به نام خدا
یکیــ از یکیــ لجبازتر
نویسنده:
mahdis.a
خلاصه:
داستان در مورد دختری به اسم مهلاست...دختری که با داغ نداشتن پدر دوره های سخت عمرشو گزروند...سخت...شکست ها خورد اما سرشو پایین ننداخت...عاشق شد...ن...نشد...فقط یه حس بود....یک حس بچگانه....اون نمیدونست عشقش واقعی نیست ...فقط تلقین شدس....مهلا و رهام ادعا میکردن عاشقن...اما نبودن...رهام اونی نبود که مهلا میخواست...تو صحنه ی وحشتناکی که شاید دله هر زنی رو بلرزونه از رهام جدا میشه....شیطون موند اما نه مثل قبل..نه توی خواب نه توی بیداری اون کابوس یادش میرفت...ولی وقتی میره دانشگاه...برعکس میشه...عشقشو پیدا میکنه اما اعتراف نه...آروین(امیرعلی) اون پسر بود...باعث شد مهلا از گذتش سر در بیاره....بفهمه پدرش زندست و کیه...خانوادش کین؟اهل کجاست؟
...
داستان رو سعی میکنم زیبا بنویسم ...و همچنین طولانی نباشه که خواننده مورد اذیت قرار بگیره و خسته بشه...
دوستون دارم و امیدوارم خوشتون بیاد...
در ضمن اگر میشه نظراتون رو در این تاپیک ارائه ندید...با تشکر
یکیــ از یکیــ لجبازتر
نویسنده:
mahdis.a
خلاصه:
داستان در مورد دختری به اسم مهلاست...دختری که با داغ نداشتن پدر دوره های سخت عمرشو گزروند...سخت...شکست ها خورد اما سرشو پایین ننداخت...عاشق شد...ن...نشد...فقط یه حس بود....یک حس بچگانه....اون نمیدونست عشقش واقعی نیست ...فقط تلقین شدس....مهلا و رهام ادعا میکردن عاشقن...اما نبودن...رهام اونی نبود که مهلا میخواست...تو صحنه ی وحشتناکی که شاید دله هر زنی رو بلرزونه از رهام جدا میشه....شیطون موند اما نه مثل قبل..نه توی خواب نه توی بیداری اون کابوس یادش میرفت...ولی وقتی میره دانشگاه...برعکس میشه...عشقشو پیدا میکنه اما اعتراف نه...آروین(امیرعلی) اون پسر بود...باعث شد مهلا از گذتش سر در بیاره....بفهمه پدرش زندست و کیه...خانوادش کین؟اهل کجاست؟
...
داستان رو سعی میکنم زیبا بنویسم ...و همچنین طولانی نباشه که خواننده مورد اذیت قرار بگیره و خسته بشه...
دوستون دارم و امیدوارم خوشتون بیاد...
در ضمن اگر میشه نظراتون رو در این تاپیک ارائه ندید...با تشکر