13-02-2019، 13:26
[ورس یک]
شب بود من بودم با سقف
اشتیاق سمّ و رو به پنجره رو تخت
انتخاب مرگ و زندگى به سمت نفع
به شرط برگ یه زرد سبز
خنده ، اشک و زجر
سرد ، یخ ، لج
مثِ من به شکل شب
به شکل هرچى تیره مثِ جنگ
گلومو میبره اون صداهاى غمگینت
نگاهاى سنگینت ، خنده هاى بى ذوقت
چشامو میکُشه اون رنگ سیاه ، تلخى
قصه هاى غمگینت ، انتهاى بیخودت
نفسم گرمه اما بدن سرده مثلِ سرما
نگاهم انفجاره اما بسته پشت درها
نخ به نخ رو لب سیگار ، بیمار ، بیدار
صداى چرت سکوته این شهرُ میخوام چیکار!
آدماى مرده ، صداى گُنگ شب رو پازلاى عقده
گربه هاى گشنه ، نگاهاى مزمن
مثِ جُنگه دورهم به صرفه لقمه
یه اتفاق گنده ، روى هم به شرط نُطفه
بخند به حُکمِت ، بخند که صبح شه
[ورس دو]
باریک ، باریک ، کوچه هاى تاریک
نور ماه توو شبهاى فانى
مثِ ناجى ، حسه یاغى تابید
انقلاب آبى ، مثِ چهره هاى نازى
دین ، آئین
صداى این سکوت و بشکن ، ما لالیم
صداهاى زیبا ، مرغ مینا ، نگاهاى بیجا
تبسم به شکله فریاد توو عمقِ دین و ایمان
تلنگرِ آب و دریا ، موج جریان
نوشتن به شکل الماس ، رو سینه مثِ گرماس
سکوت ، عمقِ باور ، اندیشه داور
اختیار به جنسه ساغر ، روى سینه هاى شاهرگ
حس و حالِ شام آخر
گریه هاى مادر ، انتظار یار و یاور
انقلاب آهن ، اتفاق ساعت هاى ناحق
آدماى نااهل ، مثِ غدّه مثِ تاول ، انفجار سمّ باور
انهدام صبر و طاقت ، شکستن افتخار و خلقِ باید
قدم به سمت شاید ، سنگِ عادت ، اختلال مغز آدم