... داداش ...
-خواهر دار هم شدم . مشقامم مینویسی اجی ؟؟؟
+ن داداش ت کاری ک بت گفتمو بکن دعات میکنم .
-چشم ننه فعلا .
+فعلا .
از اتاق رفتم بیرون سامی داشت فیلم میدید و ارش رو مبل خواب بود . بیدارش کردم . –ارش دادا پاشو . پاشو بریم پایین دخترا منتظرن . خانوم احمدی هم اومده .
+اوکیه داداش الان میام تو برو .
-سامی ... ت نمیای پایین ؟؟
+میام . تلویزیون و خاموش کرد و اومد .
در زدیم . نگار در و باز کرد .
+سلام . سایه خوابه بیدار هم نمیشه بدو بیدارش کن مرغه عشق .
سلام کردم . رفتم پیش خانوم احمدی . سامی هم اومد . بعد سلام و احوال پرسی رفت رو به روی خانوم احمدی رو مبل نشست و غرق شد تو گوشیش .
رفتم سمت راه رو اتاق ها . دیدم مهتاب و سارا دارن در میکوبن . سارا رفت پیش خانوم احمدی . منم در زدم . هر چقد در زدم انگار نه انگار . نگرانش شدم . خوابه یا چیزیش شده ؟ سامی اومد پیشمون .
سامی : مهتاب بریم ؟
-صبر کنین منو سایه هم میایم .
سامی : سایه که خوابه . من میشناسمش بمبم بترکه پا نمیشه . بیا بریم مهتاب .
مهتاب : مهراد درو بشکون .
سامی : مهراد درو نشکون .
-اصلا سایه که پا نمیشه خودم میام باهاتون .
سامی بلند گفت : داداش من میخوام با عششقم برم . یه قراره عاشقونه دوتایی میخوام .
جوری گفت که خانوم احمدی و سارا هم شنیدن .
مهتاب : مهراد بیخیال . میرم . دمت گرم .
خدایا خود به خیر کن .
#AMIR(امیر)
نه حوصله ی چیزای تزئینی داشتم نه حالشو . ولی خب قبول کردم و با علی اومدم . تازه با علی اشنا شدم ولی معلومه با معرفته . دوستش دارم . منی که با کسی گرم نمیگیرم با علی گرم گرفتم . اونم با این حاله خرابم .
الاچیق و تزئین کردیم . ویلا هم که تمیزه . با تاکسی اومده بودیم . پس زنگ زدیم سامی بیاد دنبالمون . هه . سامی . داداشم . کسی که بهش میگفتم داداش . خب درسته من عاشق عشقه قبلیش شدم اونم که دیگه دوستش نداشت . ولی اون حق نداره اینکارو باهام بکنه . حسه الانم به مهتاب فرق داره . نباید ازم بگیرتش . میدونم مهتابم دوستم داره . نمیدونم . شایدم نداره . رویا هامو دارم با زندگی واقعیم قاطی میکنم . ولی من دوستش دارم . خیلیم زیاد . و نمیخوام ببینم کسی غیر من دستشو بگیره .
منتظره سامی بودیمکه گوشی علی زنگ خورد : جونم داداش ... از جاش بلند شد و داد زد : چییییییی؟؟؟؟؟!!!!!!! باشه باشه میام خودم الان میام.... بعد ازین که قطع کرد گفت : امیر بدبخت شدیم . امیر پاشو بریم ... امیر بدبخت شدیم ... پاشو بریم بدو ...
قَــبـلَــنـآ دَرمُـــونــ✨اَلــآنــآ دَردیـــ(:
پاسخ
 سپاس شده توسط Par_122
#40
...
-چیشده ... چرا بدبخت شدیم ؟؟ کجا بریم ؟؟؟
+سامی . سامی تصادف کرده . کنارش صدای گریه های دختر میومد . فکر کنم مهتابه . بدو بریم ....
با گفتن اسمش قلبم ریخت . گریه میکرد . نباید گریه کنه نمیخوام گریه کنه نباید حالش بد باشه .
-بریم زودباش . با دوییدن خودمونو رسوندیم به ماشین سامی و جایی که گفته بود .
#SAMIYAR(سامی)
بعد از اینکه دیدیم سایه بیدار نمیشه گفتم خودمون دوتایی بریم . مهتابم حوصله سر و کله زدن باهام نداشت . راستش عذاب وجدان میگرفتم . خب منم دل دارم . نمیخواستم اینطوری بازیشون بدم ولی انتقام ... انتقام شاید دردامو کم کنه . واقعا به چیزی نیاز دارم که دردامو کم کنه . بعد از اینکه با ملیسام ... دلبرم که شد دلبره امیر ... کات کردم ... فکر کردم زود فراموشش میکنم ولی بعد ازین که دیدم امیر میخواد باهاش رل بزنه تازه فهمیدم چقدر دوستش داریم و روش تعصب دارم . میدونی ادم وقتی عاشق باشه نمیخواد هیچ احد الناسی از دو متریش رد شه چه برسه باهاش دوست شه . منم دارم حال اون روزای خودمو دردامو سر امیر میارم . به این میگن انتقام . ولی چشمای ترِ مهتاب چی ؟! عذاب وجدانم چی ؟؟ میدونم مهتابم دوستش داره . ولی انتقامه . درسته کارما رو همه پس میدن ولی خب انتقام یه جور دیگه ادمو اروم میکنه . من دیگه اون پسره مهربون نیستم . یه بی احساسه به تمام معنام . هیچی واسم مهم نیست . ولی خب الان چند وقته عذاب وجدان امون نمیده بهم . نه ... من نمیخوام برگردم به ادم سابقم . باز میشم همون سامیاره بی احساس . پامو رو پدال گاز با حرص فشار دادم . جاده چالوس شلوغ بود مث همیشه ولی خیلی سرعتم زیاد بود . لایی میکشیدمو رد میشدم . مهتاب هم یه سره جیغ و داد میکرد سرم .
+سامی روانی یواش برو هردومونو میخوای بکشی؟؟؟ سامی میشنوی چی میگم ؟؟ مرتیکه روانی ...
-هیسسس ....داد زدم : چی از جونه سامی میخواین ؟؟؟؟؟ سامی رو داغون کردین . الانم انتظار دارین اروم باشم ؟؟ من سامی قبل نیستم . من روانیم . من بی احساسم . انتقاممو از همه میگیرم همه تقاصشونو پس میدن . هیچی منو خوب نمیکنه هیچی . هیچ مسکنی واسه درده من پیدا نمیشه . من واینمیستم کارما بزنه . انتقام میگیرم . عذاب وجدان و اینام ن*گـ*ایـ*یـ*د*م . انتقاممو میگیرم . همه تقاصشونو پس میدن . حتی ملیسا . هیچی خوبم نمیکنه هیچی .
+چی داری میگی یهو زدی تو فازه اینا . سامی .... تو رو خدا یواش تر برو . جییییییییییییییغ ....
هیچی نمیشنیدم . گوشم داشت سوت میکشید . فقط با صدای جیغ مهتاب و بوقه کامیون به خودم اومدم . خواستم فرمونو کج کنم و ترمز کنم ولی دیگه دیر شده بود .....
#ALI(علی)
میدوییدیم . با بیشترین سرعت ممکن به جایی که سامی با صدای خفه اش بهمون گفت دوییدیم . امیر هم میدویید هم به زمین و زمان فهش میداد . میشناسمش روانیو بد دهنه . وقتی رسیدیم دیدیم سپر جلوی ماشینه سامی جمع شده رفته توو و شیشه ماشین شکسته . بد جورم شکسته . سره خونیه مهتاب که غش کرده بود به شیشه ترک خورده سمت شاگرد تکیه داده بود و یه مرده هیکلی که انگار راننده کامیون بود داشت سعی میکرد سامی رو از ماشین بیاره بیرون . امیر با دیدن اون همه ادم که اونجا جمع شدن و حال و روز اونا دو دستی کوبید تو سرش . دوییدم سمته اون مرده کامیونی و ازش پرسیدم چیشد که اینطوری شد و بهم گفت سامی با سرعت یهو زد به کامیون . دره سمته سامی باز شد . سعی کردیم سامی که سرش شکسته بود و یه چشمش هم کبود بود از ماشین بیرون اوردیم . امیر دویید سمته در سمت مهتاب . هر کاری کرد درش باز شه باز نشد . داد میزد .... با بغض صداش عربده میزد . با بغض و صدای بم و دورگش داد میزد و مهتاب و صدا میزد .
+مهتاب ... مهتابم ... ماهع قشنگم چشماتو باز کن ... چشماتو باز کن ... نگام کن من اینجام . نزار قبل اینکه به هم برسیم عزرائیل تورو ازم بگیره . تورو خدا قوی باش . پاشو . چشماتو باز کن . دره لامصبببب باز شووو دیگههه . کـ*یـ*ر*م تو این داوری . باز شو دیگه لامصب . علی ... بیا کمک ...
امبولانسی که مردم زنگ زده بودن رسیده بود . وقتی امیر صدام زد منم دوییدم سمتش . مثله دیوونه ها داشت سعی میکرد در باز کنه . در باز نمیشد . داد میزد ... عربده میزد .... خدا رو صدا میزد . دستاشو گرفتم و نگهش داشتم و کشوندمش یه گوشه . –امیر.. داداشم اروم باش ...
