29-07-2014، 16:37
ایران مطلب : امام مجتبی علیه السلام بعد از مدتی رویارویی با معاویه، دست از حکومت و جنگ کشیدند و به مدینه قدم فرما شدند؛ اما این سکون و سکوت، ناشی از نداشتن شجاعت و نداشتن قدرت کلام نبود. در اینجا میخواهیم قدری از شجاعت و قدرت کلام سبط پیمبر علیه السلام باز گوییم و درسی برای زندگی خود بگیریم.
شجاعی از فرزندان شیر خدا
امام مجتبی علیه السلام در زمره اهل بیت علیهم السلام و کسانی است که در راه خدا از هیچ جهادی عقب نمی نشینند. از طرفی میدانیم که ایشان جزو معصومان است و "ترس" و "فرار از جنگ" از ساحت آنها دور است.در دوران آن حضرت اتفاقات فراوانی افتاد که شجاع بودن آن پاک سرشت را در مقابل چشم مردم قرار داد. مثلاً امام حسن علیه السلام جزو فرماندهان لشکر در جنگ صفین بود؛ شجاعت ایشان در نبرد باعث شد امیرالمۆمنین علیه السلام نسبت به جان او مراقبت کند تا نسل رسول خدا صلیالله علیه و آله باقی بماند.
اما بعد از امضای پیمان با معاویه، امام مجتبی علیه السلام حکومت را رها کرده، به مدینه رفتند و تا آخر عمر به عهدنامه خود وفادار ماندند. این چنین شد که شیر بیشه شجاعت و فرزند شیر خدا بر طبق وظیفه الهی خود به جنگ با معاویه خاتمه دادند زیرا جنگیدن ضرری بیشتر از صلح متوجه اصل اسلام مینمود. سبط پیمبر علیه السلام با اینکه در شجاعت و جنگاوری چیزی کم نداشت، به خاطر مصلحت دین، تهمت ها را به جان خرید و دست از جنگ کشید.
سخنوری فرزند امیر کلام
از عرصه نظامی که گذر کنیم، آیا در عرصه کلامی هم امام مجتبی علیه السلام شجاع و سخنور بود؟ میدانیم معاویه از ابزارهای فراوان تبلیغاتی جهت پیشبرد امور خود علیه امام حسن علیه السلام استفاده میکرد. عملکرد ایشان در مقابل تبلیغاتچیان چگونه بود؟
در زمینه سخنوری امام حسن علیه السلام نیز، تاریخ نمونههای خوبی به ما نشان داده است. یکی از آنها مربوط به زمان خود امیرالمومنین علیه السلام است که امام مجتبی علیه السلام را برای تهییج مردم به جنگ فرستادند و ایشان با سخنرانی خود مردم را به شور آورد و آنان را برای جهاد بسیج نمود.
آنها که امام مجتبی علیه السلام را امام خود میگیرند، سکوتهایشان از سر ضعف و حقارت نیست و اگر هم چنین باشد، هرگز خود را به اولیای خدا منسوب نمیکنند، بلکه ضعف های خود را شناسایی میکنند و در راه رفع آن میکوشند.
روز مشاجره بزرگ
اما یکی از نمونههای اعلی در معرفی قدر سخنوری امام، مربوط به روز مشاجره ایشان است که آن را بزرگترین روز مشاجره در اسلام نامیدهاند. در این روز، اطرافیان معاویه مانند عمرو فرزند عثمان بن عفان، عمرو بن العاص، عتبة بن أبی سفیان، ولید بن عقبة بن أبی معیط و مغیرة بن أبی شعبة که هریک کینههایی از پدر ایشان، حضرت امیرمومنان علیه السلام به دل نشانده بودند حاضر بودند.
ماجرا از آنجا شروع شد که عمرو بن عاص از معاویه در خواست کرد تا آن حضرت را به مجلسشان بکشاند تا هرچه بتوانند به او و پدر بزرگوارش سب و جسارت کنند. معاویه با پیشنهاد او موافقت کرد اما گفت: "میترسم قلادههایی به گردن شما بیندازد که ننگ آن تا آخر عمر بر گردنتان بماند."
آن عده با حضور امام مجتبی علیه السلام هرچه در توان داشتند در شماتت و تخلیه کینهها و وارد کردن تهمتها به حضرت امیرالمومنین علیه السلام در حضور امام مجتبی علیه السلام انجام دادند تا به خیال خود آن حضرت را سرافکنده کنند.
امام مجتبی علیه السلام که در ابتدای جلسه با سخنان خود معاویه را نرم کرده بود که جانش در امان باشد، ابتدا اجازه داد تا تک تک آنها حرف های خود را زدند سپس چنان پاسخ هایی فرمود که دچار ننگ و شرم شدند و نقشههای آنها بر آب شد. به عنوان نمونه سخنان عمرو بن عاص و پاسخ های کوبنده امام مجتبی علیه السلام را خلاصه میکنیم و پیشتر برای نقل جسارتهای عمروبن عاص به امام مجتبی علیه السلام از محبان کریم اهل بیت پوزش میخواهیم.
جسارتهای عمرو عاص
ای پسر ابوتراب! به دنبالت فرستادیم تا بگوییم که پدرت به ابوبکر صدیق سم داد و در قتل عمر فاروق شریک بود و عثمان ذی النورین را مظلومانه کشت و آنچه حقش نبود را ادعا کرد... اصلاً خدا به شما حکومت نداده و بر شما حلال نیست. ای حسن! به خیال خودت امیر مومنین هستی و برای این کار عقل و اندیشه نداری؛ چه اینکه حکومت را داشتی و از دستت خارج شد و نزد قریش به حالت حماقت قرار گرفتی زیرا پدرت بد عمل کرد و ما تو را خواندیم که بر تو و پدرت دشنام بگوییم و نمیتوانی ایرادی به ما بگیری و ما را دروغگو بخوانی و اگر راست میگویی جواب ما را بده وگرنه بدان که تو و پدرت بدترین خلق خدایید. خدا که شر پدرت را از ما برداشت و خودش او را کشت و اما تو در دست مایی و اگر بخواهیم تو را میکشیم والله که در اینصورت نزد خدا گناهی نکردهایم و نزد مردم هم عیبی بر ما نخواهد بود.
[sub]پاسخ امام به عمروعاص[/sub]
در کتاب احتجاج میخوانیم که امام مجتبی علیه السلام جواب یکایک حضار را دادند و در نوبت عمروبن عاص اینگونه فرمودند:
و اما تو ای عمروبن عاص کینهای لعین مقطوع النسل! تو سگ هستی! اولاً مادرت زناکار بود و تو حاصل زنای او با چند مرد هستی که همگی خود را پدر تو میدانستند(امام نام آن افراد را بردند) و کار به نظر محکمه کشیده شد و فرومایه ترین و زناکارترینشان توانست رأی برنده را بگیرد. سپس در خطابهای گفتی که شانی(مبغض) پیامبری و عاص بن وائل هم گفت که محمد مردی مقطوع النسل است و خدا آیه "ان شانئک هو الابتر" را نازل کرد... تو در همهجا که پیامبر حاضر بود بیشترین دشمنی و تکذیب را با او داشتی و به نزد نجاشی (در حبشه) رفتی که او را به کشتن جعفر بن ابی طالب و بقیه مهاجرها ترغیب کنی که ناکام ماندی؛ درس نگرفتی و بار دوم هم به سوی نجاشی رفتی و ناکام شدی و در آن سفر با فلان کس لواط کردی.
ای کمحیا و کمدین، آتشی علیه عثمان روشن کردی و خودت به فلسطین گریختی و منتظر ماندی تا اینکه خبر کشته شدن او به تو رسید؛ سپس خود را نزد معاویه محبوس کردی. ای خبیث، دینت را فروختی تا دنیای کسی غیر خودت (یعنی معاویه) آباد شود و ما تو را بر دشمنی خود ملامت نمیکنیم؛ تو هم در دوران جاهلیت و هم در اسلام دشمن بنی هاشم بودی و هستی؛ با هفتاد بیت رسول خدا را هجو کردی و آن حضرت در برابر هر بیت هزار لعنت برای تو از خدا درخواست کرد.
عکس العمل معاویه
امام مجتبی علیه السلام با سخنان رسوا کننده خویش، پاسخ تک تک آنها را میفرمود و در حالیکه مشغول پاسخ دادن به مروان بود، معاویه جهشی کرد و دستش را بر دهان آن حضرت گذاشت و گفت: ای ابامحمد، تو فحاش نبودی. امام مجتبی علیه السلام جلسه را ترک فرمود و آن عده نیز با حالت ناراحتی و روسیاهی از یکدیگر جدا شدند.
شکی نداریم که امام مجتبی علیه السلام فحاش نبوده و نیست؛ اما در برابر عدهای که خودشان سرشار از خباثت ها هستند و در فحاشی علیه او و پدر بزرگوارش همدستی کردهاند، سکوت را جایز ندانستند.
پیروی از امام مجتبی علیه السلام به ما میآموزد که بیجا خروش نکنیم. اگر در راه وظیفه شرعیمان مجبور به سکوت شدیم، حلم داشته باشیم و از کورهها به در نرویم و بدانیم که حق پیروز است هرچند این امر مدتی به تأخیر بیفتد.
سخنرانی در مجلس اقتدار دشمن
نکته جالب در این سخنان آن است که در حضور خود معاویه ایراد شده و مربوط به زمانی است که حکومت را در قبضه خود گرفته بود. در کتاب احتجاج طبرسی میخوانیم که در مجلس دیگری که برای تحقیر آن حضرت ترتیب داده بودند چنان از فضایل حضرت امیر علیه السلام سخن فرمود که باعث پشیمانی معاویه شد. در جلسه دیگری نیز که به نیت تفاخر علیه امام مجتبی علیه السلام تشکیل شده بود، پاسخ های آن حضرت چنان بود که معاویه سخنان را قطع کرد و امام مجتبی علیه السلام را قسم داد که سکوت فرماید.
بنابراین امام مجتبی علیه السلام از جهت بحث کردن و فروخواباندن حریف در کلام هیچ کم ندارد؛ اگر مجالی پیدا شود، در بیان فضیلت های خود و پدر خود هیچ ضعفی ندارد. آنچه او را به سکوت و کنار کشیدن از خلافت کشیده است، اقتدا به سنت پیامبران الهی است زیرا هارون علیه السلام در هنگام کافر شدن بنیاسرائیل، در میان آنها بی یاور بود و اقداماتش بیاثر بود و محمد مصطفی صلی الله علیه و آله نیز در حالی که یاوری نداشت مجبور شد که از شهر خود فرار کند و به غاری برود. امام مجتبی علیه السلام با این مثال ها، نشان میدهند که واگذار کردن حکومت از سر ناتوانی نبوده بلکه در عین سزاوار بودن و حقانیت داشتن، مجبور به بیعت با معاویه شده بود.
الگوی رهایی از سکوتهای ضعیفانه و خروش های بیفایده
ما در زندگی در بسیاری از موارد ساکت و ساکن هستیم، اما همه این سکوت ها و سکون ها مورد تأیید نیست؛ درسی که از امام مجتبی علیه السلام میگیریم آن است که سکوت ها و سکون هایمان ناشی از ضعف نفس خودمان نباشد. آنها که امام مجتبی علیه السلام را امام خود میگیرند، سکوتهایشان از سر ضعف و حقارت نیست و اگر هم چنین باشد، هرگز خود را به اولیای خدا منسوب نمیکنند، بلکه ضعف های خود را شناسایی میکنند و در راه رفع آن میکوشند.
در مقابل، پیروی از امام مجتبی علیه السلام به ما میآموزد که بیجا خروش نکنیم. اگر در راه وظیفه شرعیمان مجبور به سکوت شدیم، حلم داشته باشیم و از کورهها به در نرویم و بدانیم که حق پیروز است هرچند این امر مدتی به تأخیر بیفتد.