نظرسنجی: ؟
خوب بود
بد بود
[نمایش نتایج]
زمان بسته شدن نظرسنجی: 04-08-4472
 
امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امتیازات: 3.67
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان ستاره

#21
چرا هیجان نمی دی؟
رمان ستاره 3
پاسخ
 سپاس شده توسط نازنین*
آگهی
#22
(01-02-2014، 18:38)setareh. نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
چرا هیجان نمی دی؟

خود رمان هیجان نداره
نه سلام میدی نه چیزی
ولی باز تو فکرمی
HeartHeart
پاسخ
#23
مرسی واقعا عالی بود بقیه اش رو همبزار
از اون لحظه ای که شنیدم تورو،
یه عمره که انگار گرفتارتم...
سرم رو بلند میکنم تا بگم،
هنوزم مث قبل طرفدارتم!
هنوز عاشم من تا مرز جنون!
که هر شعرتو از برم خط به خط...
تو احساس میذاری برای دلم،

منم زندگیمو میذارم وسط...
ازت دور نیستم با این فاصله...
میون دلم با تو، دیوار نیست...
تا روزی که هستی میمونم باهات...
کسی که نَمونه هوادار نیست!
اگه لحظه هامم بگیرن ازم،

بازم دلخوشم که تورو داشتم...
اگه عشقی توی دلم بوده،
همونم برای تو میذاشتم...
اگه من یه عمره نشستم به پات،
واسه اینه که خوب میدونم کیم...
اگه تو منو روزی یادت بره،
ولـی تا ابد من یه فـرزادیم...
رمان ستاره 3رمان ستاره 3
پاسخ
 سپاس شده توسط "تنها"
#24
(05-02-2014، 22:39)گل رز قرمز نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
مرسی واقعا عالی بود بقیه اش رو همبزار


چشم میزارم
نه سلام میدی نه چیزی
ولی باز تو فکرمی
HeartHeart
پاسخ
#25
عااااااااااااالی بود عزیزم!
ولی شخصیت های داستانت کارو زندگی ندارن!
دختره همش ولوهه که....
Big Grin
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
Unknown
رمان ستاره 3
پاسخ
 سپاس شده توسط نازنین* ، "تنها"
#26
خوابیدم . صبح پاشدم صبحونه ام رو که خوردم رفتم خونه ی بهی . تنها بود . رفتم نشستم رو مبل واسم بهی چای آورد . باهم حرف زدیم .قرار شد این قبل 6 نفری بریم کوه . قرار شد چهار شنبه ، پنج شنبه ،جمعه بریم . چهارشنبه شد . ساعت 6:30 پاشدم. هوا سرد شده بود
نه سلام میدی نه چیزی
ولی باز تو فکرمی
HeartHeart
پاسخ
 سپاس شده توسط "تنها"
آگهی
#27
هر چی لباس گرم بود ریختم تو کوله
کوله داشت میترکیدانقدر لباس توش بود
رفتم تو قمقمه آب یخ ریختم
به بچه ها زنگ زدم
ایندفعه بازم نوبت من بود برم دنبال دخترا
چون ماشینم 206 بود بعضی از وسایل رو گذاشتم جلو روی صندلی راست بقل دستم
رفتم دنبال بهی النا
کامران ، کامیار، مانی هم تو جاده بودن
سریع راه افتادیم
دیگه رسیده بودم بقل دست ماشین کامیار
هی دیونه تو جاده ویراج میرفت
من زدم جلو زود تر رسیدم به کوه رفتیم تو قهوه خونه
پسرا نیم ساعت بعد از ما رسیدن
چای خوردیم نگو زبون مانی انقدر که چایی داغ بوده سوخته
صورتش این آتیش قرمز شد
زدم زیر خنده
همچین اخم کرد بهم از ترس سرم رو انداختم پایین
نه سلام میدی نه چیزی
ولی باز تو فکرمی
HeartHeart
پاسخ
 سپاس شده توسط نازنین* ، آوا 2014 ، "تنها"
#28
این یه قسمت دیگه ی رمانه

تا حالا تنها شدی؟
توی دلت پر غم شده ؟
عاشق شدی ؟
من دیونه هم عاشق شدم که تنهام دیگه
عشقی که 4 سال طول کشید
فقط 4 سال با هم بودیدم
دیگه رفت منم رفتم
نه سلام میدی نه چیزی
ولی باز تو فکرمی
HeartHeart
پاسخ
 سپاس شده توسط آوا 2014
#29
خوب بود ممنونمExclamation
پاسخ
#30
خواهش می کنم
نه سلام میدی نه چیزی
ولی باز تو فکرمی
HeartHeart
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان