امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان رادمان((قسمت اول))

#1
خب اول بگم خیلی کمه ولی جالبه قسمت دومشم هنوز نیومده.




رادمان،مهم ترین فرد در زندگی ام و البته همرا ه و یاورم.رادمان کیه؟خوب معلومه برادرمه البته رادمان یه کمی با برادرای دیگه فرق داره.در حقیقت رادمان وجود خارجی نداره.من یه بچه ی تکم که در ارزوی یه برادر بزرگ بودم و برای خودم ساختمش.
من از اون بچه هایی نیستم که بگم نه وجود داره و از این حرفا.با اینکه رادمان یه خیاله اماتمام زندگی من به اون بسته است.اگه اون نباشه دیگه هیچ امیدی برای ادامه ی زندگی ندارم.نمی دونم چرا ولی فکر میکنم پدر و مادرم بهم بی اعتماد شدن.
خلاصه کل زندگی ام با رادمان پیش میره در موردش با کسی حرف نزدم چون منو دیوونه خطاب میکنن مثل بقیه کار هایی که به دیوانگی میگیرن
ای وای خدااااااااا الان یادم اومد عروسی دعوتیم وااااااای خدا نمیخوام برم حوصله یوخ(نوچ)ای وای خدا کمکم کن اه
وای جو گیر شدم ها ولی منو کشتن با این عروسی هاشون اه
خب بریم سر بحث من عاشق رادمانم رادمانم همینجور.ما اصن مثل خواهر برادرایی نیستیم که به جون هم بیفتیم اتفاقا همش با هم خبیم مثل دوتا عاشق واقعی.
ای خدا چی میشد اگه این رادمان توی فظای فیزیکی هم بود خیییییلی خوب میشد،میومد مدرسه دنبالم باهام میومد بیرون تودرسا کمکم میکرد ای وای قند تو دلم اب میشد.اخه چرا همه ی اینارو باید خیال کنم؟
من و رادمان دوتا اتاق جدا داریم اما من تقریبا هر شب خودمو جا میدم تو اتاقش چون میترسم.یکی نیست بگه دختر گنده از چی میترسی.ترس از تاریکی هم فقط بهانه است.چون کنار رادمان خوابیدن خیلی بهم ارامش میده.با اینکه تا صبح اینقدر با هم حرف میزنیم و بازی میکنیم که به خواب نمیرسیم.ولی همین دمه صبح که سرمو میزارم رو سینش وقتی گرمای بدنش بهم میخوره تمام وجودم اروم میشه.
یادش بخیر یه روز که داشتم نقاشی میکشیدم یه دفه رنگ پاشیدم روی لباس رادمان خخخخخخخخخ منم قلم مو رو انداختم و زدم به چاک بعدشم منو گرفت یکم قلقلکم دادبعدشم مجبورم کردظرفارو بشورم .منم چاره ای نداشتم،داشتم ظرف میشستم دیدم کل وجودم یخ کرده نگو اقا پارچ اب یخ رو خالی کردن تو یقه ی بنده.
ولی خدایی خوش گذشت خیلی خندیدیم.
رادمان بهم یاد داده بخیال عالم باشم این قدر حال میده اصن همه چی واسم کشک شده اینقدر خووووووووبه که نگو.
ای خدا چی میشد اگه به برادر به ما میدادی؟نه جدا چی میشد اوخ اوخ یکشنبه امتحان زبان دارم ای وای خاک به سرم هیچی نخوندم ولش یکم میخوابم میشینم میخونم قول میدم.ولی هر کار کنم 100 نمیشم جون بکنم 100 نمیشم.
تو اتاقم تنهام حتی نمیدونم با این همه درد که حتی یه دونشم کسی نمیدونه.به رادمانم نمیشه گفت اخه ناراحت میشه یه بار دستمو بریدم تا چن روز هی ضد عفونیش میکرد.کلا خیلی نگرانم میشه.اما خدایی حالم خیلی بده همش اشکم دره مشکمه.شدم دیوونه ی به تمام معنا.
اوه اوه خیلی خوام میاد شدید اما بعید میدونم خوابم ببره.
