11-08-2014، 22:57
ساعت نزدیک 12 میشه آروم آروم میری رو تخت ...
هنوز داری با دوستات چت میکنی میگی میخندی ...
نزدیک 1 میشه دوستات رفتن بخوابن ...
هدفون رو میزاری رو گوشت ...
پلی لیست خودتو پلی میکنی...
خودت میمونی و تختت و یه هدفون ...
یه حسی بهت دست میده ...
ناخـــــود اگاه احساس تنهایی میکنی...
حرفا و کارای یـــــــــه نفر هی از جلوت رد میشه...
یهو نوع آهنگات میـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشه دیس لاو ...!
با خـــــــــــــــــــــودت میگی نه بابا چیزی نیست کـــــــــــــــــــــــــــــه،
خوابـــــــــــــــــــــم میبره یه لحظــــــــــــــــه اینجوری شدم ...
میــــــبــــــیــــنی اوضاعت بد تـــــــــــــــر میشه ...
یه چیز سنگین میـــــــــــــــــــــاد تو گلوت ...
آهنگا تاثیرشون بیشتر میشه ...
اون ور، اون ور تخت
تــــــــورو به هم
پاس میدن ...
تو فکرت میگی چیکار کنم خوابم ببره...؟
فکر میکنی با ور رفتن با گوشیت آروم میشی ...
اما بدون اراده خودت میری سمت کانورسیشن های قدیمیت ...!
کانورسیشن هایی که تو همون ساعت ها به جای حساس میرسد...
حرف هایی که جای خالیش رو حس میکنی...
میبینی گوشه چشمت آروم خیس میشه ...
یکم میری بالا دیگه چیزی نمیفهمی !!!
صبح پا میشی میبینی خودتی و یه صورت پف کرده
و بالش خیس و هدفون گره خورده ...!!