28-05-2015، 14:23
ترس لرزه بر اندام می اندازد
تنها بودم در مقبره فرعون همراه با مومیایی، مومیایی که طنین صدای گوش خراشش دل شیر را آب میکند .
من می دویدم ناگهان خشکم زد ،مومیایی روبه رویم بود
صورتش باند پیچی شده بود .صدای غرشش از میان آن پارچه های سفید کهنه می آمد
ناگهان پارچه های کهنه یکی یکی پاره شدند و ذره ذره صورت استخوانی بدون پوست و گوشت مومیایی پیدا شد .
مومیایی انگشتانش را بر روی گلویم قرار داد و گلویم را فشرد ،انگشتانش سخت و شکننده بودند .
صحنه ای وحشتناک از مردنی فجیع جلوی چشمانم می رقصید
با غرش مومیایی مو بر تنم سیخ شد .
ناگهان همه جا غرق در نور شد ،نور زیاد چشمم را می زد .
من مرده بودم ؟
نه نباید مرده باشم من هنوز زنده ام
ولی از ترس تمام بدنم خیس عرق شده است
ناگهان ندایی آرامش بخش آمد ،ندایی که با شنیدنش ترس از وجودم گریخت
دقیق تر گوش کردم
دوباره ندا آمد :کات!!!!!
تنها بودم در مقبره فرعون همراه با مومیایی، مومیایی که طنین صدای گوش خراشش دل شیر را آب میکند .
من می دویدم ناگهان خشکم زد ،مومیایی روبه رویم بود
صورتش باند پیچی شده بود .صدای غرشش از میان آن پارچه های سفید کهنه می آمد
ناگهان پارچه های کهنه یکی یکی پاره شدند و ذره ذره صورت استخوانی بدون پوست و گوشت مومیایی پیدا شد .
مومیایی انگشتانش را بر روی گلویم قرار داد و گلویم را فشرد ،انگشتانش سخت و شکننده بودند .
صحنه ای وحشتناک از مردنی فجیع جلوی چشمانم می رقصید
با غرش مومیایی مو بر تنم سیخ شد .
ناگهان همه جا غرق در نور شد ،نور زیاد چشمم را می زد .
من مرده بودم ؟
نه نباید مرده باشم من هنوز زنده ام
ولی از ترس تمام بدنم خیس عرق شده است
ناگهان ندایی آرامش بخش آمد ،ندایی که با شنیدنش ترس از وجودم گریخت
دقیق تر گوش کردم
دوباره ندا آمد :کات!!!!!