داستان عاشقانه مرا بغل کن... - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39) +---- انجمن: داستان و رمان (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=67) +---- موضوع: داستان عاشقانه مرا بغل کن... (/showthread.php?tid=107595) |
داستان عاشقانه مرا بغل کن... - baran81 - 11-05-2014 روزی زنی روستائی که هرگز حرف دلنشینی از همسرش نشنیده بود، بیمار شد. شوهر او که راننده موتور سیکلت بود و از موتورش براى حمل و نقل کالا در شهر استفاده مىکرد براى اولین بار همسرش را سوار موتورسیکلت خود کرد. زن با احتیاط سوار موتور شد و از دست پاچگی و خجالت نمی دانست دست هایش را کجا بگذارد که ناگهان شوهرش گفت: «مرا بغل کن.» زن پرسید: «چه کار کنم؟» و وقتی متوجه حرف شوهرش شد ناگهان صورتش سرخ شد. با خجالت کمر شوهرش را بغل کرد و کم کم اشک صورتش را خیس نمود. به نیمه راه رسیده بودند که زن از شوهرش خواست به خانه برگردند. شوهرش با تعجب پرسید: «چرا؟ تقریبا به بیمارستان رسیده ایم.» زن جواب داد: «دیگر لازم نیست، بهتر شدم. سرم درد نمی کند.» شوهر همسرش را به خانه رساند ولى هرگز متوجه نخواهد شد که گفتن همان جمله ى ساده ى «مرا بغل کن» چقدر احساس خوشبختى را در قلب همسرش باعث شده که در همین مسیر کوتاه، سردردش را خوب کرده است. عشق چنان عظیم است که در تصور نمی گنجد. فاصله ابراز عشق دور نیست. فقط از قلب تا زبان است و کافی است که حرف های دلتان را بیان کنید. RE: داستان عاشقانه مرا بغل کن... - ehsan-hyper - 19-05-2014 بخدا اینی که میگم حقیقته: من یبار قلبم یه مشکلی پیدا کرده بود برای الودگی خون بدنم یکمی خونم الوده شده بودو قلبم درد گرفته بود. مخاطب خاصم بغلم نشسته بود(دوست خانوادگیمونن)با تاکسی داشتیم از بیمارستان بر میگشتیم.نفس که میکشیدم قلبم تیر میکشید یهو نفسمو محکمحبس کردم سرمو محکم ب صندلی فشار دادم سینمو دادم جلو همونجوری 7 یا 8 ثانیه موندم به مرگ خودم چشام بسته بود... دستشو دراز کرد دستمو گرفت به خدا یهو انگار معجزه شد اروم نفسمو خالی کردمو فشار سرمو کم کزدم به حالت نیمه دراز کشید پاهامو شل کردمو ولی چشمامو هم باز نکردم... حیف شد... . اره عشق خیلی کارا میکنه... ولی رفتن عشقم خیلی کارا میکنه... . ممنون دوست عزیز داستان خیلی قشنگی بود. RE: داستان عاشقانه مرا بغل کن... - Wanton - 17-07-2015 منتقل شد ! |