امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان عاشقانه مرا بغل کن...

#1
Heart 
روزی زنی روستائی که هرگز حرف دلنشینی از همسرش نشنیده بود، بیمار شد. شوهر او که راننده موتور سیکلت بود و از موتورش براى‌ حمل و نقل کالا در شهر استفاده مى‌کرد براى اولین بار همسرش را سوار موتورسیکلت خود کرد. زن با احتیاط سوار موتور شد و از دست پاچگی و خجالت نمی دانست دست هایش را کجا بگذارد که ناگهان شوهرش گفت: «مرا بغل کن.»


زن پرسید: «چه کار کنم؟» و وقتی متوجه حرف شوهرش شد ناگهان صورتش سرخ شد. با خجالت کمر شوهرش را بغل کرد و کم کم اشک صورتش را خیس نمود. به نیمه راه رسیده بودند که زن از شوهرش خواست به خانه برگردند.


شوهرش با تعجب پرسید: «چرا؟ تقریبا به بیمارستان رسیده ایم.»


زن جواب داد: «دیگر لازم نیست، بهتر شدم. سرم درد نمی کند.»


شوهر همسرش را به خانه رساند ولى هرگز متوجه نخواهد شد که گفتن همان جمله ى ساده ى «مرا بغل کن» چقدر احساس خوشبختى را در قلب همسرش باعث شده که در همین مسیر کوتاه، سردردش را خوب کرده است.


عشق چنان عظیم است که در تصور نمی گنجد. فاصله ابراز عشق دور نیست. فقط از قلب تا زبان است و کافی است که حرف های دلتان را بیان کنید.
••بِخَند

••بیخیْال دُنیا
••هَر چی غُصهْ خوردیمْ
••چیزی عوضْ نَشُد Smile
پاسخ
 سپاس شده توسط ☻☺ ✘ AngeL ✘ ☻☺ ، negin2000 ، جونmahsa ، ×●SomeOne●× ، love you***** ، Ƥαяℓσนʂ ϱiяℓ ، ehsan-hyper ، mo0ozhi ، فرانه ، (-_-) ، S.MohaMMaD.M ، امیر حسین 222
آگهی
#2
بخدا اینی که میگم حقیقته:
من یبار قلبم یه مشکلی پیدا کرده بود برای الودگی خون بدنم یکمی خونم الوده شده بودو قلبم درد گرفته بود.
مخاطب خاصم بغلم نشسته بود(دوست خانوادگیمونن)با تاکسی داشتیم از بیمارستان بر میگشتیم.نفس که میکشیدم قلبم تیر میکشید یهو نفسمو محکمحبس کردم سرمو محکم ب صندلی فشار دادم سینمو دادم جلو همونجوری 7 یا 8 ثانیه موندم به مرگ خودم چشام بسته بود...
دستشو دراز کرد دستمو گرفت به خدا یهو انگار معجزه شد اروم نفسمو خالی کردمو فشار سرمو کم کزدم به حالت نیمه دراز کشید پاهامو شل کردمو ولی چشمامو هم باز نکردم...

حیف شد... .
اره عشق خیلی کارا میکنه...
ولی رفتن عشقم خیلی کارا میکنه... .

ممنون دوست عزیز داستان خیلی قشنگی بود.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
داستان عاشقانه مرا بغل کن... 1


به تاوان دل شکسته ام هزاران دل خواهم شکست...
گناهش به گردن کسی که دلم را شکست...
پاسخ
 سپاس شده توسط Sadaf 2014
#3
منتقل شد !
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
Exclamation مجنون (داستان ترسناک واقعی) +18
  این یک داستان بی معنی است.
Exclamation داستان بسیار ترسناک خونه جدید !
  داستان عاشقی یک پسر خیلی قشنگه(تکراری نیست)
Eye-blink داستان ترسناک +18
  داستان کوتاه دختر هوس باز(خیلی قشنگه)
Rainbow یک داستان ترسناک +18

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان