28-04-2016، 11:49
(آخرین ویرایش در این ارسال: 28-04-2016، 11:50، توسط ρυяρℓє_ѕку.)
به نام خدایی که تویه بدترینان را با آغوش بازپاسخ میگوید...
از اینکه به یاد همه بودم به غیر از تو!
از اینــکه بر کوچکتـرها بزرگــی کردم!
از اینکه کار بد دیگران را به رخشان کشیدم!
از اینکه جای که حق با من نبود لجبازی کردم!
از اینــکه زبـانــم گفت بفرمایید ولـی دلم نه!
از اینکه در حال سخن گفتن کسی بی اعتنا بودم!
از اینکه صدایم، زدند اما خودم را به نشنیدن زدم!
از اینکه ایمانم به بندگانت بیشتر از ایمان به تو بود!
از اینکه نشان دادم کاره ای هستم در حالی کــه......!
از اینکه معذرت خواهی برایم مشکل بود و انجام ندادم!
از اینـکه غذا خوردنم هرگز ترک نشد اما نمـازم قضا شـد!
از اینکه تظاهر به دانستن مطلبی کردم که اصلأ آنرا نمی دانستم!
از اینکه رسوا شدن در دنیا برایم مشکل تر از رسوا شدن در آخرت بود!
از اینکه موقع انجام گنـاه از یک طفل خجالت کشیدم و از تو شرم ننمودم!
از اینکه حاضر نشدم بگویم نمی دانم! حتی در لحظه ای که نادانیم برملا شد!
از اینکه آنقدر به فکر آراستگی ظاهر خود بودم که به آراستگی باطن نپرداختم!
از اینکه دیگران را به کسی خنداندم، غافـل از اینکه خود از همه خنده دارتر بودم!
از اینکه سعی داشتم کار بد را در حضور جمعی توجیه کنم، با اینکه می دانستم غلط است!
از اینکه در همه چیز و همه جا با محاسبه دقیق سروکار داشتم ولی به حساب نفس خویش نرسیدم!
از اینکه برای ارضای نفس آنقدر از کسی سوال کردم تا آنکه (نمی دانم) را از زبانش بیرون کشیدم!
از اینکه..............
از اینکه به یاد همه بودم به غیر از تو!
از اینــکه بر کوچکتـرها بزرگــی کردم!
از اینکه کار بد دیگران را به رخشان کشیدم!
از اینکه جای که حق با من نبود لجبازی کردم!
از اینــکه زبـانــم گفت بفرمایید ولـی دلم نه!
از اینکه در حال سخن گفتن کسی بی اعتنا بودم!
از اینکه صدایم، زدند اما خودم را به نشنیدن زدم!
از اینکه ایمانم به بندگانت بیشتر از ایمان به تو بود!
از اینکه نشان دادم کاره ای هستم در حالی کــه......!
از اینکه معذرت خواهی برایم مشکل بود و انجام ندادم!
از اینـکه غذا خوردنم هرگز ترک نشد اما نمـازم قضا شـد!
از اینکه تظاهر به دانستن مطلبی کردم که اصلأ آنرا نمی دانستم!
از اینکه رسوا شدن در دنیا برایم مشکل تر از رسوا شدن در آخرت بود!
از اینکه موقع انجام گنـاه از یک طفل خجالت کشیدم و از تو شرم ننمودم!
از اینکه حاضر نشدم بگویم نمی دانم! حتی در لحظه ای که نادانیم برملا شد!
از اینکه آنقدر به فکر آراستگی ظاهر خود بودم که به آراستگی باطن نپرداختم!
از اینکه دیگران را به کسی خنداندم، غافـل از اینکه خود از همه خنده دارتر بودم!
از اینکه سعی داشتم کار بد را در حضور جمعی توجیه کنم، با اینکه می دانستم غلط است!
از اینکه در همه چیز و همه جا با محاسبه دقیق سروکار داشتم ولی به حساب نفس خویش نرسیدم!
از اینکه برای ارضای نفس آنقدر از کسی سوال کردم تا آنکه (نمی دانم) را از زبانش بیرون کشیدم!
از اینکه..............
الهی به ما دیده بصیرت عنایت کن و ما را در شناخت عیوب خویش یاری فرما
اللهم صلّ على محمد وآل محمد وعجل فرجهم الشريف
اللهم صلّ على محمد وآل محمد وعجل فرجهم الشريف