25-01-2015، 18:37
با توجه به عمق فجایع در جامعه شواهد فراوانی وجود دارد که نشان می دهد خشونت و ابزارستیز و انتقام در جامعه ما افزایش یافته است. در واقع علاوه بر موارد حاد خشونت آمیز که تقریبا هر روزه در رسانه ها منتشر می شود اصولا آمار جرایم خشونتآمیز طی سال های اخیر افزایش چشمگیری داشته است. در مورد اینکه چرا و چگونه چنین روندی در طول سال های اخیر مشاهده می شود نظریه های مختلفی در این زمینه وجود دارد، واقعیت امر اینجاست که چه کسی یا کسانی در بروز هر چه بیشتر این جرائم خشونت آمیز دخیل هستند؟
دلایل خشونت در جامعه طی یکی دو قرن اخیر جرایم اقتصادی مانند کلاهبرداری; اختلا س های کلان به عنوان تجلی جرایم مالی و یکی از خطرناک ترین انواع آن شناخته شده است. کلاهبرداری را جرم یقه سفیدها می نامند چرا که مرتکبین کلاهبرداری های کلان در جامعه را افرادی می دانند که از توانمندی و شعور و هوش بالایی برخوردارند و این دسته از افراد از ذکاوت برای فریب دادن به خوبی در پیشبرد اهداف خود استفاده می کنند. جرم سنگینی به نام کلاهبرداری و اختلاس خود نوعی بی اعتمادی نسبت به سیستم دولت و جامعه را فراهم می کنند و عوام فکر می کنند در حق آنها ستم می شود زمانی که به خوبی و عادلانه احقاق حق نمی شود.از دیگر ابزار خشونت ودلایل آن سرقت است که فرد مجرم به دلیل نیاز مالی و سرخوردگی در جامعه برای نشان دادن تنفر خود دست به چنین اقدامی می زند و هر جا که فکر کند در آن می تواند منبع درآمدی کسب کند دست به سرقت می زند. از دیگر دلایل خشونت و تنفر در پرتو تحولات اجتماعی، بیکاری، فقر، نبود شغل و درآمد است که باعث می شود فرد یا به مواد مخدر روی آورد یا راه های دیگری در پیش گیرد و این نوعی اعتراض است به تحولات اقتصادی در جامعه زمانی که فرد امنیتی را در خود و در جامعه اش احساس نکند همرنگ ناامنی ها می شود و با در پیش گرفتن راه نامشروع و غیرقانونی و مجرمانه چهره جامعه را هر چه بیشتر خشن و خشونت آمیز می کند. چرا که امنیت یکی از نعمات الهی است که اگر درست تامین نشود اختلال هایی را در سیستم دولت و در زندگانی مردم و جامعه ایجاد می کند.
خشونت و تحولات اقتصادی در رابطه بامسائل اقتصادی به علت پیچیدگی ها و تعدد و تکثر روابط حقوقی طی یکی دو قرن اخیر جرائم به وفور آشکار شوند. به دلیل عدم کفایت مدیران ارشد و کارکنان سیستم در نظام پولی و بانکی و اقتصادی کشور، تورم و اختلاس هایی که در این مدت صورت می گرفت افرادی که به سوی افعال مجرمانه گرایش پیدا می کردند به ناامنی در جامعه بیشتر دامن می زدند. اما آنچه تا حدی وضعیت موجود را تعیین می کند وجود زمینه های بروز احساس شکست و ناکامی در جامعه است. طبق نظریه روانشناسان بروز ناکامی در فرد موجب می شود که دچار پرخاشگری شود و این پرخاشگری خود را به شکل رفتارهای خشونت آمیز نشان می دهد بنابراین آنچه به عنوان رفتار خشونت آمیز می بینیم در واقع محصول نوعی احساس ناکامی است که در موارد مختلف عاطفی، اقتصادی که این بیشتر افراد را درگیر کرده است و ما به عینه و به وضوح و به وفور در جامعه نگرانی و استرس و خشونت را در افراد احساس می کنیم. احساس ناکامی به این معناست که فرد از طریق روش های متعارف و معمول نتوانسته به اهداف، آرزوها و مطالباتش دست یابد.
خشونت و تلا ش برای تحقق اهداف افرادی برای رسیدن به اهداف خودتلا ش و کوشش می کنند تا به آرزوهای خود دست پیدا کنند حال چه در زمینه اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، یا خانوادگی، اما زمانی که با موانع روبه رو می شوند و نمی توانند به طرق معمول آن موانع و سنگلا خ های بر سر راه خود را بردارند دچار احساس ناکامی می شوند و حاصل این احساس شکست و ناکامی رفتار پرخاشگرانه است که اثرات سو» آن به دیگر افراد جامعه و محیط اجتماع سرایت می کند. علت اینکه چرا افراد در تحقق اهداف خود با ناکامی و شکست مواجه می شوند و از خود رفتار خشونت آمیز و به نوعی معترضانه بروز می دهند چیست؟ پاسخ های بسیاری چه به صورت آشکار و چه در لفافه به این موضوع داده شده است اما واقعیت این جاست که تحولا ت و دگردیسی هایی که در جامعه به وجود میآید خود معلول عواملی چون ضعف کارکرد سیستم پولی بانکی، اقتصادی، سیستم های اداری، عدم کفایت کارکنان برخی از ارگان های دولتی،تورم، فقر، بیکاری و غیره در جامعه است چرا که زمانی که افراد حاضر در جامعه با مسوولیت هایی که برعهده دارند نتوانند از عهده آنها به خوبی برآیند و با شکست ونقصان مواجه شوند جامعه با افزایش جرم و خشونت و اعتراض مواجه است و همین امر نارضایتی و ناامنی را درافراد ایجاد می کند و مدام درصدد حل مشکل خود هستند و مهمتر از همه اینکه او جامعه را در عدم تحقق و دستیابی به آمال و اهداف خود مقصر می داند.
خشونت و راه حلی برای رفع این معضل در دنباله دلا یل و عواملی که در بروز خشونت دخیل هستند این نکته واین تفکر و سوال پیش میآید که راه حل چیست و با چه ابزاری می توان برخشونت فائق آمد و خنده را بر لبان شهروندان و دیگر افراد حاضر در جامعه نشاند ونارضایی و هراس از آینده را از آنها دور کرد؟ طبق نظریه های ارایه شده راه حل های مداخله در کنترل وضعیت حاضر در جامعه را در مجموع می توان به ۳ گروه تقسیم کرد.یکی علل سطح کلا ن; یعنی آنچه ساختار اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را شکل می دهد و از طریق اعمال سیاست ها و برنامه ها توسط حاکمیت بروز پیدا می کند. اگر سیاست های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و سیاسی نتواند زمینه دسترسی به وضعیت مطلوب زندگی را محقق کند افراد دچار خشونت و پرخاشگری می شوند. البته اینکه افراد با درآمد ثابت هر روز با افزایش قیمت ها و تورم افسارگسیخته مواجه می شوند به این معناست که آنها نمی توانند با درآمد ثابت نیازهای خودوخانواده هایشان را تامین کنند، به همین دلیل شروع به پرخاشگری می کنند. در سطح سیاسی هم وضع به همین منوال است. وقتی نهادهای مدنی و دموکراتیک در جامعه وجود نداشته باشد که افراد بتوانند از طریق آنها به فرصت های برابر برای دسترسی به قدرت دست یابند و نتوانند دیدگاه و مواضع خود را نشان دهند واکنششان رفتار پرخاشگرانه در آن حوزه است. بنابراین در ابتدا اصلا ح سیاست های غلط و نادرست یکی از ضرورت های اجتناب ناپذیر برای بهبودی وضعیت موجود در جامعه است. نهادهای دولتی به جای اینکه پز قدرت و سمت را به یکدیگر بدهند و به اصطلا ح زورآزمایی کنند بهتر است به فکر علا ج مشکلا ت مردم باشند و دست از لج و لجبازی، تصویب برنامه ها و سیاست های غلط بردارند; چرا که هر موضع، هر برنامه یا قانون غلط و نابه جا تاثیر بسزایی بر زندگی و روحیه اجتماعی آنها دارد و عدم اعتقاد به سیستم و نهادهای دولتی را به بار میآورد و همین امر فساد و خشونت را در جامعه بیشتر می کند.
نقش نهاد خانواده در کنترل خشونتاگر نهاد خانواده که یکی از مهمترین و اصلی ترین نهادها در اجتماع بشری است. به عنوان یکی از نهادهای موثر در کنترل رفتارها نتواند کارکرد مناسب را داشته باشد این خود شروع معضلا ت بسیاری است. در جامعه بشری اگر سازمان ها، موسسات مسول بهداشت و درمان نتوانند کارکرد مناسب را داشته باشند محیط سالم اجتماعی از افرادی که در آن زندگی می کنند رخت بر می بندد و باز همین امر در شیوع و بروز خشونت می تواند دخیل باشد. بیماری، استرس، اضطراب، شکست های عاطفی، طلا ق، فراهم نبودن شغل و ازدواج، سن بالا ی ازدواج، ناعادلا نه عمل کردن در حقوق فردی و تورم و درآمدهای کم و ناچیز و افزایش جرائم اقتصادی، روانی و نبودن بهداشت و درمان کافی همه اینها در بروز خشونت موثر خواهند بود. اگر فرد تحت استرس و فشار قرار بگیرد و فشار مسائل اجتماعی از هر طرف به وی اضطراب و استرس و نگرانی تزریق کند مسلما از وی یک شخصیت نامطمئن و پرخاشجو می سازد چرا که نمی تواند در تعامل مسالمت و آرامش، زندگی خود را در کنار افراد حاضر در جامعه ادامه دهد. بنابراین اگر سیاست های کلا ن در جامعه اصلا ح شود بسیاری از مشکلا ت افراد حل خواهد شد و شرایط مطلوب تری را برای افراد فراهم خواهد کرد. از دیگر عوامل خشونت زا در جامعه می توان به خشونت درون زا و خشونت برون زا نیز اشاره کرد. خشونت برون زا را معمولا در سطح جامعه می بینیم مانند قتل، تجاوز و تعرض، سرقت و فساد و فحشا، گروگانگیری، اختلا س و غیره و اما بخشی از رفتارهای خشونت آمیز، درون زا هستند و فرد خود را مورد خشونت قرار می دهد مانند خودکشی، مصرف مواد مخدر، افسردگی و غیره که هر دو گروه این نوع از خشونت نشان دهنده جامعه بیمار و کسالت آور است که هیچ انگیزه و نشاطی برای ادامه زندگی در آن وجود ندارد. اگر سیاست های غلط، درست اصلا ح شوند مردم از وضع ناامنی و آشفتگی که با نوعی بلا تکلیفی همراه است در می آیند و خشونت با حضور پلیس و بر قراری امنیت در جامعه و کارکرد درست دولت و توازن و تعادل در اقتصاد کشور کاهش پیدا خواهد کرد و استرس و اضطراب و هراس از آینده از افراد رخت بر می بندد.
دلایل خشونت در جامعه طی یکی دو قرن اخیر جرایم اقتصادی مانند کلاهبرداری; اختلا س های کلان به عنوان تجلی جرایم مالی و یکی از خطرناک ترین انواع آن شناخته شده است. کلاهبرداری را جرم یقه سفیدها می نامند چرا که مرتکبین کلاهبرداری های کلان در جامعه را افرادی می دانند که از توانمندی و شعور و هوش بالایی برخوردارند و این دسته از افراد از ذکاوت برای فریب دادن به خوبی در پیشبرد اهداف خود استفاده می کنند. جرم سنگینی به نام کلاهبرداری و اختلاس خود نوعی بی اعتمادی نسبت به سیستم دولت و جامعه را فراهم می کنند و عوام فکر می کنند در حق آنها ستم می شود زمانی که به خوبی و عادلانه احقاق حق نمی شود.از دیگر ابزار خشونت ودلایل آن سرقت است که فرد مجرم به دلیل نیاز مالی و سرخوردگی در جامعه برای نشان دادن تنفر خود دست به چنین اقدامی می زند و هر جا که فکر کند در آن می تواند منبع درآمدی کسب کند دست به سرقت می زند. از دیگر دلایل خشونت و تنفر در پرتو تحولات اجتماعی، بیکاری، فقر، نبود شغل و درآمد است که باعث می شود فرد یا به مواد مخدر روی آورد یا راه های دیگری در پیش گیرد و این نوعی اعتراض است به تحولات اقتصادی در جامعه زمانی که فرد امنیتی را در خود و در جامعه اش احساس نکند همرنگ ناامنی ها می شود و با در پیش گرفتن راه نامشروع و غیرقانونی و مجرمانه چهره جامعه را هر چه بیشتر خشن و خشونت آمیز می کند. چرا که امنیت یکی از نعمات الهی است که اگر درست تامین نشود اختلال هایی را در سیستم دولت و در زندگانی مردم و جامعه ایجاد می کند.