+نمیتونممممم ... داداش دارم میمیرممم . نمیتونم اروم باشم لعنتی نمیشهه ... ولم کن ...
چند تا مامور اومدن درو به زور باز کردن . منو امیر دوییدیم سمتشون . مهتابو چند نفر با احتیات گذاشتنش رو بلانکارد و بردنش تو امبولانس . منو امیر دوییدیم سمتشون . پرستاره که یه پسره جوون بود پرسید : داداششی؟؟؟
امیر که معلوم بود میخواد سعی کنه خودشو کنترل کنه و فهش نده گفت : حاجی .. من نه داداششم . نه شوهرم .. نه ننشم . نه باباش . من یه روانیم که اگه نفهمم اون حالش چطوره میمیرم . اگه پیشش نباشم تو این حالش بیمارستانتونو به اتیش میکشم . لـ*ا*شـ*ـی الان این که من چیش میشم مهمه یا جونه مریضتون ؟؟
پرستاره که انگار روانی شده بود میخواست مارو بیرون کنه ولی ازش خواهش کردم . موندیم . از بینه صدای پرستارا و امیر صدای زنگ گوشی اومد . گوشیه مهتاب بود . امیر با احتیات از جیبش درش اورد و دید و قطعش کرد . سایه بود . یکم بعد گوشی منم زنگ خورد . بازم سایه بود . واقعا نمیدونستم بهش چی بگم .
-بله ؟؟
+زهر مار بله . چه غلطی میکنین اونجا ؟؟ بیاین دیگه .
فعلا بهش نمیگم چی شده . بعدا به امیر میگم به مهراد بگه . امیر با این حالش ... خب ..خودم به مهراد میگم .
-سایه بعدا همه چیو بهت میگم خدافص .
و گوشی رو قطع کردم .
#NEGAR(نگار)
رو مبل نشسته بودم و با سارا و خانوم احمدی به جوک های ارش میخندیدم . دوتا کفتر عاشق با نگرانی اومدن پیشمون .
سایه با نگرانی گفت : بچه ها ... خانوم احمدی ...من هرچی واسه علی و مهتاب و سامی زنگ میزنم رد میکنن یا دو کلمه جواب میدن . نگرانشونم . بیاین ... بریم ویلا لبه دریا ببینیم چخبره . خانوم احمدی ببخشید که اینطوری اذیتتون کردیم . ایشالا شبه دیگه با همه بچه ها دعوتـــ......
هنوز حرفه سایه تموم نشده بود که زنگ گوشی مهراد مانع ادامه دادن حرفش شد .
مهراد :علی ... علی به من زنگ زده ...
گوشی رو جواب داد و رو بلندگو گذاشت .
علی : مهراد ... اینی که بهت میگمو یجوری به دخترا بگو که سکته نکنن ...
مهراد خواس از روی بلند گو برداره که با نگاهه سایه ک با نگاهش میگف برداری میکشمت . بیخیال شد و گفت : اوکیه داداش بگو .
علی : سامی و مهتاب با یه کامیون تصادف کردن زودتر بیاین بیمارستان .
خانوم احمدی بلند شد و داد زد چیییییییییی ؟؟؟ الان حالشون چطوره؟؟ چجوری تصادف کردن ؟؟؟
من و ارش و سایه و مهراد هم داد و بیداد کردیم همینارو پرسیدیم . علی از پشته تلفن سره مهراد داد زد و گفت : مگه نگفتم خودت بهشون یجوزی بگو سکته نکننن ......؟؟؟!!!
سارا گوشی رو از مهراد گرفت و با بغض گفت : چجوری ؟؟ چجوری تصادف کردن ؟؟ الان کجایین ؟؟؟
علی : سارا ... عشقم ... ببین . داشتن میومدن دنباله ما . یهو سامی فازه سریع رفتن میگیره گاز میده مث اینکه تو باغ نبوده میزنه به یه کامیون . سپر ماشین الان مچالس شیشه جلو هم یا ترک داره یا شکسته خوده ماشین هم فکر نکنم دیگه به درد بخوره . سامی هم سرش شکسته و شیشه خورده های تو سرش و دارن جمع میکنن . چشمشم کبوده و ورم کرده . مهتابم ..... خب ...
سایه : چیشدهههه؟؟؟ بگو دق دادیمون ....
قَــبـلَــنـآ دَرمُـــونــ✨اَلــآنــآ دَردیـــ(:
پاسخ
 سپاس شده توسط Par_122


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان