16-09-2014، 12:23
يتالله شيخ محمدتقي اصفهاني معروف به «آقا نجفي» ــ برادر ارشد حاج نورالله ملقب به ثقه الاسلام ــ در 22 ربيع الثاني سال 1262ق، در اصفهان به دنيا آمد. پدر وي شيخ محمدباقر نجفي، فرزند مرحوم آيتالله شيخ محمدتقي، صاحب کتاب «هدايه المسترشدين» که وي نيز مقام اجتهاد و رهبري داشت. مادر آقانجفي، زمزم بيگم دختر دوم مرحوم آيتالله سيد صدرالدين صدر از علما و مراجع بزرگ بود. نياکان آقانجفي از ايوانکي و سمنان بودند. جدّش در آغاز جواني به عراق رفت و پس از سالها تحصيل علم، اصفهان را براي سکونت و فعاليتهاي ديني برگزيد و در آنجا حوزه درسي داير کرد.
[rtl] [/rtl]
[rtl]آقانجفي در آغاز عمر، چندان رغبتي به تحصيل علم نداشته به حدي که مردم آينده او را يک مُلازاده بيسواد پيش بيني ميکردند. به گفته خود آقانجفي در کتاب «مفتاح السعاده» در کسب دانش کندذهن بوده و از تلاشهاي علمي خود کاري از پيش نمي برده و چون از رسيدن به خواسته اش که فراگيري علم فقه و رسيدن به مقام اجتهاد بوده، نااميد شده به حضرت امام حسين(ع) توسل جسته و بعد از آن کمک و توسل، سخت به فکر تحصيل علم و معارف مي افتد. [sup]1[/sup][/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]پس از طي آموزش مقدماتي علوم در محضر پدرش، در سال 1285ق، راهي عتبات شد و در آنجا به تحصيل علم ادامه داد و از محضر استادان بزرگي چون «ميرزا محمدحسن شيرازي» (صاحب فتواي تحريم تنباکو) که زماني در اصفهان از شاگردان جّد او بود، «شيخ مهدي آل جعفر نجفي کاشف الغطاء»، «شيخ راضي نجفي» و «قطب الدين سيدعلي آقا شوشتري» بهره گرفت تا به مقام اجتهاد رسيد. [sup]2[/sup] در اين ميان مرحوم شوشتري در تکوين شخصيت آقانجفي به ويژه در بُعد عرفاني نقش بسزايي داشت. تلمذ در محضر اين استاد را ميتوان نقطه عطفي در حيات روحاني و معنوي آقانجفي به شمار آورد. [sup]3[/sup] به اين ترتيب پس از پنج سال توقف در نجف به اصفهان بازگشت و در زمان حيات پدر مرجعيت عام يافت و صاحب نفوذ و قدرت معنوي فراوان شد. او را به عنوان «جامع علوم معقول و منقول» شناخته و به قدرت حافظه، حضور ذهن، نکته گويي، سخاوت و شجاعت ستوده اند. [sup]4[/sup][/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]آقانجفي، از علماي معاصر شيعه بود که فعاليتهاي گستردهاي در زمينههاي سياسي و اجتماعي نيز داشت. مهمترين فعاليتها و اقدامات آقانجفي عبارت بودند از: مقابله با انحرافات فرهنگي، مقابله با جريان بهائيت، مقابله با ترويج مسيحيت، ترويج خودکفايي ملّي در واقعه تحريم تنباکو، تأسيس شرکت الإسلاميه، استقلال و تماميت ارضي، استبدادستيزي، استعمارستيزي، انديشه اتحاد اسلامي، مردم گرايي و اعتقاد به يگانگي ديانت و سياست و تثبيت مشروطيت در اصفهان، که در زير به آنها اشاره ميگردد.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]آقانجفي، طي دوران مرجعيت و حکومت شرعي و عرفي خود در اصفهان در کمک به مردم، رفع ستم از ايشان و تأمين وسايل آسايش آنان کوشا بود. شخصيت او در اصفهان ملجاء و مأواي مظلومان بود و هر ستمديدهاي به او پناه ميبرد و چاره درد خود را از او مي خواست او با گشاده رويي و فروتني و آرامش کامل به هر بيچاره اي پاسخ مثبت مي داد و حتي اگر ستم از ناحيه حکمرانان بود به مبارزه و معارضه با آنها بر ميآمد. [sup]5[/sup][/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]آقانجفي، حدود شرعي را اجرا ميکرد و نسبت به دستگاه حکومت بي اعتنا بود و با «ظلالسلطان» [sup]6[/sup]که حاکم اصفهان بود و بسيار بر مردم ستم مي کرد همواره درگيري داشت؛ اما در واقع قدرت آقانجفي از قدرت ظلالسلطان افزون تر بود. ظلالسلطان نيز آقا نجفي را مانع تاخت و تاز، چپاول و تجاوز خود مييافت. در سال 1315ق، آقانجفي به دنبال درخواست انجمن شرقي که ترغيب مردم به استفاده از کالاهاي داخلي را در دستور کار خود قرار داده بود، حکم تحريم کالاهاي فرنگي را در اصفهان صادر کرد و به دنبال آن علماي نجف هم فتواهايي در اين باره صادر نمودند. مأموران استعماري انگليس نيز که براي بسط تسلط دولت متبوع خود بر ايران برنامه هاي گسترده داشتند، قدرت اجتماعي آقانجفي را مانع اجراي نقشههاي خويش يافتند و از او بيمناک بودند. [sup]7[/sup] البته انگليسيها و عمال آنها در تضعيف موقعيت آقانجفي بسيار کوشيدند ولي چون مردم به وي علاقه داشتند کاري از پيش نبردند. يکبار توانستند با تحريک ناصرالدين شاه و ترساندن وي که خود نيز از آقانجفي بيمناک بود و بسط نفوذ وي و بي باکي او را در اجراي حدود شرعي را تعرضي نسبت به حدود اختيارات و قدرت خود ميشمرد، فرمان انتقال آقانجفي به تهران را از وي بگيرند؛ اما آقانجفي در تهران هم علاوه بر داير ساختن حوزه درسي به مبارزه سياسي و روشن ساختن ذهن مردم نسبت به فساد دربار و نظام حاکم و سرانجام مداخلات بيگانگان در امور کشور ادامه داد و چون خطر فعاليت وي در پايتخت براي حکومت بيشتر بود، او را به اصفهان بازگرداندند. همانند اين حادثه در سال 1321ق/1903م، در هنگام سلطنت مظفرالدين شاه نيز تکرار شد. آقانجفي در جنبش تنباکو از آغازگران مبارزه بود. به تهديدات ظلالسلطان و ناصرالدين شاه اعتنايي نداشت و همچنان مخالفت مي نمود.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]پيشقدمي اصفهان در نهي از استعمال دخانيات، مديون وجود عالم روشن بين و آگاهي چون آقانجفي اصفهاني بود. وجود او در اصفهان سرفصل مبارزات ضدخارجي به ويژه ضدفرنگي تلقي مي شد. در همان اوان قرارداد رژي، ناصرالدين شاه ضمن نامه اي به ظلالسلطان حاکم اصفهان نوشت: اين روزها بعضي اخبارات از اصفهان به عرض رسيده که خيلي جاي تعجب و حيرت است که چرا مردم بي جهت و سبب، آسودگي و امنيت خود را کنار گذاشته دنبال اين نوع کارهاي خطرناک مي روند. مثلاً به عرض رسيده که مردم بر ضد رعاياي خارجه و فرنگيان حرف ميزنند و همچنين علماي اعلام، استعمال دخانيات را حرام دانسته اند و همچنين در فقره بانک مزخرفات ميگويند. [sup]8[/sup][/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]در گزارش ديگري از اوضاع اصفهان در تاريخ 19 ربيعالثاني 1309ق، آمده است: ديروز شنبه آقانجفي و شيخ محمدعلي، اعلانات چندي درب مساجد و معابر چسبانده، استعمال تنباکو را حرام و حمايت کنندگان فرنگي را مرتد و عمله جات دخانيات را نجس خوانده و نوشته اند کسي از اين جماعت را که دخالت در کار فرنگي دارند به حمام و مسجد و سقاخانه راه ندهند، در حمامها و قهوه خانهها و مجالس علما و تجار و غيره قليان موقوف است. طلبه ها در هر نقطه که قليان ديده شکسته اند... هر جا که فرنگي ديده ميشود مردم دنبالش کرده داد و فرياد مينمايند. [sup]9[/sup][/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]به هر حال، آقانجفي رهبري نهضت علما و مردم اصفهان را بر ضد کمپاني رژي و بانک شاهي انگليسي و اصرار در الغاي آن را به عهده داشت. وي بر ضد ناصرالدين شاه و صدر اعظم او ميرزا علي اصغر خان اتابک اعظم، که عاقد آن قرارداد ننگين بودند اعلان مخالفت داد و يکي از شاگردان خود به نام شيخ علي محمد دهاقاني را به سامرا فرستاد تا وقايع را به اطلاع مرجع اعلم عصر آيت الله ميرزاي شيرازي برساند، و از او حکمي بگيرد که آن قرارداد استعماري را لغو کند. مرحوم ميرزاي شيرازي پس از اطلاع دقيق از ماوقع که از تهران و شهرهاي ديگر ايران هم، پياپي خبر ميرسيد، حکم نافذ خود را بدين گونه صادر کرد:[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]بسم الله الرحمن الرحيم[/rtl]
[rtl]اليوم استعمال تنباکو و توتون بأي نحو کان در حکم محاربه با امام زمان عجل الله فرجه است.[/rtl]
[rtl]محمدحسن الحسيني[/rtl]
[rtl]اين حکم را مرحوم ميرزا توسط ملاعلي مدرس براي آيت الله ميرزا محمّدحسن آشتياني روحاني اول تهران ارسال مي دارد. انتشار حکم، اثر خود را در سراسر کشور مي بخشد ؛ اما عوامل دربار شايع مي سازند که حکم از آيتالله ميرزاي شيرازي نيست و حرمت استعمال دخانيات وجهي ندار . در اين باره از مرحوم ميرزا سؤال ميشود. به دستور آقا نجفي در اين باره مردم اصفهان هم از مرحوم ميرزا سؤال مي کنند، و اين جواب تلگرافي براي آقا نجفي برده ميشود :[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]اصفهان ـ جناب مستطاب شريعتمدار آقاي حاج شيخ محمدتقي سلمه الله[/rtl]
[rtl]بسم الله تعالي[/rtl]
[rtl]از اصفهان سؤالاتي از حکم حقير به حرمت استعمال دخانيات شده بود، بلي حکم کرده ام، فعلاً حرام است، و تا رفع يد فرنگي بالمرّه از داخله به طريق تحقيق معلوم نشود و خود اخبار به رفع نکنم، حکم منع باقي و اجتناب لازم و رخصت نيست. محمدحسن الحسيني [sup]10[/sup][/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]حساسيت جنبش تنباکو، ضديت با کفر و مداخله خارجي بود. جنبش تنباکو، يکي از جنبشهاي ديني و برخاسته از متن سنتهاي مذهبي و شريعت بود که به هدف نفي سلطه و مداخله خارجي و زمينههاي داخلي آن در ايران روي داد.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]نقش آقانجفي نيز در مشروطه انکارناپذير است. [sup]11[/sup] وي از جمله علماي طراز اول ايران بود که به درخواست متحصنين قم در مهاجرت کبراي اول در سال 1323ق، به آن شهر مهاجرت نمود و بعد از امضاي فرمان مشروطيت به اصفهان بازگشت و همراه برادرش در همان چند هفته اول براي اولين بار در ايران «انجمن ملّي» را برپا نمود. آقانجفي با آخوند خراساني و حوزه نجف نيز در ارتباط بود و مسائل خود را تبيين مي کرد، به گونه اي که اقدامات وي مورد تأييد مراجع نجف قرار مي گرفت. آنچه در اصفهان ميگذشت بر اصول و مباني ديني استوار بود. از همين روي بود که امثال کسروي و ساير مورخين سکولار مشروطيت، روند حاکميت مشروطيت در اصفهان را «مشروطيت آخوندها» دانسته و سخت آن را مورد حمله قرار دادند.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]آقانجفي و برادرش حاج آقا نورالله، از پايهگذاران اصلي «شرکت الإسلاميه» بودند. با بررسي اسناد و مطبوعات همچون روزنامههاي «حبل المتين» و «ثريا» به خوبي مشخص مي شود که آقانجفي بعد از مراسم نماز جماعت، طي سخنراني مبسوطي با استناد به آيات و روايات از مردم ميخواهد که از مصرف کالاها و منسوجات خارجي خودداري نمايند و به مصرف کالاهاي داخلي روي آورند.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]در کارنامه فعاليتهاي سياسي آقانجفي، مبارزه با بدعت فرهنگي ـ سياسي بهائيت نيز به چشم ميخورد. آقانجفي از چهره هايي به شمار ميرود که هم خودش و هم پدرش هدف تندترين حملات فرقه مزبور واقع شدهاند و از دلايل مهم اين امر هم آن است که در دو جبهه سياسي، اجتماعي و فرهنگي و اعتقادي به فرقه بهائيت تاختند. رئيس بهائيان که حسينعلي بهاء بود در لوحي که خطاب به آقانجفي نوشته، او را پسر گرگ ناميده است. فرقه ديگر هم بابيت بود که آقانجفي را مورد اهانتهاي شديدي قرار دادند،[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]آقانجفي از شخصيتهايي بود که استبداد و انحطاط عصر قاجار را زير سؤال برد و اتحاد اسلامي را مطرح نمود. آقانجفي با ظلم و ستم مخالف بود و حکومت سلطان جائر و حاکم ستمگر را غيرمشروع ميشمرد و براي آنها هيچ گونه حق شرعي و عرفي قائل نبود. وي به همراه برادرش مرحوم حاج شيخ محمدعلي ثقةالاسلام و از آن پس مرحوم حاج شيخ نورالله عمادالاسلام که بعدها پيشواي مشروطيت گرديد، در قبال ظلم و جور بي حد و اندازه ظلالسلطان يگانه وسيله استخلاص مردم از تجاوز اين حکمرانان بودند. [sup]12[/sup] وي در طرح اتحاد اسلامي معتقد بود که اهل اسلام بايد چنان متحد باشند که هرگاه به يکي از آنها صدمهاي برسد فکرکنند به خود آنها وارد شده و در رفع آن تلاش کنند و همه بايد در حفظ اسلام و احکام شريعت و امر به معروف و نهي از منکر يار يکديگر باشند.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]زماني که جمعي از مبلغان مذهبي که از اروپا به هند رفته و زبان فارسي ياد گرفته بودند و کتابهاي متعددي بر ضد اسلام انتشار دادند، به اصفهان آمدند تا عليه اسلام مبارزه کنند. فعاليتهاي آقانجفي، عليه تبليغات مذهبي اروپاييان در اصفهان نيز قابل توجه است. وي به همراه برادرش حاج آقا نورالله، انجمني در اصفهان به نام «صفاخانه» در محله جلفا برپا کردند و درصدد مبارزه با فعاليتهاي ضداسلامي آنها برآمدند. همچنين روزنامه اي براي مقابله عقيدتي و مناظره مذهبي ايجاد کردند که «الإسلام» نام داشت و سخنگوي انجمن صفاخانه بود. به اين ترتيب، آقانجفي با انجام اين اقدامات، فعاليتهاي تبليغاتي مذهبي اروپائيان را خنثي کرد.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]آقانجفي، از فعاليتهاي علمي نيز غافل نشد و آثار بسيار از خود بر جاي نهاد که تعداد آثارش را بيش از صد اثر دانسته اند. از آثار مهم وي مي توان به اين آثار اشاره کرد: الإجتهاد و التقليد، اسرارالآيات، اسرارالأحکام، اسرار الشريعه، اصول الدين و انوار العارفين، بحر الحقايق، تأويل الآيات الباهره في العتره الطاهره. [sup]13[/sup][/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]در حوزه درس آقانجفي که از هنگام فوت پدر(1301ق) امامت و تدريس در فقه و اصول را در مسجدشاه[sup]14[/sup] آغاز نمود تا وقت رحلت (1332ق) تعداد زيادي از فضلا و مجتهدان شرکت نمودند، برخي از آنها عبارتند از: حاج شيخ محمدابراهيم کلباسي، سيد احمد حسيني خوانساري، حاج شيخ اسدالله فاضل بيدآبادي، شيخ اسدالله گلپايگاني، آقا شيخ محمّدرضا مهدوي قمشهاي، حاج سيد محمدباقر ابطحي حسيني سدهي، مرحوم آقاسيد محمدباقر موسوي، ملا محمّدجواد صافي گلپايگاني، حاج ميرزا حسن قدسي، آقا مير سيدحسن روضاتي، حاج ميرزا محمّدرضا سلماسي، شيخ محمدحسين رشتي قوچاني، حاج ميرزا حسن خان جابري انصاري، آقا سيد زينالعابدين طباطبايي ابرقويي و...[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]در اواخر سال 1330ق، آثار مرض استسقاء در مزاج آقانجفي ظاهر و مدام بر شدت رنجش افزوده شد، به گونه اي که مدت دو سال بر بستر بيماري و ناتواني افتاده بود و رنج ميبرد؛ اما در اين مدت هم يک بار ناله و شکايت از وي شنيده نشد و حتي يک روز هم از کار خود باز نماند و همه روزه از صبح تا ظهر بر بالش تکيه داده به عرايض مردم رسيدگي ميکرد و به رفع تظلمات آنها مي کوشيد و با عمال ظالم دولت به مجادله مشغول بود. وفات وي عصر شنبه 11 شعبان 1332ق در اصفهان درگذشت و در جوار مرقد مطهر امامزاده احمدعلي المشهور نواده امام محمدباقر(ع) به خاک سپرده شد. [sup]15[/sup] روزنامه «حبلالمتين» مينويسد: مردم اصفهان تا چهل روز از مذاهب گوناگون، در سوگواري شرکت جسته و سوگواري کردند. [sup]16[/sup][/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]آقانجفي، پانزده اولاد داشت که شش نفر از آنها پسر بودند به نامهاي: آقا جلالالدين (متوفي 1337ق)، آقا کمالالدين معروف به شريعتمدار (متوفي 1352ق)، محمدباقر الفت ــ علامه و عارف وارسته ــ، محمدحسين فريد، محمدجواد نجفي و شيخ محمدعلي مولانا. يکي از دامادهاي او مرحوم حاج آقاحسن ملاذالاسلام فرزند حاج سيد جعفر بن حاج سيد محمدباقر حجه الاسلام شفتي بود که عالمي فاضل و مورد توجه مردم بود و در سال 1336ق، در مشهد فوت کرد و در دارالحُفاظ مدفون گرديد. [sup]17[/sup][/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]با مطالعه در زندگي مرحوم آيت الله آقانجفي اصفهاني و برادرش حاج آقا نورالله از سال 1307ق، يعني سال بابي کّشي تا پايان عمر مرحوم آقانجفي، در تمام صحنه ها اين دو برادر را با يکديگر مي بينيم از جمله:[/rtl]
[rtl]در سال 1307ق، در ماجراي بابي کُشي و جلوگيري از ورود آنها به سده ماربين.[/rtl]
[rtl]در سال 1309ق، در موضوع تحريم تنباکو و جلوگيري از استعمار انگليس.[/rtl]
[rtl]در سال 1313ق، در قضاياي بابي کُشي.[/rtl]
[rtl]در سال 1316ق، شرکت الإسلاميه و ترويج منسوجات داخله.[/rtl]
[rtl]در سال 1320ق، تأسيس انجمن صفاخانه و مجله دعوت اسلامي و جلوگيري از تبليغات مذهبي مسيحيان.[/rtl]
[rtl]در سال 1321ق، در قضاياي بابي کشي و نيز جلوگيري از تبليغات ضدديني شيخ الرئيس قاجار.[/rtl]
[rtl]در سال 1342ق، در تشکيل انجمن ولايتي اصفهان و در دعوت بختياريها.[/rtl]
[rtl]در سال 1325ق، در عزل ظلالسلطان از حکومت اصفهان.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]در تمام اين ماجراها و دهها موضوع ديگر اين دو برادر يکدل و يک جهت متفقاً کارها را با نظر و صوابديد يکديگر انجام مي دادند. گاهي بر حسب سياست و مقتضاي روز مرحوم آقانجفي پيشقدم بود و برادرش به دنبال و زماني مرحوم حاج آقا نورالله عامل شناخته شده و برادرش آقانجفي مؤيد و يار و مددکار وي. [sup]18[/sup][/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]مبارزات آقا نجفي بر ضد سياست نظامي روسها، تلگراف او به نيابت سلطنت در رد اولتيماتوم روسها، تلگراف او به تهران در مورد ننگ قبول اولتيماتوم، فشار به کمپانيهاي خارجي جهت رعايت ضوابط مسلمين، بست و نشستن مردم در مسجد به جاي قنسول خانه، اعتراض بر ضد مداخله خارجيان در امور قضايي ايران، نفي دخالت و نفوذ روس در ايران، نقش تثبيت و سازنده وي در تأسيس عدالتخانه و مشروطيت ايران، جلوگيري از خودکامگيهاي محمدعلي شاه و برپايي مجلس شوراي ملّي، بخشي ديگر از فعاليتهاي سياسي ـ اجتماعي وي به شمار مي رود.[/rtl]
[rtl]ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ[/rtl]