خشونت و تحولات اقتصادی در رابطه بامسائل اقتصادی به علت پیچیدگی ها و تعدد و تکثر روابط حقوقی طی یکی دو قرن اخیر جرائم به وفور آشکار شوند. به دلیل عدم کفایت مدیران ارشد و کارکنان سیستم در نظام پولی و بانکی و اقتصادی کشور، تورم و اختلاس هایی که در این مدت صورت می گرفت افرادی که به سوی افعال مجرمانه گرایش پیدا می کردند به ناامنی در جامعه بیشتر دامن می زدند. اما آنچه تا حدی وضعیت موجود را تعیین می کند وجود زمینه های بروز احساس شکست و ناکامی در جامعه است. طبق نظریه روانشناسان بروز ناکامی در فرد موجب می شود که دچار پرخاشگری شود و این پرخاشگری خود را به شکل رفتارهای خشونت آمیز نشان می دهد بنابراین آنچه به عنوان رفتار خشونت آمیز می بینیم در واقع محصول نوعی احساس ناکامی است که در موارد مختلف عاطفی، اقتصادی که این بیشتر افراد را درگیر کرده است و ما به عینه و به وضوح و به وفور در جامعه نگرانی و استرس و خشونت را در افراد احساس می کنیم. احساس ناکامی به این معناست که فرد از طریق روش های متعارف و معمول نتوانسته به اهداف، آرزوها و مطالباتش دست یابد.
خشونت و تلا ش برای تحقق اهداف افرادی برای رسیدن به اهداف خودتلا ش و کوشش می کنند تا به آرزوهای خود دست پیدا کنند حال چه در زمینه اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، یا خانوادگی، اما زمانی که با موانع روبه رو می شوند و نمی توانند به طرق معمول آن موانع و سنگلا خ های بر سر راه خود را بردارند دچار احساس ناکامی می شوند و حاصل این احساس شکست و ناکامی رفتار پرخاشگرانه است که اثرات سو» آن به دیگر افراد جامعه و محیط اجتماع سرایت می کند. علت اینکه چرا افراد در تحقق اهداف خود با ناکامی و شکست مواجه می شوند و از خود رفتار خشونت آمیز و به نوعی معترضانه بروز می دهند چیست؟ پاسخ های بسیاری چه به صورت آشکار و چه در لفافه به این موضوع داده شده است اما واقعیت این جاست که تحولا ت و دگردیسی هایی که در جامعه به وجود میآید خود معلول عواملی چون ضعف کارکرد سیستم پولی بانکی، اقتصادی، سیستم های اداری، عدم کفایت کارکنان برخی از ارگان های دولتی،تورم، فقر، بیکاری و غیره در جامعه است چرا که زمانی که افراد حاضر در جامعه با مسوولیت هایی که برعهده دارند نتوانند از عهده آنها به خوبی برآیند و با شکست ونقصان مواجه شوند جامعه با افزایش جرم و خشونت و اعتراض مواجه است و همین امر نارضایتی و ناامنی را درافراد ایجاد می کند و مدام درصدد حل مشکل خود هستند و مهمتر از همه اینکه او جامعه را در عدم تحقق و دستیابی به آمال و اهداف خود مقصر می داند.
خشونت و راه حلی برای رفع این معضل در دنباله دلا یل و عواملی که در بروز خشونت دخیل هستند این نکته واین تفکر و سوال پیش میآید که راه حل چیست و با چه ابزاری می توان برخشونت فائق آمد و خنده را بر لبان شهروندان و دیگر افراد حاضر در جامعه نشاند ونارضایی و هراس از آینده را از آنها دور کرد؟ طبق نظریه های ارایه شده راه حل های مداخله در کنترل وضعیت حاضر در جامعه را در مجموع می توان به ۳ گروه تقسیم کرد.یکی علل سطح کلا ن; یعنی آنچه ساختار اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را شکل می دهد و از طریق اعمال سیاست ها و برنامه ها توسط حاکمیت بروز پیدا می کند. اگر سیاست های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و سیاسی نتواند زمینه دسترسی به وضعیت مطلوب زندگی را محقق کند افراد دچار خشونت و پرخاشگری می شوند. البته اینکه افراد با درآمد ثابت هر روز با افزایش قیمت ها و تورم افسارگسیخته مواجه می شوند به این معناست که آنها نمی توانند با درآمد ثابت نیازهای خودوخانواده هایشان را تامین کنند، به همین دلیل شروع به پرخاشگری می کنند. در سطح سیاسی هم وضع به همین منوال است. وقتی نهادهای مدنی و دموکراتیک در جامعه وجود نداشته باشد که افراد بتوانند از طریق آنها به فرصت های برابر برای دسترسی به قدرت دست یابند و نتوانند دیدگاه و مواضع خود را نشان دهند واکنششان رفتار پرخاشگرانه در آن حوزه است. بنابراین در ابتدا اصلا ح سیاست های غلط و نادرست یکی از ضرورت های اجتناب ناپذیر برای بهبودی وضعیت موجود در جامعه است. نهادهای دولتی به جای اینکه پز قدرت و سمت را به یکدیگر بدهند و به اصطلا ح زورآزمایی کنند بهتر است به فکر علا ج مشکلا ت مردم باشند و دست از لج و لجبازی، تصویب برنامه ها و سیاست های غلط بردارند; چرا که هر موضع، هر برنامه یا قانون غلط و نابه جا تاثیر بسزایی بر زندگی و روحیه اجتماعی آنها دارد و عدم اعتقاد به سیستم و نهادهای دولتی را به بار میآورد و همین امر فساد و خشونت را در جامعه بیشتر می کند.
نقش نهاد خانواده در کنترل خشونتاگر نهاد خانواده که یکی از مهمترین و اصلی ترین نهادها در اجتماع بشری است. به عنوان یکی از نهادهای موثر در کنترل رفتارها نتواند کارکرد مناسب را داشته باشد این خود شروع معضلا ت بسیاری است. در جامعه بشری اگر سازمان ها، موسسات مسول بهداشت و درمان نتوانند کارکرد مناسب را داشته باشند محیط سالم اجتماعی از افرادی که در آن زندگی می کنند رخت بر می بندد و باز همین امر در شیوع و بروز خشونت می تواند دخیل باشد. بیماری، استرس، اضطراب، شکست های عاطفی، طلا ق، فراهم نبودن شغل و ازدواج، سن بالا ی ازدواج، ناعادلا نه عمل کردن در حقوق فردی و تورم و درآمدهای کم و ناچیز و افزایش جرائم اقتصادی، روانی و نبودن بهداشت و درمان کافی همه اینها در بروز خشونت موثر خواهند بود. اگر فرد تحت استرس و فشار قرار بگیرد و فشار مسائل اجتماعی از هر طرف به وی اضطراب و استرس و نگرانی تزریق کند مسلما از وی یک شخصیت نامطمئن و پرخاشجو می سازد چرا که نمی تواند در تعامل مسالمت و آرامش، زندگی خود را در کنار افراد حاضر در جامعه ادامه دهد. بنابراین اگر سیاست های کلا ن در جامعه اصلا ح شود بسیاری از مشکلا ت افراد حل خواهد شد و شرایط مطلوب تری را برای افراد فراهم خواهد کرد. از دیگر عوامل خشونت زا در جامعه می توان به خشونت درون زا و خشونت برون زا نیز اشاره کرد. خشونت برون زا را معمولا در سطح جامعه می بینیم مانند قتل، تجاوز و تعرض، سرقت و فساد و فحشا، گروگانگیری، اختلا س و غیره و اما بخشی از رفتارهای خشونت آمیز، درون زا هستند و فرد خود را مورد خشونت قرار می دهد مانند خودکشی، مصرف مواد مخدر، افسردگی و غیره که هر دو گروه این نوع از خشونت نشان دهنده جامعه بیمار و کسالت آور است که هیچ انگیزه و نشاطی برای ادامه زندگی در آن وجود ندارد. اگر سیاست های غلط، درست اصلا ح شوند مردم از وضع ناامنی و آشفتگی که با نوعی بلا تکلیفی همراه است در می آیند و خشونت با حضور پلیس و بر قراری امنیت در جامعه و کارکرد درست دولت و توازن و تعادل در اقتصاد کشور کاهش پیدا خواهد کرد و استرس و اضطراب و هراس از آینده از افراد رخت بر می بندد.