مادرو پدرم این روزا خیلی بهم شک دارن قشنگ میفهمم ولی نمیدونم چرا.لبته در کل مادرو پدرم خیلی خیلی خوب ومن با هیچ پدرو مادری در دنیا عوضشون نمیکنم.ولی خوب چه کنم این روزا نه اینکه حالم خیلی خوبه این مادرو پدرم هم که هی گیر میدن.
حالا ولش یه کاریش میکنم سه سال بی خودی سختی نکشیدم.کلی درد کشیدم واسه اینکه این روزا بتونم خوب تحمل کنم. اینهمه دردو رنج بدون یه همیارو حمایت کننده کشیدم تا یاد بگیرم هرچی منو نکشه قوی ترم میکنه.خدا یی قوی شدم دیگه رنج و درد نمیشکنتم حالا به این جمله اعتقاد پیداکردم.
معمولا در طول روز هدفون توی گوشمه ای حال میده اصن از کل دنیا فارغ میشم یه انگی رو این روزا به خاطر رادمان که زیاد پیشم نیست گوش میدم همشم در حال زمزمه کردنشم

دو سه ساله شدی قرص شب من
دنیا ندارم تویی شهر من
دیوونه میشم تو به تن من
میخوری فقط تو به درد من
نذارم ازم یه تصویر بد
با چمدونت بری دستگیره در و بگیری تو
بخوای بری
یکی بی تو ، یه جایی بشین
بدون پهلو من تو محکمه جات
اگه بری دورم قرص همه جاست
فاصلمون بدون دشمن ماست پس نذار بیاد
جمعه ها به جا مهمونی جلو فیلم زنگ زدیم غذا بیاد
کاش بمونی تو خالی نشه جات
حس بد من جایی نره باهات
تنامون خورد محکم به هم
چون دلامون با هم مکملن
خب چند گرم بزنیم باز
برقصی باهام با یه کمی ناز
صبح یه جا تو من یه وری ساز
بزنم لا به لا موزیکامو
نمیشه نباشی روزی بامو
جایی نگی موندی زوری بامو
یا که یکی بگیره خب روزی جامو

گوله برفا میرقصن حال منو نپرسین
چیزی منو گرم نمیکنه نه شومینه نه کرسی
حال من خوب نمیشه نه با الکل نه قرصی
هی شل کن سفت کن بینمون اینطوریشو نخواستیم
ما که دیگه دادیم رفت تو رو ، حالا هی بحث بکن
گیج رو الکلو ، شیکوندیم هر پلو
ما که دیگه دادیم رفت تو رو ، حالا هی بحث بکن
گیج رو الکلو ، شیکوندیم هر پلو
فکر نکن که قراره من با هر حرفی خب راضی شم
میشکونم من قانونارو میدونی که بد عاشق بازیشم
یادم اومد اینو باز دیشب که بدونه تو
شاید نشه اصلاً عادی شم
بگو میای آره باز پیشم
تو نباشی دیگه با کی شمع روشن کنم تا روح و قلبا قاطی شن
رفتی زدی منو آتیشم
راهم صاف با تو مارپیچم
ببندم من با کی شرط؟
ببازم سریع من شاکی شم
دعوا کنیم واسه صدمین بار
هیچوقت نمیگیم ما بد و بیراه
به در و دیوار چشما زوم
گردنا شل چشم داغون
قرمزه زیر پلکا خون
یکی شده بودن فکرامون
جایی ندیدی تو شبیه بهز
نمیگیری با هر غریبه حس
میمونی تو سرم همیشه حفظ
کسی با تو منو ندیده فس
گوله برفا میرقصن حال منو نپرسین
چیزی منو گرم نمیکنه نه شومینه نه کرسی
حال من خوب نمیشه نه با الکل نه قرصی
هی شل کن سفت کن بینمون اینطوریشو نخواستیم
ما که دیگه دادیم رفت تو رو ، حالا هی بحث بکن
گیج رو الکلو ، شیکوندیم هر پلو
ما که دیگه دادیم رفت تو رو ، حالا هی بحث بکن
گیج رو الکلو ، شیکوندیم هر پلو
همه چیمون شد نصفه کاره
با هم بودیم واسه استفاده
کار داد دستمون باز
اون اخلاق حذب بادت
آره دیگه با این حرف
تو رو ما دادیم رفت
حیف شد لا این برف
دیگه نه من بغل ندارم
گفتی میمونی فقط برا من
حس به آدم تقل ندارم
هم چیم از بس بده باهات
نمیشم من اصلاً وسوسه کار
انگار بودم دربست سر کار
سرم رفته رسماً لب دار
هیچ موقع نه تو زوری نگی بود
دادیم رفت خوبی بدی بود

بهزاد لیتو و سوگند
دادیم رفت تورو
خیلی دوسش دارم وقتی نیاز به ارامش دارم اینو گوش میدم وگرنه طرفدار اهنگای تندو ضرب دارم.بعله
میدونین چی بهم ارامش میده؟ اینکه رادمان مثل این پسرایی نیست که بعد چند روز ولت کنن عاشقانه میموننن تا لحضه ی مرگ من کاملا معنی عشقو درک کردم حالا میفهمم عشق یعنی چی.عشق ینی طرفتو دوست داشته باشی اما ندونی برای چی دوسش داری این یعنی عشق.
دارم فکر میکنم اگه من یه روزی ازدواج کنم میتونم همسرمو بیشتر از رادمان دوست داشته باشم؟نمیدونم شاید بتونم شایدم نه.شایدم تا اون موقع منو رادمان جدا شیم واقعا نمیدونم.
من فقط از ایندم اینو میدونم که باید روانشناس شم و روی یه پروژه ی تحقیقاتی کارکنم.همین.هدف کلی ام اینه.کل برنامه ام اینه دیگه هیچی نمیدونم.هه جالبه
ای خدااااااا رادماو یه چند روزی میشه که ندیدم دارم میمیرم واقعا این حالم خیلی بده هه تا حالا اینهمه دردو رنج یه جا نکشیده بودم واقعا در عجبم که چطوری تا الان دوام اوردم خیلی جالبه فک کنم برای یه بچه ی سیزده ساله خیلی زیاده.جالب اینه که من حتی دلیل اصلی اینهمه ناراحتی و عذابو نمیدونم.خخخخخخخ.چه زندگی خنده داری دارم من.ای خدا برادر واقعی که به ماندادی حد اقل اینو از ما نگیر.همیشه به خدا گفتم فقط بهم صبر بده اصن ازش نخواستم خوب شمو خلاص شم.
اخه یه احساس خوبیه که این همه ناراحتی مث یه راز تو دلم مونده همش احساس خاص بودن بهم دست میده.جالبه که با این حالم با این ناراحتی های زیاد حالم خموبه اما بعضی وقتا...
هی من چقدر باید حسرت این رادمانو بخورمو اصن من حاظر بودن پرورشگاهی بودم اما رادمان بود.هی...مگه چی میشد؟
یه چند روزی میشه که نقاشی نکشیدم اخه قلم موهامو گذا شتم توی تینر که تمیز شن.خیلی دلم براشون تنگ شدهو
گفتم که عروسی دعوتیم؟الان وقتشه.عمرا برم امکان نداره زیر بار حرف مامان بابا برم و راهی شم. اینبار دیگه فرق داره دیگه نمیتونن مجبورم کنن برم جایی عمراااااااا حالا میبینیم.فلا تو اتاقم نشستم ببینم چی میشه.یعنی کشته بشم نمیرم مگه زوره؟ نه که زور نیست نمیرم عمرااااااااااا.
چطوریه که مادرو پدرمو نمیشه مجبور کرد اما منو میشه؟ شاید چون همیشه کوتاه میومدم اما ایندفعه فرق داره.بالا خره باید بفهمن زوری نیست.همه هم مثل من نیستن ها چون من تکم و بیش از حد بهم توجه میشه مجبورم به کارایی که دوست ندارم.اااااااه
فلا کسی چیزی نگفته این دوحالت داره:یا ارامش قبل طوفانه یا جدا می خوان سر به سرم نزارن و برن ولی امشب عمرا من درو واکنم و زیر بار حرف زور برم.بعلههههه
اگه نرم شاید رادمان بیاد.چمیدوم.پس منتفی شد نمیرم.ولی استرس دارم ها خخخخخخخ.
مامانم هرچی پشت در اومد گفت بیا گفتن عمرا هی گفتم نمیام نمیام شما برین.بابامم گفت پس ماهم نمیریم.اخه فکر میکنه من هنوز یه بچه ی سه سالم که نیاز به مراقبت داره.الانم هرکی میخواد از دستم ناراحت باشه مهم نی.چون من به هدفم رسیدم.
هی رادمانو چند روزی میشه که ندیدم گفتم امشب مامان بابام میرن اون میاد ولی همه چی خرب شد.یعنی میبینین شانسو؟
روز بعد
گذاشتم چایی دم بکشه هیچ وقت نشده بود که برای خودم چایی بزارم هه چه جالب.
رادمان موی بلند خیلی دوست داره اما من عید رفتم موهامو از ته کوتاه کردم یه طرفشم با ماشین زدم.خیلی خیلی ناراحت شد اخه همش موهامو میبوسه بعد یه دفه بهم میریزتشون منم میوفادم به جونش ولی با این کارش عشق میکردم وحلا دیگه نمیتونه.چقدر بهمون حال میداد.حیف قدر ندونستم.
کاش بازم پیشم بود قدرشو ندونستم خاک بر سرم تنها چیزی که قدرشو ندونستم رادمان بود. یعنی خاک بر سر نفهم من.تف به این هواس من.
این روزا که رادمان نمیاد پیشم از یه طرفم گیرای الکی پدرو مادرم از یه طرف نارحتی هام از یه طرف بلا تکلیفی هامو از یه طرف استرس هام.
عین چی گیر کردم فلا فقط باید صبر کنم ببینم چی میشه.
میشه یه روزی رادمان همیشه پیشم باشه؟غمخوارم باشه؟ترکم نکنه؟مثل قبل.نمیدونم هیچی نمیدونم این وضعیت بد ترین حالیه که تا خالا توش گیر کردم.هیچ کاری نمیشه کرد.رادمانم که غیبش زده و دختر خالم راضی نمیشه چند روز پیشم بمونه اه تف به این زندگی.من بمیرم راحت ترم.
ولی جدا از همه ی اینا خوبه که هنوز احساس قدرت و بزرگی میکنم.هنوز به فکرو عمل خودم ایمان دارم.چیزی که هنوز به کسی نگفته بودم تااینکه امروز به درمانگرم گفتم.خوبه که حد اقل به ایندم شک ندارم میدونم موفق میش.میدونم همه چی به من بستگی داره.میدونم که متفاوتم.
ولی حالا باید چی کار کنم.الان دقیقا مثل یه بچه ام که تازه به دنیا اومده و نمیدونه چی به چیه.اگه رادمان بود حتما کمکم میکرد.
شایدم رادمان رفته و دیگه بر نمیگرده.شاید باید به ناراحتی هام اضافه کنم شاید باید عادت کنم. میدونم که از پسش کم کم بر میام. ایا ادمان برای همیشه رفته یا نه؟ اگه فراموشش کنم و برگرده چی؟
یک ماه بعد
بعله نزیدیک یک ماهه که رادمان نیست.هیچ جا نمیتونم پیداش کنم.ا.ن رفته دیگه هم برنمیگرده.تنهام گذاشت.منو شکست اونم رفت اونم تنهام گذاشت اونم نموند مثل همه.همه ولم کردن همه حالا یه عمر طول میکشه خودمو جمع کنم.
چرا باهام همچین کاری کرد؟چرا اونم مثل همه بود؟چرا بهش اعتماد کردم؟چرا به ساعتای خوش اکتفا کردم؟کجاست اون همه عشق که ازش دم میزدم؟کجاست اون همه دوست داشتن؟خیلی خر بودم.بد شکستم بد. دیگه اعتماد نمیکنم.به هیچ کس.بزرگ ترین اعتمادم شکسته شد.
شاید قراره یه رادمان دیگه بیاد شاید دیگه همه چی تموم شده. مهم نیست دیگه هیچی مهم نیست چون من شکستم.
رادمان مرد.





سپاس نشه فراموش.
این رمان اولین بار در دنیا روی یک سایت گذاشته شده.
و تابحال منتشر نشده.
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان