امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان کوتاه .یعنی دمش گرم

#1
Lightbulb 
دخترجواني از مکزيک براي يک مأموريت اداري چندماهه به آرژانتين منتقل شد

.پس از دوماه، نامه اي از نامزد مکزيکيخود دريافت مي کند به اين

مضمون:لوراي عزيز،متأسفانه ديگر نمي توانم به اين رابطه از راه دورادامه

بدهم و بايد بگويم که دراين مدت ده بار به توخيانت کرده ام !!! ومي دانم که

نه تو و نه من شايسته اين وضع نيستيم. من را ببخش و عکسي که به تو

داده بودم برايم پس بفرست

باعشق : روبرت

دخترجوان رنجيـده خاطرازرفتارمرد، ازهمه همکاران ودوستانش مي خواهدکه

عکسي ازنامزد، برادر، پسرعمو، پسردايي ... خودشان به اوقرض بدهند و

همه آن عکس ها راکه کلي بودند باعکس روبرت، نامزد بي وفايش، دريک

پاکت گذاشته وهمراه با يادداشتي برايش پست مي کند، به اين مضمون:

روبرت عزيز، مراببخش، اما هر چه فکر کردم قيافه تو را به ياد نياوردم، لطفاً

عکس خودت راازميان عکسهاي توي پاکت جداکن وبقيه رابه من برگردان
دختر ارومی هستم ولی به موقش خیلی شیک ومجلسی هار میشم
پاسخ
 سپاس شده توسط تابنده ، عاشق الکترونیک ، m.r.gomez ، نیلوفر جوووووووووون
آگهی
#2
جاش اینجا نیست توی بخش داستان و رمانه
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ƊЄƤƦЄƧƧЄƊ

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
داستان کوتاه .یعنی دمش گرم 1
پاسخ
 سپاس شده توسط عاشق الکترونیک
#3
خوب جوابشو داده
عالی...
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان